ای دل به درد عشق ندارم دوای تو
تا کی کشم بگو من مسکین جفای تو
تا دیده دید قامت و بالای آن نگار
زان رو همیشه هست به جانم بلای تو
تا هست از جهان رمقی و از جهان رگی
بیرون نمی رود ز سر من هوای تو
غایب مشو ز دیده ی معنی دو دیده ام
دل هست مسکن تو و جانم سرای تو
جانا اگر رضای تو بر خون ماست سهل
از جان توان گذشت مقدّم رضای تو
سلطانی جهان به نظر می نیایدم
زیرا که هست از دل و جان او گدای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق عاشقانه و درد ناشی از عشق است. شاعر از دلشکستگی خود در برابر محبوب سخن میگوید و به طور مکرر از بلای عشق و درد جدایی یاد میکند. او عاشق است و هیچ دارویی برای درد عشق خود نمییابد. برای او، وجود محبوب همچون گنجی ارزشمند است و اگر رضایت او در خطر جانش باشد، به راحتی از جان خود میگذرد. در نهایت، شاعر به شدت به عشق و محبت محبوبش وابسته است و حتی مقام سلطنت دنیا در نظرش بیارزش میآید؛ زیرا او خود را گدای عشق محبوب میداند.
هوش مصنوعی: ای دل، من برای درد عشق تو درمانی ندارم. تا کی باید این رنج را تحمل کنم؟ بگو، من که در برابر جفای تو فقط مسکین و درماندهام.
هوش مصنوعی: هرگاه که چشمم به قامت و زیبایی آن معشوق بیفتد، همیشه گرفتاری و عشق تو در جانم خواهد بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از دنیا انرژی و زندگی در من وجود دارد، عشق تو از ذهنم نمیرود.
هوش مصنوعی: از جلوی چشم دور نشو، چون دو چشمانم جایگاه دل و جانم، خانه توست.
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر رضایت تو به قیمت جان ما تمام میشود، آسان است که جان خود را فدای تو کنیم، زیرا رضایت و خوشنودی تو برای ما اولویت دارد.
هوش مصنوعی: منظور این بیت این است که هرچقدر هم که در ظاهر به شخصی بزرگ و مظهر سلطنت بنگریم، در واقع این احساس و وجود او ناشی از عشق و ارادت به تو است که او را اینگونه بزرگ جلوه میدهد. در واقع، عظمت واقعی آن شخص از دل و احساسات او سرچشمه میگیرد و وابسته به محبت و نگاهی است که به تو دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.