گنجور

 
حسین خوارزمی

ای روی دل‌آرایت آتش زده در جان‌ها

درد غم سودایت سرمایه دوران‌ها

چون از غم عشق تو صد جامه جان چاکست

عشاق چه غم دارند از چاک گریبان‌ها

صد طایر جان هردم پروانه‌صفت سوزد

گر همچو رخت باشد شمعی به شبستان‌ها

گل چاک زده جامه بر بوی تو در گلشن

از بهر خریداری از پرده به دامان‌ها

در میکده وحدت چون شیر و شکر ای جان

درد و غم عشق تو آمیخته با جان‌ها

کوی تو و روی تو چون کعبه و عید آمد

جان‌های نکوکیشان در پیش تو قربان‌ها

عقلم همه فن‌ها را آراسته بود اول

چون عشق تو برخواندم از یاد برفت آن‌ها

شعری که حسین ای جان در وصف تو پردازد

هر بیت از او شاید سردفتر دیوان‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

ای در دل مشتاقان از عشق تو بستان‌ها

وز حجت بی‌چونی در صنع تو برهان‌ها

در ذات لطیف تو حیران شده فکرت‌ها

بر علم قدیم تو پیدا شده پنهان‌ها

در بحر کمال تو ناقص شده کامل‌ها

[...]

میبدی

مشتاق تو در کویت از شوق تو سرگردان

از خلق جدا گشته خرسند بخلقانها

از سوز جگر چشمی چون حلقه گوهرها

وز آتش دل آهی چون رشته مرجانها.

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
سعدی

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها

بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها

گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل

با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها

ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها

[...]

سیف فرغانی

ای کرده به عشق تو دل پرورش جان‌ها

گردون چو رخت ماهی نادیده به دوران‌ها

آن را که چو تو سروی در خانه بود دایم

از بی‌خبری باشد رفتن سوی بستان‌ها

آن را که گل رویش زردی ز غمت گیرد

[...]

کمال خجندی

از پیرهنت بویی آمد به گلستان‌ها

کردند پر از نکهت گل‌ها همه دامان‌ها

با رشته همه چاکی شد دوخته وین طرفه

کز رشته زلف تست این چاک گریبان‌ها

تا خوان جمالت را آراست به سبزی خط

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه