پیش چوگان جفایت صنما چون گویم
قصّه ی درد خود و جور تو را چون گویم
چون طبیب از من بیچاره ملولست مدام
چاره درد دل خسته چرا می جویم
خبرت نیست نگارا ز غم هجرانت
که به خون دل و دیده رخ جان می شویم
چون امید من دلخسته تویی در عالم
به علی رغم حسودان نظری کن سویم
بشنو از من که به جان آمدم از درد فراق
من آشفته که بر روی تو همچون مویم
تا چند گفتند که باز از سر پیمان رفتی
مشنو ای دوست خدا را سخن بد گویم
تا جهان باشد و جان هست و نفس خواهد بود
من ره عشق تو را از دل و جان می پویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و عذاب ناشی از جدایی معشوق صحبت میکند. او به نوعی فراق و درد خود اشاره میکند و میخواهد بگوید که چقدر از دوری محبوب رنج میبرد. شاعر احساس میکند که تلاش او برای درمان این درد بینتیجه است و به غم جدایی معشوق اشاره میکند. او از معشوق میخواهد که به او توجهی کند و به عشقش ادامه دهد، حتی با وجود حسادتهای دیگران. شاعر در نهایت تأکید میکند که عشق او همواره در دل و جان او وجود دارد و او همواره در پی آن است.
هوش مصنوعی: وقتی که در برابر زخمهای ناشی از عشق تو قرار میگیرم، چگونه میتوانم داستان دردهایم را بگویم و نافرمانیهایت را توصیف کنم؟
هوش مصنوعی: طبیب از حال من ناامید و دلزده است، پس چرا من همچنان به دنبال درمان درد دل خستهام؟
هوش مصنوعی: عزیزم، تو خبر نداری که از غم دوریات چقدر رنج میبرم. من با دلِ آکنده از درد و چشمانی پر از اشک، به یاد تو زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: من تنها امیدم تویی و در این دنیا که برخی حسودان هستند، به من نگاه کن و به سوی من بیندیش.
هوش مصنوعی: از من بشنو که به شدت از درد جدایی رنج میبَرَم، من در حالتی آشفته هستم که همانند مویی بر چهره تو به نظر میرسم.
هوش مصنوعی: مدتهاست که به من میگویند که تو از عهد و پیمان خود دست کشیدهای. اما ای دوست، به سخنان بد و منفی توجه نکن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا و زندگی وجود داشته باشد، من جستجوی عشق تو را از عمق وجودم ادامه میدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل گم کردهی خود را ز کجا میجویم
روز و شب در طلبش گرد جهان میپویم
مگر از آهِ دلِ سوخته یابم اثری
هر کجا میرسم از خاک هوا میبویم
تا مگر زو خبری یابم و بویی شنوم
[...]
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
[...]
روزگاری است ز دل نقش خودی میشویم
راه چون سایه به پای دگران میپویم
چون قلم گوش بر آواز دل خوشسخنم
هرچه آید به زبانم نه ز خود میگویم
با دل خون شدهام در ته یک پیرهن است
[...]
گه ره دیر و گهی راه حرم میپویم
مقصدم دیر و حرم نیست تو را میجویم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.