گر آفتاب تجلیش روی بنماید
دلا یقین که تو را کار بسته بگشاید
اگرچه هست بر آئینه صفا زنگار
به صیقل در توفیق زنگ بزداید
وگر چو زلف پریشانیم نباید دید
اگر به یک سر مو در عنایت افزاید
چه حاجتست مرا بر دری دگر رفتن
به حال بنده اگر التفات فرماید
اگر کند نظری بر جهان ز روی کرم
کلاه مهر ز فرق زمانه برباید
اگر نپروردم روزگار دون چه شود
مرا عنایت پروردگار می باید
مرا ز دوست بباید شب وصال ولی
به حسن دلبر من هیچ در نمی باید
شدیم معتکف خاک درگه جانان
ز چرخ سفله ببینیم تا چه می زاید
اگر امید توان داشت عفو در عقبی
اگر مراد جهانم نمی دهد شاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حس و حال عاشقانه و معنوی گفته شده است. شاعر به عشق و توجه به معشوق اشاره میکند و میگوید اگر خداوند نظر لطفی به بندگانش داشته باشد، مشکلات و سختیها حل خواهد شد. او بر این باور است که حتی اگر زندگی پر از ناملایمات باشد، عشق و دل بستگی به معشوق میتواند امید و آرامش به همراه آورد. همچنین، شاعر تأکید میکند که نیازی به جستجوی دیگران ندارد، چرا که توجه و محبت معشوق کافی است. در نهایت، او به عمق وابستگی خود به معشوق و نیاز به وصال او اشاره میکند و در جستجوی محبت و بخشایش الهی است.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب ظهورش چهرهاش را نشان دهد، دلنواز به یقین میتوانی امید داشته باشی که کارهایت حل و گشایش مییابد.
هوش مصنوعی: هرچند که در آئینهی خوشبختی لکههایی وجود دارد، اما با تلاش و کوشش میتوان این مشکلات را از بین برد.
هوش مصنوعی: اگر زلفهای بینظم ما را نباید دید، اگر کسی با نگاهی به یک تار موی ما محبت کند، این خود بر عظمت آن نگاه میافزاید.
هوش مصنوعی: نیازی نیست که من به دنبال در دیگری بروم، اگر توجه شما به حال من جلب شود.
هوش مصنوعی: اگر با نگاهی رحیمانه به جهان بنگرد، به راحتی میتواند محبت و مهربانی را از چهره زمانه بردارد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم روزهای سخت و بیارزش را خوب مدیریت کنم، چطور میتوانم به رحمت و توجه خداوند امیدوار باشم؟
هوش مصنوعی: برای من ضروری است که شب وصال را از دوست بگذرانم، اما دلبرم به هیچ چیز جز زیباییاش نیاز ندارد.
هوش مصنوعی: ما در کنار خاک مزار محبوب خود نشستهایم و از بالا به دنیا نگاه میکنیم تا ببینیم چه چیزهایی از آن میجوشد و به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر امید داشته باشم که در آخرت مورد بخشش قرار بگیرم، اگرچه در این دنیا به خواستهام نرسم، شاید این امید کافی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.