گنجور

 
همام تبریزی

بدین ملاحت و حسن و لطافت و معنی

نه زاده است و نه پرورده مادر دنیی

به عشق روی تو زیبد که دل دهند از دست

به بوی وصل تو شاید که جان کنند فدی

اگر کشند جفا هم جفای همچو تویی

وگر خورند غمی در جهان غمت باری

همه ممالک عالم به خامه بگرفتی

اگر چو صورت خوبت نگاشتی مانی

نمود جزع تو اسرار سحر جادو را

شکست لعل تو ناموس معجز عیسی

خط معتبر ریحان‌وش تو بر یاقوت

مفرحی‌ست که بخشد به جان و جسم شفی

بریخت بی‌گنهی خون خلق غمزه تو

مگر که خط تو دادش بدین خطا فتوی

بریز خون دلی را که در ضمیرش نیست

بجز خلوص هوای خلاصه دنیی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

مشوشست دلم از کرشمهٔ سلمی

چنان که خاطر مجنون ز طرهٔ لیلی

چو گل شکر دهیم درد دل شود تسکین

چو ترش روی شوی وارهانی از صفری

به غنچهٔ تو شکر خنده نشانهٔ باده

[...]

عنصری

فغان از آن دو سیه زلف و غمزگان که همی

بدین زره ببری و بدان ز ره ببری

ناصرخسرو

چه چیز بهتر و نیکوتر است در دنیی؟

سپاه نی ملکی نی ضیاع نی رمه نی

سخن شریف‌تر و بهتر است سوی حکیم

ز هرچه هست در این ره گذار بی‌معنی

بدین سخن شده‌ای تو رئیس جانوران

[...]

قطران تبریزی

مشوش است دلم از کرشمه سلمی

چنانکه خاطر مجنون ز طره لیلی

چو گل شکر دهیم در دل شود تسکین

چو ترش روی شوی وارهانی از صفری

بغنچه تو شکر خنده نشئه باده

[...]

مسعود سعد سلمان

فراخت رایت ملک و ملک به علیین

کفایت ثقت الملک طاهربن علی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه