تو عهدی کرده ای جانا که از من سر نگردانی
تویی سرو روان جان به باغ عمر ما دانی
قدت چون همّتم بالا گرفت اندر سرابستان
از آن در درنمی آید مرا آن سرو بستانی
بسا دردی که من دارم ز درد دور هجرانت
ولی چاره نمی دانم چو دردم را تو درمانی
بکن درمان درد ما طبیبا از کرم روزی
که می ترسم به درد خویشتن ناگه فرو مانی
دماغم عنبرآگین شد به بوی زلف شبرنگت
بگو ای باد جان پرور مگر از کوی جانانی
تو عمری و نمی باشد به عمر امّید چندانی
و اگر باشد مرا از تو، تو دانی آن هم ز نادانی
دلم هر لحظه می گوید که ترک عشق بازی کن
جوابش می دهم کای دل مگو چیزی که نتوانی
چو یاد زلف مشکینت به خاطر آورم جانا
جهان را باز نشناسم به جانت از پریشانی
جهان از دست جور تو به جان آمد ز غم خوردن
ازین بهتر نشاید کرد تدبیر جهانبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و جدایی است. شاعر به معشوق خود میگوید که عهد کردهاند از یکدیگر جدا نشوند، اما او همچنان از دوری معشوق رنج میبرد. شاعر احساس میکند که زیبایی معشوقش مانند درختی در باغ عمرش است و نبود او باعث درد و رنجش میشود. او به طبیب دلی نیز خواستار درمان دردش میشود. در همین حال، او به بوی زلف معشوقش اشاره میکند و از آن لذت میبرد. با این حال، دلش او را به ترک عشق نصیحت میکند، اما او نمیتواند این خواسته را بپذیرد. شاعر به یاد معشوق دچار پریشانی میشود و اعتراف میکند که جهان را بدون او نمیشناسد و با جدایی او، زندگی به مشقتی غیرقابل تحمل تبدیل شده است. در نهایت، او بر این باور است که تدبیر جهان بدون عشق معشوق امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو پیمانی بستهای که از من روی برنتابی. تو مانند سروی زیبا، جان من در باغ زندگی را میدانی.
هوش مصنوعی: زمانی که عزم و ارادهام تقویت شد، در میان سرابها قرار گرفتم و به همین خاطر، آن درخت سرو زیبای باغ دیگر از من دور شده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از دردهایی که من در اثر دوری از تو دارم، وجود دارند، اما نمیدانم چگونه به آنها رسیدگی کنم، در حالی که تو خود درمان درد من هستی.
هوش مصنوعی: ای پزشک، از روی لطف و مهربانی به درمان درد ما بپرداز، زیرا من نگرانم که ناگهان به دلیل درد خودم از پا بیفتم و نتوانم برخیزم.
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از زلف تو میآید، مرا شگفتزده کرده و روح مرا تازه کرده است. ای باد لطیف، آیا میتوانی از کوچهای که جانان در آن است، خبری بیاوری؟
هوش مصنوعی: تو سالها زندهای و امید چندانی به زندگیات وجود ندارد. اگر هم امیدی به من داشته باشی، خودت میدانی که آن امید نیز ناشی از نادانی است.
هوش مصنوعی: دل من هر لحظه به من میگوید که از عشق دست بکشم، اما من به او پاسخ میدهم که ای دل، چیزی نگو که نمیتوانی آن را انجام دهی.
هوش مصنوعی: وقتی که به یاد زلف سیاه تو میافتم، عزیزم، به قدری از شوق و دلباختگی غرق میشوم که دیگر نمیتوانم جهان را بشناسم.
هوش مصنوعی: دنیا از ظلم و ستم تو به تنگ آمده و به خاطر غم و ناراحتی، از این وضعیت بهتر نمیتوان تدبیری برای ادارهٔ آن اندیشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.