ای ما جهان و جان را بر باد عشق داده
وز دیده در فراقت صد جوی خون گشاده
مهر تو در دل ما تا هست روح باقیست
با عشق چون بزادی مادر مرا بزاده
عشق تو شهسواریست بر بادپای چون برق
با او چه گونه کوشد مسکین دلی پیاده
گویی مرا ملولی ای جان و دل چه گویم
ناخوش دلم ز هجران تو سرخوشی ز باده
با سرو آب می گفت سرکش چنین چرایی
تو سر کشیده و ما سر در پیت نهاده
ابروی و چشم خوبان دل می برند از آن روی
پیوسته میل دلها بر عارضیست ساده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و دلتنگی خود اشاره دارد. او از احساسات عمیقش نسبت به معشوق سخن میگوید و بیان میکند که عشق او مثل باد است که نمیتواند از آن جدا شود. در واگویههایش، از غم فراق و تنهایی ناشی از دوری معشوق سخن میگوید و به یادآوری لحظات خوش با او پرداخته است. او همچنین به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر دلها اشاره میکند و در کل، احساسی از درد و زیبایی عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای ما به خاطر عشق، جان و دنیا را فدای تو کردهایم و از چشمانمان به خاطر جداییات چشمههای خون جاری شده است.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو در دل ما همیشه زنده است و به ما انرژی و حیات میبخشد. اگر عشق تو باشد، مانند آن است که دوباره به دنیا آمدهایم، همانطور که مادر برای من زایش کرده است.
هوش مصنوعی: عشق تو برایم مانند یک سوارکار است که بر روی باد سواری میکند. من، دل بیچارهام که مانند پیادهای در تلاش است تا به او برسد، اما با چه سختی!
هوش مصنوعی: احساس میکنم دل و جانم بیتاب شدهاند و نمیدانم چه بگویم. دلم از دوری تو ناراحت است، اما در عین حال از نوشیدنی خوشحال هستم.
هوش مصنوعی: با درخت سرو که از زیبایی و خروشی خاص برخوردار است، گفتوگویی داشتم؛ اینکه تو با این حالت خمارگونهات، سر خود را بالا نگهداشتهای، در حالیکه ما سرمان را در ظرفی فرو بردهایم و غرق در نوشیدن هستیم.
هوش مصنوعی: ابرو و چشم زیباوندان دلها را میربایند، زیرا که همیشه اشتیاق دلها به زیباییهای ساده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب یغما ای خَلُّخی نژاده
هم ترک ماه رویی هم حور ماه زاده
هستی به مهر و خدمت استاده و نشسته
هم در دلم نشسته هم پیشم ایستاده
گه راز منگشایی زان زلفکان بسته
[...]
سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
جان را طلاق گفته دل را به باد داده
مردان راهبین را در گبرکی کشیده
رندان رهنشین را میخانه در گشاده
با گوشهای نشسته دست از جهان بشسته
[...]
در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده؟
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاهزاده؟
کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی؟
مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده؟
نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق
[...]
عید آمد ای نگارین بردار جام باده
وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده
عهد صبوح نو کن جام می کهن ده
کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده
گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته
[...]
ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده
من در میانه پیری دین را به باد داده
مجلس میان بستان گل با صبا به بازی
نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده
خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.