دل بردهای از دست من ای کان لطف و دلبری
بردی جفا از حد بگو تا چند خون دل خوری؟
ای ماه و ای پروین من و ای دنیی و ای دین من
گفتم مگر جانی به تن لیکن ز جان شیرینتری
تا کی گدازم همچو زر در بوته هجران تو؟
دل را چو سندان کردهای آموختی آهنگری
ما را که طاقت طاق شد در آرزوی روی تو
مسکین تن مهجور را جانا چو جان اندر خوری
دل بردهای از دست ما رو کردهای از ما نهان
آخر نهان تا کی شوی از دیده ما چون پری؟
بر درد درمانم بکن مسکین و حیرانم مکن
در آرزوی روی خود کردی مرا از دل بری
گرچه ز ما دوریّ و میدانی که اندر تن مرا
جانیّ و از جان خوشتری هستی جهانی دلبری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از معشوق خود میگوید که دل او را به شدت ربوده است و از درد جدایی رنج میبرد. معشوق که همچون ماه و ستارهای درخشان توصیف شده، به او جفا کرده و گویی بر جدایی او میافزاید. شاعر از احساس عمیقش نسبت به معشوق میگوید و اینکه چگونه در آرزوی روی او در عذاب است. او میخواهد بداند چرا معشوق از او دوری میکند و این دوری را تحمل نمیکند. در نهایت، شاعر میخواهد که معشوق به درد او پاسخ دهد و از او بخواهد که در کنار او باشد، چرا که معشوق برای او مهمتر از جانش است.
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و محبتت دل مرا بردهای و با بیرحمیات چقدر مرا آزار میدهی. تا کی باید این درد و رنج را تحمل کنم و خون دل بخورم؟
هوش مصنوعی: ای ماه و ای ستارههای آسمان، تویی دنیا و تویی دین من. گفتم که جانم را به تنم بدهم، اما تو از جان شیرینتر هستی.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید به خاطر جدایی تو بسوزم و ذوب شوم؟ تو دل مرا مانند آهن را زیر چکش قرار دادهای و به آن شکل دادهای.
هوش مصنوعی: ما که دیگر تحملمان تمام شده و در آرزوی دیدن روی تو هستیم، ای محبوب، وقتی تو به جان ما اهمیت بدهی، این جسم رنجور و دور از تو چگونه میتواند تاب بیاورد؟
هوش مصنوعی: دل ما را بردهای و اکنون از ما پنهان شدهای. اما بالاخره تا کی میتوانی از چشم ما دور باشی، مانند پری که در نهان است؟
هوش مصنوعی: برای دردهایم درمان قرار بده و مرا در حالتی گیج و بیخبر نگذار. به خاطر آرزوی دیدن چهرهات، مرا از دل دور کردی و به دور انداختی.
هوش مصنوعی: اگرچه از ما دوری، ولی میدانی که در وجود من روحی هست و تو از آن روح هم برایم عزیزتری و همچون دلبری از جهانی که بهتر از جانم هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عیار یار دلبری با غمزه و جان دلبری
کردی ز جانم دل بری زان چشمکان عبهری
فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری
گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری
رومیرخان ماهوش زاییده از خاک حبش
چون نومسلمانان خوش بیرون شده از کافری
گلزار بین گلزار بین در آب نقش یار بین
[...]
آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری
یا کبر منعت میکند کز دوستان یاد آوری
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین
[...]
ترک من و آشوبِ دل خاتونِ ماه خاوری
بُغناق برگیر و بنه بر سر کلاه کافری
بر دوش زلفت چون زره بگشاده از ابرو گره
برده ز هفت اختر فره بسته قبایِ ششتری
بار و برت سیب و عنب نوشینْ دهان تریاکْ لب
[...]
ای چهرهٔ زیبای تو رشکِ بتانِ آزری
هر چند وصفت میکنم، در حسن از آن زیباتری
هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوبتر
شمسی ندانم یا قمر، حوری ندانم یا پری
آفاق را گردیدهام، مهر بتان ورزیدهام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.