اگرچه یاد نیاید به سالها ز منش
هزار جان گرامی فدای جان و تنش
منم حزین ز غم روزگار و آن دلبر
فراغتی بود از حال یار ممتحنش
ز جان ما رمقی بود باقی اندر تن
صبا رسید و بیاورد بوی پیرهنش
مگر که نام تو می برد غنچه در بستان
درید باد صبا نیک سر به سر دهنش
اگر چنانچه زند با تو سر و لاف از قد
برون کنند به صد جور و خواری از چمنش
بگو چگونه تشبّه کنم رخش با ماه
چه جای آن که چو گل گویم و چو یاسمنش
مرا که نام بود در جهان به بندگیش
فدای جان و تن او هزار همچو منش
اگر به خاک جهان بگذری پس از صد سال
نسیم مهر تو آید هنوز از کفنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حس عمیق عشق و دلتنگی شاعر است. شاعر از سالها و یادها میگوید و به فدای جان و تن معشوقش اشاره میکند. او از غم و اندوه خود در روزگار صحبت میکند و از فراغت و یاد معشوق با حسرت یاد میکند. در ادامه، او به زیبایی معشوق و ویژگیهایش اشاره میکند و از خود سوال میکند چگونه میتواند به زیبایی او بیافزاید. شاعر در نهایت، عشق و یاد معشوق را جاودانه میداند و تأکید میکند که حتی پس از گذشت زمان، یاد و بوی محبوبش همچنان در خاطر او باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: گرچه سالها از یادم رفته است، ولی به خاطر او، هزاران جان عزیزم را فدای جان و تن او میکنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر مشکلات و غمهای زندگی غمگین هستم و آن معشوقهام، زمانی برای آرامش و خوشحالی بود که میتوانستم از وضعیت دشوار او فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: در وجود ما تنها اندکی انرژی باقی مانده بود که نسیم بهاری آمد و بوی پیراهنش را با خود آورد.
هوش مصنوعی: گرچه غنچهها در بستان حضور دارند، اما باد صبا با نام تو آنها را به حرکت در میآورد. این باد به خوبی و نیکی در دهنش میچرخد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو بی احترامی کند و بخواهد از خود بزرگنمایی کند، با وجود تمام سختیها و تحقیرها، به هیچ وجه ارزش تو را کاهش نخواهد داد.
هوش مصنوعی: بگو چطور میتوانم زیبایی چهرهات را با زیبایی ماه مقایسه کنم، چه رسد به اینکه بخواهم تو را با گل یا یاسمن توصیف کنم.
هوش مصنوعی: من که در دنیا معروف هستم، برای خدمت به او جان و تن خود را فدای او میکنم، حتی هزار نفر مثل من.
هوش مصنوعی: اگر از این دنیا بروی و پس از صد سال به خاک سپرده شوی، هنوز هم نسیم محبت و یاد تو از درون خاک به مشام میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شگفت نیست چو با تیغ در مصاف آید
که تیغ کوه بلرزد ز دست تیغ زنش
لب ملوک همی بوسه بر بساطش داد
هنوز ناشده از لب طروات لبنش
هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش
کجا به چشم در آید شکست حال منش؟
دل شکسته اگر زلف او بیا غالی
کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش
مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک
[...]
درست گشت همانا شکستگّی منش
که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش
دل شکسته بزلفش اگر برآغالی
کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش
دگر ندید کسی تندرست زلفش را
[...]
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق
بدان همیکند و درکشم به خویشتنش
ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف
[...]
قبا و پیرهن او که می رسد به تنش
من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش
کرشمه می کند و مردمان همی میرند
چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش
عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.