گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای عزیزان تا به کی باشد ز غم حالم خراب

تا به کی باشد دل و جانم چنین در اضطراب

تا به کی جان مرا در آتش هجران نهد

تا به کی باشم ز آب دیدگان در خون ناب

تا به کی از تیغ هجر خود کند ما را زبون

خون دل را ریختن آخر چه می بیند صواب

تا به کی دارد مرا بر روی شهرآرای خویش

همچو زلف خوب رویان پر ز پیچ و پر ز تاب

در بیابان فراقت چند سرگردان شوم

تشنه ی مسکین ز حسرت آب پندارد سراب

خاطر مسکین من در بند تنهایی بماند

هیچ درمانش نمی دانم بجز جام شراب

تلخ گفتن خوش نمی آید از آن شیرین زبان

پس چرا بر من نمی آید از او غیر خطاب

هیچ می دانی دو چشم شوخ او مانند چیست

نرگسی مخمور کاو باشد همیشه مست خواب

از وصالت گر کنی شادم چه بهتر زان بود

در جهان بسیار خیری باشد از روی ثواب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه