از دست غم عشق تو فریاد کنانم
بودم ز شب هجر تو نالان و چنانم
گر زآنکه نه آنی که بدی با من مسکین
باری من بیچاره به عشق تو همانم
دل بردی و دلداری ما نیک نکردی
بالله که مرا با تو نه این بود گمانم
تا چند کنی جور بدین خسته دل ما
از چرخ چهارم بگذشتست فغانم
رحمی بکن آخر به من خسته کزین بیش
ای دوست جفا از تو کشیدن نتوانم
گر نیست به دل مهر منت نیست نزاعی
بازآی که بر وصل تو مشتاق ز جانم
چون سوسن آزاد به سرسبزی قدّت
در مدح و ثنای تو همه بسته زبانم
سودست مرا عشق و زیانست مرا جان
افتاد به عشق تو بسی سود و زیانم
تا ظن نبری کز تو مرا هست صبوری
من زنده به بوی غم عشقت به جهانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، احساسات عمیق و درد عاشقانه را به تصویر میکشد. شاعر از غم عشق و درد دوری معشوق مینالد و به شدت از بیمهریهای او رنج میبرد. او به یادآوری میپردازد که چگونه دلش را معشوق دزدیده و او در مقابل، به او توجهی نکرده است. شاعر از عدم رحمت و بیتوجهی معشوق گله میکند و در عین حال، اشتیاقش برای وصال معشوق را نشان میدهد. در نهایت، او عشق را برای خود هم سود و هم زیان میداند و به وضوح میگوید که با بوی غم عشق معشوقش زنده است.
هوش مصنوعی: در اثر درد و غم عشق تو، با صدای بلند فریاد میزنم و در شب جدایی از تو، بیتاب و نالان هستم.
هوش مصنوعی: اگر تو همانطور که هستی، نباشی و در حقیقت چیزی دیگری باشی، باز هم من، این بیچاره، به عشق تو همچنان همانطور که هستم باقی میمانم.
هوش مصنوعی: تو دلم را بردی و به احوال من توجهی نکردی، قسم میخورم که هرگز فکر نمیکردم که اوضاع اینگونه باشد.
هوش مصنوعی: چقدر باید به ما بیرحمی کنی؟ دل خستهام از این اوضاع و مشکلات به تنگ آمده و دیگر تاب تحمل این شرایط را ندارم.
هوش مصنوعی: دوست خوب، لطفاً به من خسته کمی رحم کن، زیرا دیگر نمیتوانم این همه بیرحمی را از تو تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر در دل من دوستی وجود ندارد، پس دلیلی برای جدل و نزاع نیست. به سراغ من بیا، زیرا در انتظار وصالت به جانم اشتیاق دارم.
هوش مصنوعی: مانند سوسن آزاد، قد و قامت زیبای تو باعث شده است که من در ستایش و تمجید از تو، زبانم بند بیفتد.
هوش مصنوعی: عشق تو برای من سودی بزرگ به همراه دارد و جانم به خاطر آن، دچار زیان شده است. این وضعیت باعث شده تا من در عشق تو، نفع و زیان زیادی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: نگران نباش که فکر کنی من تحمل تو را دارم؛ من تنها به خاطر عطر غم عشق تو در این دنیا زندگی میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم
من روی تو را ای بت مانند ندانم
هر گه که برآیی به سر کو به تماشا
خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم
هجرانت دمار از من بیچاره برآورد
[...]
جانا ز غم عشق تو امروز چنانم
کاندر خم زلف تو توان کرد نهانم
بر چهره عیان گشت به یکبار ضمیرم
وز دیده نهان کرد به یکبار نشانم
زین بیش ممان در غم خویشم که از این پس
[...]
چون آینه رازنما باشد جانم
تانم که نگویم نتوانم که ندانم
از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز
سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم
ای طالب بو بردن شرط است به مردن
[...]
ماهی رود و من همه شب خواب ندانم
وه این چه حیات است که من می گذرانم
گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»
من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟
یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن
[...]
درهجر تو درمان دل خسته ندانم
زان پیش که روزی به غمت میگذرانم
گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم
آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم
بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.