من نه آنم که دل خویش مشوش دارم
هر کجا ناخوشیی هست به او خوش دارم
گر سگان سر آن کوی کبابی طلبند
پاره سازم دل پر خون و بر آتش دارم
چه بلاها که دل زارم از آن مه نکشید؟
الله، الله! چه دل زار بلا کش دارم!
تا ترا صفحه دل ساده شد از نقش وفا
ورق چهره بخوناب منقش دارم
از من امروز، هلالی، مطلب خاطر جمع
که دل آشفته آن زلف مشوش دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات عمیق و دردهای درونی خود را بیان میکند. او نشان میدهد که حتی در زمان ناخوشی و سختی، تلاش میکند که دلی آرام داشته باشد. او از زخمها و بلاهایی که بر دلش رفته، سخن میگوید و میگوید که دلش پر از درد و احساسات است. شاعر به محبوبش اشاره میکند و درباره نقش وفا بر دلش صحبت میکند. در نهایت، او از وضعیت آشفته دلش به دلیل محبت و حسرت سخن میگوید و از محبوبش میخواهد که برایش آرامش خاطر بیاورد.
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که دل خود را در وضعیت آشفته و پریشان قرار دهم؛ هر جا که ناخوشی وجود داشته باشد، من به آن خوشخواهی میکنم.
هوش مصنوعی: اگر سگها در آن کوی بخواهند کبابی بیابند، دل پرخون خود را پاره پاره میکنم و بر آتش میگذارم.
هوش مصنوعی: با چه دردها و سختیهایی که دل زخمیام از آن معشوق زیبا متحمل نشده است! آه، چه دل زخمخوردهای دارم که این همه درد را تحمل میکند!
هوش مصنوعی: وقتی که دل تو از خیالات و تصویرهای وفا پاک و ساده شد، من چهرهام را به خون عشق تو نقاشی میکنم.
هوش مصنوعی: امروز از من بپرس که دل نگرانم را آرام کنم، چون قلب من به خاطر زلف درهم و برهمی که دارم، به هم ریخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در نهانخانهٔ عِشرت صَنَمی خوش دارم
کز سرِ زلف و رُخَش، نعل در آتش دارم
عاشق و رندم و میخواره، به آواز بلند
وین همه منصب از آن حورِ پری وَش دارم
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
[...]
بی تو چون طره تو حال مشوش دارم
همچو زلف تو وطن بر سر آتش دارم
بشکر خنده شیرین لب میگون بگشا
که هوای شکر و باده بی غش دارم
پای بر فرق فلک می نهم از روی شرف
[...]
نیست دل اینکه منِ زارِ بلاکش دارم
از تو در سینه خود پارهای آتش دارم
ساقیا جرعه میْ ده که به امید وصال
درکشم چند دل از هجر جفاکش دارم
روکشا جمعیتم را که من سودایی
[...]
روزه بگذشت و هوای می بیغش دارم
از مه عید و شفق نعل در آتش دارم
هرکه بینی خوشی خود طلبد جز من زار
که بدین ناخوشی خویش عجب خوش دارم
خورده ام تیر تو چون آهو از آن بار دگر
[...]
گرچه در سینه صد آتشکده آتش دارم
لله الحمد که با سوزش دل خوش دارم
بار عشقی اکه از آن چرخ به زنهارآمد
کوه دردی ست که بر جان بلاکش دارم
با سر زلف توگوبا شده گستاخ نسیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.