مرا وصال رخت ای نگار می باید
اگر مراد دل ما نمی دهی شاید
نظر به روی تو کردن چو خوش بود تا روز
که عکس روی تو خواب از دو دیده برباید
ببست جان و دلم دیده در خیال رخت
مگر دری ز وصالت خدای بگشاید
ز لطف خویش بیاراست زیور حسنت
مشاطه کرمش آنچنان که می باید
به عشق روی چو ماهش صبور باش ای دل
ببین ز گردش ایام تا چه می زاید
دو دیده ی دل من از جهان خبر داری
که خون دیده ز هجران ز دیده پالاید
بساز ای دل بیچاره با مراد جهان
نه آنچنان که بیاید چنانکه می باید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل دربارهٔ longing و آرزوی وصال معشوق است. شاعر به معشوق میگوید که برای رسیدن به او به شدت نیاز دارد و اگر دل او را راضی نکند، شاید روزی چنین شود. او از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود سخن میگوید و دلش را به یاد او میگذراند. همچنین، شاعر از عشق و صبوری در مقابل سختیهای عشق سخن میگوید و به دل خود توصیه میکند که با واقعیت زندگی سازگار شود. در کل، شعر تصویری از عشق عمیق و دلتنگی نسبت به معشوق را ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: ای نگار، من به وصال و دیدار تو نیاز دارم. اگر نمیتوانی آرزوی قلب ما را برآورده کنی، شاید به کمترین چیزی که میخواهیم برسم.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چهره تو وقتی خوشایند است که تا روزی که تصویر صورتت خواب را از چشمانم بگیرد.
هوش مصنوعی: جان و دلم را در خیال تو بستهام و تنها امیدم این است که شاید درِ وصالت به رویم گشوده شود.
هوش مصنوعی: به خاطر رحمت و لطف تو، زیباییهایت را به بهترین شکل آراستهام، همانطور که شایسته است.
هوش مصنوعی: ای دل، برای عشق چهرهی ماهش صبر کن و نگاهی به تغییرات روزگار بینداز که چه چیزهایی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: چشمان دل من از عالم آگاهند و میدانند که اشکهای من از دوری清یبم، چقدر دردناک و غمانگیز است.
هوش مصنوعی: ای دلِ بیچاره، با خواستهها و آرزوهای دنیایی که داری، بساز و کنار بیا؛ نه به گونهای که هر لحظه به سراغت میآید، بلکه به شکلی که باید و شایسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.