گنجور

 
جهان ملک خاتون

از وصل دری گشا به رویم

کاشفته به روی تو چو مویم

گر لطف و کرم کنی توانی

ور جور و جفا کنی چه گویم

از باده ی عشق مست گردد

گر کوزه گری کند سبویم

بر خاک در تو ز آتش عشق

رخساره به آب دیده شویم

از دست جفا و جورت ای جان

سرگشته ز هجر تو چو گویم

از بوی تو باد صبح مستست

من زنده از آن حیات بویم

دایم چو جهان به جست و جویت

باشد همه روز گفت و گویم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

درمان دل خود از که جویم

افسانهٔ خویش با که گویم

تخمی که نروید آن چه کارم

چیزی که نیابم آن چه جویم

آورد فراق زردرویی

[...]

سعدی

گر نیست جمال و رنگ و بویم

آخر نه گیاهِ باغِ اویم؟

حکیم نزاری

ای خاک درِ تو آب رویم

بر باد مده چو خاکِ کویم

بی‌چاره بمانده‌ام کزین پس

ره نیست به عقل چاره جویم

در کوره‌ی آتشِ فراقت

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای گریه، ترا چه شکر گویم؟

کز تست هزار آبرویم

آید همه، بوی آتش دل

هر بار که از جگر ببویم

بیگانه و آشنا به یک بار

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه