جان در غم فراقت دل بر بلا نهاده
مرغ دل ضعیفم در قیدت اوفتاده
دل بسته ام به زلفت مگشایش از هم ای جان
زین رو که دیده جان بر روی تو گشاده
تو شهسوار عشقی بر بادپای هجران
با تو چه چاره سازد بیچاره پیاده
بنشست پیش قدّت سرو چمن ز خجلت
وانگه به پای ماچان بنگر که ایستاده
مسکین دل ضعیفم در عالم حقیقت
گویی به عشق رویت از مادری بزاده
اخلاص ما به رویت بیرون ز حدّ و حصرست
آن دم مباد این دل بیرون رود ز جاده
آن ترک شوخ چشمش دارد کمان ابرو
از غمزه اش حذر کن چون مست شد ز باده
جز این و آن ندانم دانم که چشم مستش
صد شور و فتنه باری اندر جهان نهاده
هر شب چو ماه کاهم در حسرت وصالش
هر روز درد عشقش بر جان ما زیاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عمق درد و غم خود در جدایی از معشوق میپردازد. دل او به شدت به زلف معشوق گره خورده و هیچ راهی برای رهایی از این عشق ندارد. او با تمثیلهایی از طبیعت و احساسات عاشقانه، به توصیف حسرت و خجالت ناشی از عشق میپردازد. شاعر به قدرت و زیبایی معشوق اشاره میکند و دلش را به خاطر نبود او ضعیف و در بند میبیند. در نهایت، عشق و شور و شوق او برای وصال معشوق هر روز بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: جانم در غم دوری تو است و قلبم به مشکلات دچار شده است. پرنده دل من که ضعیف است، در دام تو گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: من به زلفهای تو وابستهام و امیدوارم که آنها را از هم باز نکنی، ای جان! زیرا دیدگان من به خاطر تو به رویت گشوده است.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند سوارکاری است که بر روی بادها در حرکت است، اما من که به نوعی پیاده هستم، نمیدانم چگونه میتوانم با این وضعیت کنار بیایم.
هوش مصنوعی: پیش قامت تو، درخت سرو در باغ به خاطر شرم نشسته است و حالا نگاهی به پای ما بینداز که به حالت ایستاده باقی مانده است.
هوش مصنوعی: دل ناتوان من در دنیای واقعی به گونهای احساس میکند که گویی به عشق وجود تو به دنیا آمدهام.
هوش مصنوعی: صداقت و خلوص ما نسبت به تو به قدری زیاد است که نمیتوان آن را اندازهگیری کرد. در آن لحظه، مبادا این دل از مسیر خود خارج شود.
هوش مصنوعی: آن دختر با چشمهای زیبا و بامزهاش، مانند کمانی است که از ابروهایش کشیده شده. باید از نگاهش بپرهی، چون وقتی که مست میشود، ممکن است خطرناک باشد.
هوش مصنوعی: جز این و آن چیزهایی نمیدانم، اما میدانم که چشمان شرابآلود او شوری و آشفتگی زیادی در دنیا به وجود آوردهاند.
هوش مصنوعی: هر شب که ماه را میبینم، آرزوی دیدن او را دارم و هر روز درد عشقش بر وجودم سنگینی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب یغما ای خَلُّخی نژاده
هم ترک ماه رویی هم حور ماه زاده
هستی به مهر و خدمت استاده و نشسته
هم در دلم نشسته هم پیشم ایستاده
گه راز منگشایی زان زلفکان بسته
[...]
سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
جان را طلاق گفته دل را به باد داده
مردان راهبین را در گبرکی کشیده
رندان رهنشین را میخانه در گشاده
با گوشهای نشسته دست از جهان بشسته
[...]
در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده؟
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاهزاده؟
کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی؟
مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده؟
نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق
[...]
عید آمد ای نگارین بردار جام باده
وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده
عهد صبوح نو کن جام می کهن ده
کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده
گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته
[...]
ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده
من در میانه پیری دین را به باد داده
مجلس میان بستان گل با صبا به بازی
نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده
خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.