تا به چند آن غمزه از من دلربایی میکند
میرود با جای دیگر آشنایی میکند
روشنایی چشم من باشد روا باشد که یار
شمع رویش جای دیگر روشنایی میکند
در وفاداری او جان دادهام من سالها
آن نگار من به عادت بیوفایی میکند
در جهان یک دل نماند از دست آن عیار و او
همچنان از خلق عالم دلربایی میکند
جان فدا کردم به روز وصل او آخر چرا
آن نگار بیوفا از من جدایی میکند
بود رندی لاابالی در سرابستان عشق
این زمان از طالع من پارسایی میکند
دل چو تن را پادشاهست ای عزیز من ببین
پادشاهی بر سر کویت گدایی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به عشق و بی وفایی معشوق میپردازد. او از دلرباییهای معشوق صحبت میکند که با دیگران آشنا میشود و در عین حال روشنایی چشمش را نمیتواند نادیده بگیرد. شاعر به وفاداری خود اشاره میکند که سالها جان داده اما معشوق به عادت بی وفایی ادامه میدهد. او میگوید هیچ کس در جهان از دست آن یار دل خوشی نداشته و در نهایت ابراز میکند که چگونه جانش را فدای وصال او کرده و با این حال شاهد جداییاش است. در آخر به قدرت عشق اشاره میکند و اینکه دل انسان همچون پادشاهی است که در برابر زیبایی معشوق خود مانند گدا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی با ناز و غمزههایم را بفریبی؟ بعد از این همه، باز هم به جاهای دیگر میروی و با دیگران آشنا میشوی.
هوش مصنوعی: چشم من تنها با وجود یاری که زیباییاش مثل شمع میتابد، میتواند روشنایی بگیرد و این کاملاً طبیعی است که او در جای دیگری هم روشنی ببخشد.
هوش مصنوعی: من سالهاست که به خاطر وفاداری او جان دادهام، اما او با بیوفایی عادت کرده است.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچکس از تاثیر آن جوان دلاور در امان نمانده و او همچنان با جذابیت خود دلهای مردم را تسخیر میکند.
هوش مصنوعی: من جانم را برای روزی که او به من وصل میشود فدای کردم، اما حالا چرا آن معشوق بیوفا از من جدا میشود؟
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، شخصی شاد و بیخیال بود، اما اکنون بر اساس مقدر خود، به نوعی خود را آدم صالح و پرهیزگار نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دل مانند یک پادشاه است، عزیز من، نگاه کن که چطور این پادشاه در خیابان تو به گدایی مشغول است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل که با خوبان بدخو آشنایی میکند
شیشهای با خارهای زورآزمایی میکند
بنده در کویش که خون خویش میسازد روان
در حساب خویش حُسنش را روایی میکند
پختگان دانند کار از خامی پروانه کو؟
[...]
این منم یا رب که بختم پیشوایی میکند
دولت بیگانه طبعم آشنایی میکند
آنچه محبوبست میجوید به من پیوستگی
و آنچه دل زو میرمد از من جدایی میکند
در شب تاریک فکرت رغم انف روزگار
[...]
گاه لطفی مینماید گه جفایی میکند
شوخی آن طفل هردم اقتضایی میکند
آه ازآن نورس که گه رخ مینماید گاه زلف
هرزمان ما را گرفتار بلایی میکند
هر طرف صد مبتلا دارد ولی از سرکشی
[...]
شد بهار و شمع با گل آشنایی میکند
آشنایی از برای روشنایی میکند
با تپانچه میتوان تا چند رو را سرخ داشت؟
چهره را لعلی شراب کهربایی میکند
با کسی الفت مکن هرگز که یاران را فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.