دلی کجاست که آن دل سرشته با غم نیست
چون زلفِ خوب رخان بام و شام درهم نیست
جهان بخست دلم را به تیغ کین و ستم
که در جهانش بجز وصل دوست مرهم نیست
به پرسشی و سلامی ز دوست خرسندم
فغان و داد ز جور و جفاش کان هم نیست
هلال عید اگرچه به چشم خلق نکوست
ولی چو ابروی جانان همیشه در خم نیست
صبا به سوی نگارم گذر کن از سر لطف
بگو که غیر غمم یار غار و همدم نیست
وگر ز حال جهان پرسدت بگو با او
بیا که جز دل گرمی و آه سردم نیست
فراغتیست ز حال جهان ترا لیکن
مرا ز روی تو جانا قرار یک دم نیست
طبیب درد دلم را اگر کند چاره
بگو که جز غم هجران دوست دردم نیست
دلم به سایه سروی نشست بر لب جوی
چرا که از سر ما سایه ی قدت کم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان دردها و احساسات عمیق عاشقانه پرداخته است. شاعر از دلشکستگی و غمهای خود میگوید و به این نکته اشاره میکند که در این دنیا هیچ چیز جز وصال معشوق نمیتواند به او آرامش و درمان بدهد. او به طور خاص به زیبایی محبوبش و تأثیر آن بر زندگیاش اشاره میکند و ابراز میکند که تمامی احساسات و ارتباطاتش تنها حول محور عشق به آن محبوب میچرخد. شاعر همچنین میگوید که حتی اگر دیگران خوشحال به نظر برسند، او هیچ شادیای جز محبت محبوبش احساس نمیکند و زندگیاش تحت تأثیر هجران و دوری از اوست. در نهایت، شاعر میفهمد که سایه محبوبش همیشه در اطرافش است و این خود سبب آرامش ذهنی او میگردد.
هوش مصنوعی: دلی پیدا کن که بدون غم باشد، چرا که چهرههای زیبا همواره درهم و دچار تغییر و تحول هستند.
هوش مصنوعی: دنیا با کینه و ظلم دل مرا آزرده است و در این دنیا جز وصال دوست هیچ درمانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از سلام و پرسش دوستی خوشحالم، اما از ظلم و بیعدالتی او نالان و رنجیدهام، چرا که این وضعیت اصلاً قابل تحمل نیست.
هوش مصنوعی: هلال عید هرچند که در نگاه مردم زیباست، اما همواره مانند ابروی محبوب در حالت خمیده نیست و به همین سادگی نمیتوان آن را همیشه دید.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی به سمت محبوبم برو و از سر محبت بگو که هیچکس جز غم من، دوست و همدمی برایم نیست.
هوش مصنوعی: اگر از اوضاع دنیا بپرسی، بگو که با من بیا. زیرا در دل من جز گرمی و حسرت چیزی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه تو از دنیا بیخیالی و آرامی، اما من هیچ لحظهای از نظر تو آرامش ندارم.
هوش مصنوعی: اگر طبیب بتواند برای دردهایم درمانی پیدا کند، به او بگو که تنها رنج من از جدایی و دوری از دوست است و غیر از آن دردی ندارم.
هوش مصنوعی: دل من در سایه سرو کنار جوی نشسته است، زیرا قد و قامت تو برای ما همانند سایهای است که هرگز کم نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست
که می زند دم بیگانگی و همدم نیست
تو رخ نمودی و عشاق را وجود نماند
که پیش چشمه خورشید روز شبنم نیست
به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر
[...]
اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست
مباد شاد، بدین غم، دلی که خرم نیست
همه جهان، به غمش خرمند و مسکین ما
کزان صنم به غمی، قانعیم و آن هم نیست
حسد برم که چرا دیگری خورد غم تو
[...]
نگار من به سر عهد خویش محکم نیست
مرا به غیر غم دوست هیچ همدم نیست
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که در جهان بجز از باد صبح محرم نیست
بگو به یار که از غم به لب رسیدم جان
[...]
به اهل درد غمت هرچه می کند غم نیست
چرا که هیچ دلی بی غم تو خرّم نیست
از آن به کعبهٔ وصل تو ره ندارد جان
که غیر در حرم خاص دوست محرم نیست
اساس عهد و وفا با تو محکم است مرا
[...]
بمردمی چو سگ یار کس بعالم نیست
کسی که نیست سگ کوی یار آدم نیست
گداختم ز تماشای روی او چکنم
نظاره رخ خورشید کار شبنم نیست
دوای زخم دلم جز لبش که میداند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.