گنجور

 
همام تبریزی

اگر نه روی تو باشد کجا برم دنیی

تویی خلاصه دنیی و کس نگوید نی

نظر به صورت خوبان همی‌کنم ایشان

به پیش روی تو چون صورتند بی معنی

کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

کجاست یوسف مصری که تاکنم دعوی

نظر به روی تو کردن حرام چون باشد

که از مشاهده بخشی به عاشقان تقوی

چنین که حسن تو آوازه در جهان افکند

که التفات نماید به قصه لیلی

اگر به سرو بگوید قدت که بنده ماست

به ذوق در سخن آید به صد زیان کاری

برای دیدن رویت خوش است بینایی

وگرنه چشم نباید گشاد در دنیی

اگر تو در قلم آری به سهو نام همام

کند نظارهٔ رویت بدان دو دیده نیی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

مشوشست دلم از کرشمهٔ سلمی

چنان که خاطر مجنون ز طرهٔ لیلی

چو گل شکر دهیم درد دل شود تسکین

چو ترش روی شوی وارهانی از صفری

به غنچهٔ تو شکر خنده نشانهٔ باده

[...]

عنصری

فغان از آن دو سیه زلف و غمزگان که همی

بدین زره ببری و بدان ز ره ببری

ناصرخسرو

چه چیز بهتر و نیکوتر است در دنیی؟

سپاه نی ملکی نی ضیاع نی رمه نی

سخن شریف‌تر و بهتر است سوی حکیم

ز هرچه هست در این ره گذار بی‌معنی

بدین سخن شده‌ای تو رئیس جانوران

[...]

قطران تبریزی

مشوش است دلم از کرشمه سلمی

چنانکه خاطر مجنون ز طره لیلی

چو گل شکر دهیم در دل شود تسکین

چو ترش روی شوی وارهانی از صفری

بغنچه تو شکر خنده نشئه باده

[...]

مسعود سعد سلمان

فراخت رایت ملک و ملک به علیین

کفایت ثقت الملک طاهربن علی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه