جانم به لب رسید ز جور و جفای تو
تا کی کشم ملامت هرکس برای تو
چندانکه می کشم ز جفای تو جورها
از دل به در نمی رود ای جان وفای تو
جانا به خون جان منت گر رضا بود
جان را چه وقع ست مقدّم رضای تو
گفتم به دل که ای دل بیچاره چاره چیست
بالای همچو سرو روان شد بلای تو
تا کی کشم ملامت و تا کی برم عنا
کردم جهان و جان به سر ماجرای تو
دل رفت از بر من و جان نیز در خطر
وآنگه بگو که می دهدم خونبهای تو
بیگانه شد ز جان و جهان ای صنم چرا
هرکس که شد ز جمله جهان آشنای تو
آخر تو کیستی و من ذره چیستم
تو پادشاه هر دو جهان من گدای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج و سختیای که بهخاطر عشق و تصرف محبوبش متحمل میشود سخن میگوید. او از ملامت و سرزنشهای دیگران به خاطر این عشق گلهمند است و میگوید که هرچه از جفا و بیوفایی معشوق تحمل میکند، نمیتواند او را از دلش بیرون کند. شاعر به خود میگوید که باید چه کار کرد وقتی که بلای عشق محبوب به جانش افتاده است. او در نهایت به شدت وابستگیاش به این عشق پی میبرد و خود را در مقابل محبوبش به عنوان گدا و او را به عنوان پادشاه هر دو جهان میداند.
هوش مصنوعی: جانم به تنگی رسیده از ظلم و بدیهای تو. تا کی باید ملامت و سرزنش دیگران را به خاطر تو تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: هر چه که از بدیها و ظلمهای تو تحمل میکنم، عشق و وفای تو از قلبم نمیرود، ای عزیز.
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر رضایت تو باشد، چه اهمیتی دارد که جانم تحت فشار و درگیر سختی باشد. برای من، اولویت همیشه رضایت توست.
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که ای دل بیچاره، چه راه حلی داری؟ چون بلایی شبیه به زیبایی سرو، بر تو نازل شده است.
هوش مصنوعی: من تا کی باید ملامت و سرزنش دیگران را تحمل کنم و تا کی باید با رنج و سختی بروم؟ زندگی و وجودم به خاطر ماجرای تو تحت فشار است.
هوش مصنوعی: دل و جانم در خطر است و در این حال، اگر بپرسید، میگویم که حاضرم برای تو هر چیزی حتی خونم را فدای تو کنم.
هوش مصنوعی: ای معشوق، چرا از جان و جهانی که در آن هستم بیگانه شدهای؟ هر کس که به تو نزدیک میشود و با تو آشنا میشود، از همه چیز دور میگردد.
هوش مصنوعی: تو کیستی و من چه هستم؟ تو مانند یک پادشاه هستی که بر همه چیز حکمرانی میکنی، در حالی که من مانند یک گدا در درگاه تو به سر میبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.