تا تو بر رخ داده ای از زلف تاب
آتشی افکنده ای در شیخ و شاب
زان همی سوزد جگر در سینه ام
خون ز چشمم می رود بر جای آب
در ره عشقت چو خاک افتاده ام
نازنینا سر چو سرو از ما متاب
جرعه ای زان جام لب می خورده ام
لاجرم گشتم چنین مست و خراب
این زمان بر جای می خون می خورم
وز دل مجروح نافرمان کباب
حالیا در ظلمت هجرم زبون
تا ز وصلت کی برآید آفتاب
روی پنهان کرده ای از ما چرا
کس نمی بندد به مه هرگز نقاب
تا به کی داری مرا ای ماه روی
همچو زلف خویشتن در پیچ و تاب
من جهان و جان به شکرانه دهم
ار ببینم یک شبی رویت به خواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل دربارهٔ عشق و دلتنگی شاعر است. او از سوز و گداز دل ناشی از دوری معشوق صحبت میکند و به زیباییهای معشوق مانند زلف و چهرهاش اشاره میکند. شاعر احساس میکند که در عشقش به شدت رنج میکشد و از درد جدایی میسوزد. او به ناامیدی و هزاران درد و رنجی که در این راه کشیده اشاره میکند و آرزو دارد که حداقل یک شب صورت معشوق را در خواب ببیند تا آرامش یابد. به طور کلی، متن بیانکنندهٔ عشق عمیق و درد جدایی است که شاعر با آن دست و پنجه نرم میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو با زلفهایت بر چهرهات جلب توجه میکنی، آتش شوق و عشق را در دل جوانان و بزرگترها روشن کردهای.
هوش مصنوعی: از درون سینهام آتش میگیرد و جگرم میسوزد. اشکهایم به جای آب از چشمانم میریزد.
هوش مصنوعی: در راه عشق تو چنان به ذلت افتادهام که مانند خاک هستم، ای نازنین، سر خود را همچون سرو از ما دور نکن.
هوش مصنوعی: من از آن جام لب نوشیدهام که به خاطر آن به این حال و روز افتادهام و مست و خراب شدهام.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، من در جایی نشستهام و به دل زخمیام فکر میکنم. از دردی که دارم، جانم را مثل کباب بر آتش احساس میکنم و به همین دلیل، خون میخورم.
هوش مصنوعی: اکنون در تاریکی جدایی، حالتی زبون دارم و تا زمانی که به وصال تو نرسم، روشنایی همچون آفتاب برایم نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: چرا روی خود را از ما پنهان کردهای؟ هیچکس هرگز نمیتواند نقاب از چهره ماه بردارد.
هوش مصنوعی: تا کی مرا به این حال رنج میدهی، ای ماه روی؟ همچنان که موهایت در پیچ و تاب است، من هم در این درد و عذاب گرفتارم.
هوش مصنوعی: اگر تنها یک شب، چهرهات را در خواب ببینم، برای شکرگزاری، همه چیزم را فدای تو میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.