گنجور

 
جهان ملک خاتون

کدام سرو به بالای دوست ماند راست

بگو دلا و به بستان نظر کن از چپ و راست

نگاه کردم و دیدم ز دور می آمد

نگار و سرو به پیشش به یک قدم برخاست

نه سرو بود و نه طوبی صنوبری دیدم

میان باغ و یقین شد که قد دلبر ماست

به سرو گفت که بنشین ز پا به پیش قدم

تو سرکشی به وجود منی چنین نه رواست

به لرزه در قدمش اوفتاد و گفت منم

کمینه چاکر آن قامتت که بس زیباست

گل از فروغ رخت در چمن ز بار بریخت

مه دو هفته بدیدش ز شرم او می کاست

دلم ببرد ز دست و سپرد ترک خطا

به ابروی کج و زلفش که پر ز چین و خطاست

به غمزه خون جهانی بریخت آن دلبر

دلم ببرد به دزدی ز چشم او پیداست

کسی به قدّ توأش دست رس کجا باشد

کنون چو زیر فلک کار قامتت بالاست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست

به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است

ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است

نداد داد مرا چون نداد گربه مرا

تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است

یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای

[...]

ازرقی هروی

در قناعت و توفیق دین و مذهب راست

بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟

برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست

غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست

فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را

[...]

قطران تبریزی

سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست

نسیم باد بکردار عنبر ساراست

سپاه برف رمید و سپاه لاله رسید

خروش زاغ نشست و خروش فاخته خاست

بهر کجا نگری پیش چشم تو گهر است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه