دو دیده تا که دلم دیده در جمال تو بست
ببست در تو دل و از غم جهان وارست
به قامت چو سهی سرو، دل ز ما بربود
به لفظ همچو شکر نرخ نیشکر بشکست
به تیغ شدّت هجران خویش خونم ریخت
به تیر غمزه غمّاز جان ما را خست
اگرچه خاسته ای از سر وفا چه کنم
دل حزین به سر کویت ای صنم بنشست
بگو عزیز من آخر کنون چه چاره کنم
چو دل ز دست برون رفت همچو تیر از شست
ز راه دیده خیال رخ نگارم دوش
درآمد از درم و راه خواب بر ما بست
ز پا فکند مرا تیغ هجرش و نگرفت
ز روی لطف و بزرگی شبی نگارم دست
به شام زلف سیاهت قسم تو خود دانی
که مست لعل تو گشتم ز بامداد الست
چو نرگس تو بدیدم چه جای هشیاریست
بیا که جان جهان شد ز چشمهای تو مست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت درگیر عشق و زیبایی معشوق است. او با توصیف چشمان معشوق، از جذابیت و تاثیر عمیق آن بر دل و جان خود سخن میگوید. دل او که به زیبایی معشوق بست شده، از غم دنیا رها شده است. زیبایی معشوق او را مجذوب کرده و این عشق به حدی شدید است که با دوری و هجران، خون دلش را میریزد. شاعر از احساسات خود و وضعیت روحیاش در مواجهه با معشوق میگوید و از او میخواهد راهی برای حل این درد و جدایی بیابد. در نهایت از تاثیر چشمان معشوق بر حال و روزش سخن میگوید و به شدت مست و مدهوش زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: چشمهایم تا زمانی که دل من به زیبایی تو خیره شده، به تو نگاه کردند و در عشق تو دل بستهام و از غمهای دنیا آزاد شدم.
هوش مصنوعی: به قد و قامتی مانند سرو، دل ما را ربود و با کلامی شیرین و دلچسب، مانند نیشکر لذتبخش، ما را تحت تاثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت جدایی، دل من به شدت آسیب دیده و خونم ریخته شده است. همچنین تیر نیش زدن نگاه تو، روح ما را به تنگنا انداخته و خسته کرده است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خواستهای از روی محبت داری، چه کار میتوانم بکنم وقتی که دل غمگین من در کنار کوی تو نشسته است، ای محبوب.
هوش مصنوعی: بگو عزیزم، حالا چه کار باید بکنم وقتی که دل و عشق از دلم خارج شده همانطور که تیر از کمان جدا میشود؟
هوش مصنوعی: دیشب، تصویری از چهره معشوقم به ذهنم آمد و ناگهان وارد خانهام شد و تمام راههای خواب را بر ما مسدود کرد.
هوش مصنوعی: تیغ جدایی او مرا به زمین زد و او به خاطر لطف و بزرگیاش، در شب به من دست نگرفت.
هوش مصنوعی: به موهای سیاهت قسم، خودت هم میدانی که از صبح روزی که وجودم شکل گرفت، تحت تأثیر زیبایی لبهای سرخ تو قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: وقتی نرگس تو را دیدم، دیگر جای هشیاری نیست. بیا که جان عالم از نگاههای تو سرشار شده و مست است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.