دلبر از شوخی و عیاری دل از دستم ربود
در فراق خود مرا بنشاند بر آتش چو عود
همچو چنگم می زند لیکن نوازش کمترست
می دهد هر دم به هجران گوشمالم همچو عود
نی صفت می نالم از دست جفای هر خسی
چون رسیدم جان به لب زین ناله زارم چه سود
زلف او در خواب دیدم دوش از آن رو دلبرا
بس پریشانی مرا از خواب رویش رخ نمود
غیر سودایش نباشد در سر من چون قلم
لاجرم از شوق زلف او برآوردم سرود
دل ز دستم رفت تا روزی به پایش اوفتم
چون ندادم کام دلبر چاره جز صبرم نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلبستگی و غم فراق معشوق است. شاعر از احساس عمیق خود نسبت به دلبرش صحبت میکند و اینکه چگونه عشق او باعث رنج و عذابی برایش شده است. او خود را در آتش اشتیاق میبیند و از هجران و غم ناله میکند. شاعر در خواب زلف معشوقش را دیده و این خیال او را بیشتر پریشان کرده است. در نهایت، به این نتیجه میرسد که در مقابل عشقش جز صبر و تحمل چارهای ندارد.
هوش مصنوعی: عشق و شیطنت معشوق باعث شد که دل من را از دست بدهم. در دوری او، مرا به گونهای نشاند که همچون چوب عود در آتش بسوزم.
هوش مصنوعی: وجود من مانند ساز چنگ است که مینوازد، اما نوازش و محبتش کمتر شده است. هر لحظه به خاطر جدایی، تنبیه و آزار میبینم مانند چوب عود.
هوش مصنوعی: در کنار نی، مدام از بدرفتاری هر بیخبری شکایت میکنم. وقتی که به آخر عمر نزدیک شدم و جانم به لب رسید، این ناله و زاری چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: دیشب خواب دیدم که موهای او درهم و برهم است و این موضوع باعث شد که دلم برای زیبایی او تنگ شود و صورتش در خواب به من نمایان شد.
هوش مصنوعی: در ذهن من هیچ چیز جز او وجود ندارد و مانند قلمی که به طور طبیعی از شوق زلف او شعری میسراید، من نیز به خاطر عشقش سرود میخوانم.
هوش مصنوعی: دل من از دستم رفت و من انتظار داشتم که روزی به پای محبوبم بیفتم. وقتی نتوانستم آرزوهایم را برآورده کنم، جز صبر کردن چارهای نداشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوالخلیل آنکو بگیتی زو شده موجود جود
جعفر آن کش چوب گشت از طالع مسعود عود
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار
چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود
مست آن می گر نهای می دو پی دستار و دل
[...]
ای که چون جان رفته ای از پیش ما، باز آی زود
کز فراقت سوختم بر آتش دل همچو عود
پیش روی خود مرا بنشان بر آتش چون سپند
تا بسوزم خویشتن را کوری چشم حسود
ای که بردی آبروی من ز آه دل بترس
[...]
باد پیمایی که جم را خاک ره پنداشتی
بر من از دیوانگی هر دم کمینی میگشود
گفتم آخر چند ازین گرمی برو سردی مکن
میفروزی آتش و خود کور میگردی به دود
چون نداری زهرهای زهرت نمیباید فشاند
[...]
با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود
در پیش مستان محبت این بود رود و سرود
عاشقان را در محافل ناله سازد سر بلند
مطربان را در مجالت آبرو باشد ز رود
با سرشکم دجله و جیحون دو بار آشناست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.