نظر بحال دل خسته ام نمی فکنی
اگر چه روز و شب ای دوست در درون منی
صبا ز چین سر زلفت ار برد بوئی
بسی شکست که آرد به نافه ختنی
منم که عهد تو ای دوست نشکنم هرگز
توئی که خاطر من لحظه لحظه می شکنی
ز روی لطف تو شعر مرا پسندیدی
سزد که نام برآرم کنون به خوشسخنی
منم که جان به وفاداری تو خواهم داد
تو گر وفا کنی ای نازنین وگر نکنی
حسین بی رخ تو میل انجمن نکند
که نور دیده عشاق و شمع انجمنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه میپردازد. شاعر از دلخستگی و غم ناشی از دوری محبوبش میگوید و خاطرنشان میکند که علیرغم حضور محبوب در زندگیاش، غم و اندوه او را رها نمیکند. او به زیباییهای محبوبش اشاره میکند و تأکید میکند که هرگز عهد و وفاداریاش را نسبت به او نخواهد شکست، در حالی که از محبوبش میخواهد تا به این وفاداری پاسخ دهد. همچنین، شاعر بیان میکند که روشنایی وجود محبوب برای او بسیار ارزشمند است و بدون او، زندگی معنایی ندارد.
هوش مصنوعی: تو هر روز و شب در دل من هستی، اما به حال دل خستهام توجهی نداری.
هوش مصنوعی: نسیم اگر بویی از زلفهای چینخوردهات بردارد، چقدر لطیف و نرم میشود، همچنان که یک عطر به نرمی در فضا پخش میشود.
هوش مصنوعی: من هرگز نمیخواهم عهد و پیمان تو را بشکنم، اما تو هستی که هر لحظه دل مرا میشکنی و ناراحت میکنی.
هوش مصنوعی: به خاطر لطف تو بوده که شعر من را پسندیدهای، بنابراین جایز است که اکنون به زیبایی و خوشزبانی نامی از تو بیاورم.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که جانم را به خاطر وفاداری تو فدای تو میکنم، حالا اگر تو هم به من وفا کنی، نازنین من! و اگر هم وفا نکنی، باز هم همینطور خواهد بود.
هوش مصنوعی: حسین بدون چهره تو هیچ تمایلی به جمع ندارد، زیرا نور چشمان عاشقان و روشنایی شمع محفل است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی
ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی
به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی
به موکب اندر گویی که سرو در چمنی
ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام
[...]
دلم به عشق بتی را همیکند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
[...]
گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
[...]
شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی
من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش
چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی
چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.