جادوی چشمان شوخت چارهسازی میکند
حاجب کنج دهانت حقّهبازی میکند
خوش نسیمی میوزد از بوی زلفت صبحدم
زآنکه باد صبح با زلف تو بازی میکند
زلف تو عمر من است و هیچ میدانی که عمر
همچو زلف سرکشت میل درازی میکند
مردم چشمم به محراب دو ابرویت ز هجر
خرقهٔ جان را به خون دل نمازی میکند
در هوای کوی دلبر دل چو گنجشکی ضعیف
عشق تو باز است و با گنجشک بازی میکند
ای دل مسکین ز بخت خود نباشد باورت
کان لب لعلش دگر مخلصنوازی میکند
چون حقیقت گشت عشقت در جهان چون راز فاش
لاجرم جان جهان ترک مجازی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت عشق و معشوق اشاره دارد. شاعر از ویژگیهای خاص چشمان معشوق و تأثیر آن بر احساسات خود میگوید. او زلف معشوق را به عمر خود تشبیه میکند و بیان میکند که عشق او همانند عبادتی است که با خون دل انجام میشود. در این میان، شاعر از ضعف و آسیبپذیری دل خود نیز سخن میگوید و در نهایت به حقیقت عشق اشاره میکند که در عالم، همانند یک راز فاش شده است. به طور کلی، این شعر تصویری از عشق عمیق و تأثیرگذار بر روح و جسم انسان را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و جلب توجه تو، میتوانند مشکلات را حل کنند، اما حرفهای پنهان در دهانت، باعث فریب و نیرنگ میشود.
هوش مصنوعی: صبح یک نسیم خوشبو از عطر زلف تو میوزد و این به خاطر آن است که باد صبح با زلف تو بازی میکند.
هوش مصنوعی: زلف تو برای من مانند عمر من است و آیا میدانی که عمر نیز مانند زلفی که همیشه دراز میشود، به آرامی کش میآید؟
هوش مصنوعی: مردم، چشمانم به کمان ابروهایت دوخته شده است و از دوری تو، دل و جانم مثل کسی که با خون خود نماز میخواند، دچار درد و رنج است.
هوش مصنوعی: در فضایی که معشوقهام حضور دارد، دل من مانند یک گنجشک ضعیف است که عشق تو آن را آزاد کرده و حالا به شادی و بازی مشغول است.
هوش مصنوعی: ای دل بیچاره، ناامید نباش از سرنوشتت، چون لبهای زیبا و شیرین او اکنون دیگر با کسی دیگر مهربانی میکند و به تو توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو حقیقتی آشکار در جهان شد، مانند رازی که فاش میشود، بنابراین جان جهانی که وابسته به مادیت است را رها میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف تو بر عارض تو پایبازی میکند
هر زمان سوی لب تو دستیازی میکند
جزع تو در دل ربودن جان همیسوزد ولی
لعل تو در بوسه دادن دلنوازی میکند
در کمان ابروی تو ناوک مژگان تو
[...]
باز ترک مست من آهنگ بازی میکند
کس نکردهست آنکه آن ترک طرازی میکند
زلف او را سر به سر عالم به مویی بسته شد
هندویی را بین کزین سان ترکتازی میکند
از خیالش ماندهام شرمنده، کاندر چشم من
[...]
باز در بستان صنوبر سرفرازی میکند
بلبل شوریده را گل دلنوازی میکند
لالهٔ سیراب دارد جام لیکن هر زمان
همچو مستان چشم نرگس ترکتازی میکند
ابر سقا رنگ بستان و چمن را بین که باز
[...]
چشم مستت گرچه با ما ترک تازی میکند
لعل جانبخش تو هر دم دلنوازی میکند
تا دلم آورد بر محراب ابرویت نماز
جامه جان را به خون، هر دم نمازی میکند
با زنخدان چو کویت ای بت سیمین ذقن!
[...]
سرو اگر در پیش قدت سرفرازی میکند
راستی او این حماقت از درازی میکند
تا مرا گفتی که جان بفرست بر دست صبا
جان من بر عزم رفتن کار سازی میکند
هندوی زلفت رسن بازست و هر شب تا سحر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.