روزگاری است ز دل نقش خودی میشویم
راه چون سایه به پای دگران میپویم
چون قلم گوش بر آواز دل خوشسخنم
هرچه آید به زبانم نه ز خود میگویم
با دل خون شدهام در ته یک پیرهن است
یوسف گمشدهای کز دگران میجویم
هست چون جوهر آیینه همان پابرجا
هر قدر نقش امید از دل خود میشویم
گرچه چون خال، مرا دانه دل سوخته است
اگر از حسن بود روی دلی، میرویم
روزی از باغ تو چیدم گل و یک عمر گذشت
دست خود را چو گل تازه همان میبویم
نیست صائب ز پی کام جهان گریه من
که ز آیینه دل نقش خودی میشویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر جستجوی خود و هویت انسان است. شاعر از طریق تصویر سازی، احساسات عمیق خود را منتقل میکند و به دنبال حقیقتی درون خود میگردد. او به نقشهای مختلفی که در زندگی به خود میگیرد اشاره میکند و میگوید که در این جستجو، به یاس و دلتنگی رسیده است. با وجود این همه کوشش و سختی، هنوز به دنبال زیبایی و امید است و به یاد تجربههای گذشته خود میافتد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که همه چیز در درون خود اوست و باید به آن پی ببرد.
هوش مصنوعی: در این زمان، به تدریج از حالت خودخواهی دل دور میشویم و مانند سایه، در مسیر دیگران قدم برمیداریم.
هوش مصنوعی: هر زمان که با دقت به احساسات و اندیشههای قلبیام گوش میسپارم، هر چیزی که از زبانم بیرون میآید، تنها منعکسکننده خودم نیست.
هوش مصنوعی: من در حالی که قلبم پر از غم و درد است، در زیر یک لباس، گمشدهای مانند یوسف را جستجو میکنم که از دیگران دور افتاده و آن را فقط خودم میخواهم.
هوش مصنوعی: اگر چه هر بار سعی میکنم آرزوها و امیدها را از دل خود پاک کنم، اما حقیقت وجودم، مانند جوهر آیینه، همیشه ثابت و پایدار باقی میماند.
هوش مصنوعی: هرچند که مثل یک خال بر چهره، دلم سوخته است، اما اگر زیبایی در دل وجود داشت، حتماً میرفتم.
هوش مصنوعی: روزی از باغ تو گل چیدم و حالا که سالها از آن روز گذشته، هنوز هم دست خود را مانند گل تازه بو میکنم.
هوش مصنوعی: صائب، از اینکه برای رسیدن به خواستههای دنیوی خود بگریم، فایدهای نمیبینم؛ چرا که من در آینه دل، تصویر خودم را میشویم و متوجه خواستهام میشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل گم کردهی خود را ز کجا میجویم
روز و شب در طلبش گرد جهان میپویم
مگر از آهِ دلِ سوخته یابم اثری
هر کجا میرسم از خاک هوا میبویم
تا مگر زو خبری یابم و بویی شنوم
[...]
پیش چوگان جفایت صنما چون گویم
قصّه ی درد خود و جور تو را چون گویم
چون طبیب از من بیچاره ملولست مدام
چاره درد دل خسته چرا می جویم
خبرت نیست نگارا ز غم هجرانت
[...]
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
[...]
گه ره دیر و گهی راه حرم میپویم
مقصدم دیر و حرم نیست تو را میجویم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.