به ذات پاک خداوند و عزّت معبود
که نیستم به جهان غیر وصل او مقصود
گرم به تیغ زنی ور دلم بیازاری
ز جان و دل سر طاعت نهاده ام به سجود
تویی که از من و حال منت فراغت هست
منم که با همه جوری ز تو شدم خشنود
زلال وصل تو گفتم نشاند آتش دل
ولی نشاند بر آتش مرا به عادت عود
دلم بر آتش مهر رخ تو خود را سوخت
چنان که تا به فلک از زمین برآمد دود
کسی که وصل تواش دست می دهد او راست
میان زمره ی عشّاق طالع مسعود
به عشق روی تو جان دادنم روا باشد
که هست عاقبت کار عاشقان محمود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به عشق و وصال خداوند اشاره دارد و شاعری را به تصویر میکشد که از عذابهای دنیوی به خاطر عشق به خداوند رنج میبرد و در عین حال از این درد لذت میبرد. او به پاکی و عزت خداوند اشاره میکند و بیان میکند که برعکس هر گونه درد و آزار، با تمام وجود در سجده اطاعت و بندگی قرار دارد. شاعر احساس میکند که حضور خداوند همچون آتشی در دل اوست و این عشق تا آسمانها او را میسوزاند. او در نهایت بر این باور است که عشق به خداوند به او ارزش و مقام میدهد و در زندگی عاشقان، این عشق عاقبتی خوشایند دارد.
هوش مصنوعی: به وجود مقدس خداوند و مقام والای او قسم میخورم که من در این دنیا هیچ هدفی جز وصال و ارتباط با او ندارم.
هوش مصنوعی: اگر با شمشیر خود بر من زخم بزنی و یا دلم را برنجانی، من از جان و دل خود را تسلیم میکنم و در برابر تو به مقام عبادت و خشوع kneeling میکنم.
هوش مصنوعی: تو هستی که از حال من بیخبری، اما من با تمام سختیها و مشکلاتی که دارم، از تو راضیام.
هوش مصنوعی: من از زلال وصال تو صحبت کردم و گفتم که این عشق آتش دل را خاموش میکند، اما در واقع، این عشق بر آتش وجودم افزود و مرا بیشتر در آتش عشق فرو برد، مانند عود که به آتش میافزاید.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق چهره تو به شدت میسوزد، به طوری که شعلههای آن به آسمان میرسد و از زمین برمیخیزد.
هوش مصنوعی: کسی که به وصال تو میرسد، در میان عاشقان خوششانس و خوشاقبال قرار دارد.
هوش مصنوعی: عشق تو را به جان خود بخشیدم و این کار را جایز میدانم، زیرا سرنوشت نهایی عاشقان همیشه به سمت تو و زیباییات خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.