گنجور

 
جهان ملک خاتون

دوش روی یار می دیدم به خواب

آن خیال خواب بودم یا سراب

نیست از بخت جهان آن باورم

کم به طالع تابد از وصل آفتاب

از دو زلفت گشته ام سودازده

وز دو چشمت می شوم مست و خراب

مرد عشق دست و بازوی تو نیست

گر بود کیخسرو و افراسیاب

با توأم حنظل چو شهد و شکّرست

بی توأم شکّر بود چون زهر ناب

در لب جوی و میان گل به باغ

خوش بود نالیدن چنگ و رباب

صوت بلبل هر دمی بس خوش بود

جام می با دوستان در ماهتاب

هر کش این دولت میسّر می شود

او چه می خواهد ازین به فتح باب

چون خیالت را دو اسبه تاختی

از چه رو بستی به چشمم راه خواب

غمزه خون ریز شد گفتم مکن

از سر مستی جهان یک سر خراب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

این جهان خواب است، خواب، ای پور باب

شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟

روشنی‌یْ چشم مرا خوش خوش ببرد

روشنیش، ای روشنائی‌یْ چشم باب

تاب و نور از روی من می‌برد ماه

[...]

وطواط

آفتاب از روی تو بر دست تاب

خود ازین رویست فخر آفتاب

در سحاب از جود تو آمد اثر

زان بود خیرات عالم در سحاب

زور و تاب خسروان سهم تو بود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

من عجب دارم همی از شاعران

تا چرا گویند راد است آفتاب

گرد صحرا سال و مه گردد همی

تا کجا در یابد او یک قطره آب

برخورد آن آب و آنگه میدهد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مولانا

هیچ می‌دانی چه می‌گوید رباب؟

ز اشک چشم و از جگرهای کباب

پوستی‌ام دور مانده من ز گوشت

چون ننالم در فراق و در عذاب

چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۲۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه