دلم ز دست ببردی و جان به سر باری
بگو که با من بیچاره خود چه سر داری
نه کامم از لب لعلت روا کنی شبکی
نه یک زمان غمم از دل به لطف برداری
دلم ز دست ببردی مرا امان ندهی
ستمگرا نه چنین است رسم دلداری
به ریش ما ننهادی تو مرهمی از وصل
به تیغ هجر بکشتی مرا بدین زاری
تویی که یاد من خسته سالها نکنی
منم که با تو قرینم به خواب و بیداری
هزار بی دل همچون منت به عالم هست
چه باشد ار من بیچاره را نگه داری
به غور حال جهان کی رسی چو رفت از دست
عزیز من تو نداری سر جهانداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و رنجی است که شاعر به خاطر جدایی از محبوبش احساس میکند. او از ستمگری محبوب شکایت دارد که به جای دلجویی، بیشتر او را آزار میدهد. شاعر میگوید که نه تنها امیدی به بهبود حالش نیست، بلکه محبوبش حتی یاد او را هم فراموش کرده است. او به وضعیت خود و دلشکستگیاش اشاره میکند و میپرسد که چرا باید اینگونه با او رفتار شود در حالی که او همیشه به محبوبش فکر میکند. در نهایت، شاعر از ناتوانی در درک حال جهان و جداییاش از محبوب میگوید.
هوش مصنوعی: دل مرا به دست خود گرفتی و به جانم آسیب رساندی، بگو که با من بیچاره چه قصدی داری؟
هوش مصنوعی: من از لبهای شیرین تو هیچ لذتی نمیبرم، نه حتی برای یک لحظه، اگر نتوانی غمم را از دل من برطرف کنی.
هوش مصنوعی: عشقت باعث شد که قلبم را از دست بدهم و تو ای ستمگر، به من آرامشی نمیدهی. این رفتار با دلهای عاشقانه، درست نیست.
هوش مصنوعی: تو بر زخمهای ما درمانی از وصال قرار ندادی و با جداییات، مرا به این حال و روز انداختی.
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که سالها به یاد من نیفتادهای، و من همان کسی هستم که در خواب و بیداری همیشه با تو هستم.
هوش مصنوعی: هزار نفر بیدل و بیاحساس در دنیا وجود دارند، اما چه اهمیتی دارد اگر تو، که در حال حاضر به من توجه میکنی، به من کمک کنی؟
هوش مصنوعی: وقتی که عزیز من از دستم رفت، چطور میتوانی به حال و وضعیت جهان پی ببری، در حالی که خودت هم در فرمانروایی بر دنیا ناتوان هستی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.