گنجور

 
جهان ملک خاتون

از دست غم عشق تو فریاد کنانم

بودم ز شب هجر تو نالان و چنانم

گر زآنکه نه آنی که بدی با من مسکین

باری من بیچاره به عشق تو همانم

دل بردی و دلداری ما نیک نکردی

بالله که مرا با تو نه این بود گمانم

تا چند کنی جور بدین خسته دل ما

از چرخ چهارم بگذشتست فغانم

رحمی بکن آخر به من خسته کزین بیش

ای دوست جفا از تو کشیدن نتوانم

گر نیست به دل مهر منت نیست نزاعی

بازآی که بر وصل تو مشتاق ز جانم

چون سوسن آزاد به سرسبزی قدّت

در مدح و ثنای تو همه بسته زبانم

سودست مرا عشق و زیانست مرا جان

افتاد به عشق تو بسی سود و زیانم

تا ظن نبری کز تو مرا هست صبوری

من زنده به بوی غم عشقت به جهانم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم

من روی تو را ای بت مانند ندانم

هر گه که برآیی به سر کو به تماشا

خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم

هجرانت دمار از من بیچاره برآورد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

جانا ز غم عشق تو امروز چنانم

کاندر خم زلف تو توان کرد نهانم

بر چهره عیان گشت به یکبار ضمیرم

وز دیده نهان کرد به یکبار نشانم

زین بیش ممان در غم خویشم که از این پس

[...]

مولانا

چون آینه رازنما باشد جانم

تانم که نگویم نتوانم که ندانم

از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز

سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم

ای طالب بو بردن شرط است به مردن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ماهی رود و من همه شب خواب ندانم

وه این چه حیات است که من می گذرانم

گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»

من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟

یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن

[...]

اوحدی

درهجر تو درمان دل خسته ندانم

زان پیش که روزی به غمت می‌گذرانم

گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم

آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم

بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه