با چشم سیر، نعمت دنیا چه حاجت است؟
تا آبرو به جاست، به دریا چه حاجت است؟
عمری ست کز تپانچه، رخی سرخ می کنیم
ما را به سرخ رویی صهبا چه حاجت است؟
ژولیده موی، بر سر ما تاج خسروی ست
شوریده را به افسر دارا چه حاجت است؟
زهر اجل، به کام من آب حیات ریخت
دنیاگزیده را به مسیحا چه حاجت است؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با نگاهی عمیق به ارزشهای دنیوی و معنوی، به نقد زندگی مادی میپردازد. او میگوید که نیازی به چشمداشت به نعمتهای دنیوی و مال و ثروت نیست؛ زیرا از آنجا که آبرو و زیبایی در حال حاضر وجود دارد، نیازی به چیزهای دیگر نیست. او همچنین به این موضوع اشاره میکند که با وجود عمر طولانی و دلخوشیهایی که داشته، داشتن زیبایی ظاهری یا ثروتهای مادی برایش اهمیت ندارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که حتی اگر دچار مشکلاتی مانند مرگ و زوال شود، باز هم نیازی به معجزه و شفا دادن ندارد. به طور کلی، این اشعار بر اهمیت فداکاری و معنویت نسبت به مسائل دنیوی تأکید دارند.
هوش مصنوعی: وقتی که همه چیز را با چشم خود میبینیم و از نعمتهای دنیا بهرهمند هستیم، دیگر به چه چیزی نیاز داریم؟ تا زمانی که آبرو و اعتبار ما حفظ شده است، چرا باید به دریا و چیزهای دیگر فکر کنیم؟
هوش مصنوعی: ما سالهاست که با تپانچه، چهرهای سرخ به خود میزنیم؛ برای داشتن رویی سرخ، دیگر به شراب نیازی نیست.
هوش مصنوعی: آن کسی که موی ژولیده و آشفته دارد، بر ما مانند تاجی سلطنتی است. فردی که در حال شوریدگی و بی قراری است، برای رسیدن به مقام و ثروت به افسر و عنوان چه نیازی دارد؟
هوش مصنوعی: مرگ و زندگی در دست خداوند است و کسی که تجربههای دنیا را دارد، نیازی به نعمتهای خاص ندارد. زندگی و مرگ هر دو به تقدیر الهی وابسته هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخِر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم
[...]
خاطر چو خرم است به صهبا چه حاجت است؟
دل چون گشاده است به صحرا چه حاجت است؟
سیر چمن بود پی تحصیل وقت خوش
با وقت خوش به سیر و تماشا چه حاجت است؟
هیچ است گنج عالم اگر نیست دل غنی
[...]
ما را امام هست و یارا چه حاجت است
خورشید هست نور ثریا چه حاجت است
ای حضرت امام به سرّی که با خدای
داری دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاه شرع، خدا را بسوختیم
[...]
گفتی چه حاجت است ترا تا روا شود
گفتن چه حاجت است بر اما چه حاجت است
اشعار فقر بر در حاتم چه لازمست
اظهار درد پیش مسیحا چه حاجت است
تدبیر کار هیچ ندانی چو من زمن
[...]
با طلعتت به گلشن وصحرا چه حاجت است
درخدمتت به سیر وتماشا چه حاجت است
خود با خیال روی تومشغول صحبتم
گلزار و صوت بلبل شیدا چه حاجت است
از لعل روح بخش توگشتیم زنده دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.