ز حد بگذشت در عشق تو دردم
ببین در آه سرد و روی زردم
به بالین من خسته گذر کن
نگر کز دیده غرقابیم دردم
طبیب درد دلهای حزینی
به جان آمد دل مسکین ز دردم
اگر خواهی که دردم را فزایی
دهم شیرین نفس پیش تو دردم
بت عیسی دمی بنواز ما را
دمی در کار این دلداده دردم
مرا جز بندگی کاری دگر نیست
بگو تا جز وفاداری چه کردم
نظر کن بر من رنجور مهجور
که بس خون دل از دست تو خوردم
منم مستسقی آن لعل پرنوش
در آن چشمست گویی آب خوردم
جهان بگرفت باری در فراقش
ز دیده آب گرم و آه سردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دردهای ناشی از آن است. شاعر از شدت دلتنگی و رنجی که از دوری معشوق میبرد میگوید و خواستار توجه و کمک اوست. او به وضعیت خود اشاره میکند که به شدت نزار و غمگین است و از دردهایش به طبیب دلها اشاره میکند. شاعر از معشوق میخواهد تا با ناز و محبتش کمی از درد او بکاهد و بر وفاداریاش تاکید میکند. این شعر نمایانگر احساسات عمیق و غمانگیز ناشی از فراق و عشق است.
هوش مصنوعی: من از شدت عشق تو فراتر رفتهام، دردی را که دارم ببین، با آهی سرد و چهرهای زرد.
هوش مصنوعی: به کنار من بیا و نگاهی بینداز، زیرا من در دریایی از غم و درد غرق شدهام.
هوش مصنوعی: یک پزشک که برای دلهای غمگین درمان میکند، به مشکلات من حساس شده است و دل من، که دردی عمیق دارد، از رنجهایش به تنگ آمده است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که درد و رنج من بیشتر شود، باید به تو کمی نزدیکتر شوم و با تو صحبت کنم تا حال و روزم را برایت بگویم.
هوش مصنوعی: ای بت عیسی، لحظهای ما را نوازش کن و در این حال سختیهای دل عاشقزدهام را در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: من فقط در خدمت و بندگی هستم و کار دیگری از من برنمیآید. بگو من چه وفاداری دیگری از خود نشان دادهام؟
هوش مصنوعی: به من توجه کن، من که رنج میبرم و بیکس هستم. من به خاطر تو خیلی درد و رنج تحمل کردهام و از ناراحتیات دل شکستهام.
هوش مصنوعی: من در حالتی هستم که به شدت به آن لبهای زیبا و دلربا نیاز دارم، گویی که از چشم او نوشیدنی گوارا را خوردهام.
هوش مصنوعی: دنیا را گرفت و در جدایی او، چشمانم پر از اشک و وجودم مملو از غم و اندوه شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شدی رحمش به دل از روی زردم
ببخشودی برین تیمار و دردم
بر او بنشینم و صحرا نوردم
شبانگه سوی خدمت باز گردم
که چون این را اجابت مینکردم
بسی دیدم بلا و سنگ خوردم
مرا گر ز آب حیوان جرعه ریزند
چه عیب آید که در پای تو دردم
چو اطلس بر سر شاهان نشسته
نه قصب آمد که در پای تو بُر دَم
گر آهن بودم از سختی شکستم
[...]
طبیب و تجربت سودی ندارد
چو خواهد رفت جان از جسم مردم
خر مرده نخواهد خاست بر پا
اگر گوشش بگیری خواجه ور دم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.