زهر غم هجر تو به جان کارگر افتاد
امّید وصال تو به عمر دگر افتاد
در قلزم دل نیست همانا، نم خونی
کز دیده به دامان همه لخت جگر افتاد
در دامن شب طره سیه مست، گشودی
بویى به دماغ آمد و شوری به سر افتاد
عشق تو زند راه خراباتی و زاهد
این شعله چه شوخ است که در خشک و تر افتاد؟
تا باکه رخ از باده برافروخته بودی
کآتش به دل عاشق خونین جگر افتاد
در هفت صدف گوهر غلتانی اگر هست
اشکی ست که از دامن مژگان تر افتاد
آتشکده عشق، دل سوختگان است
بیزارم از آن شعله که در بال و پر افتاد
ای آنکه کنی آتش دل تند به دامن
خوش باش که در خرمن جانم شرر افتاد
ماند به دل تنگ، نه آزاد و نه بسمل
هر صید که در دام تو بیدادگر افتاد
آمد به خیالش، به غلط نکهت زلفی
سنبل به بغل، باد صبا، بی خبر افتاد
آمد به میان قصهای از سلسله موبی
در حلقهٔ سودازدگان شور و شر افتاد
این آن غزل نغمه سرایان عراق است
کزکلک حزین تو، چه رنگین گهر افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی غم و درد جدایی از معشوق است. شاعر به زهر غم هجر اشاره میکند و میگوید امید وصال به آیندهای دور افتاده است. در دل شاعر، اشکها و دردهای ناشی از عشق وجود دارد که به تصویر میآید. عشق او هم به زاهدان و هم به خراباتیان راه میبرد و شعلهور میشود. شاعر با نگاهی به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر دل عاشق، احساسات درونش را بیان میکند و به آتش عشق و سوختن دلهای عاشقانه اشاره میکند. در نهایت، او به چگونگی تأثیر عشق بر زندگی و احساساتش میپردازد و غزلش را به یادگار میگذارد.
هوش مصنوعی: غمای جدایی تو به جانم آسیب رساند و امید رسیدن به تو به زندگی دیگری منتقل شد.
هوش مصنوعی: در عمق دل حسی نیست، تنها اشکی از چشم که بر دامن همه قلب زخمی ریخته است.
هوش مصنوعی: در آغوش شب، در کنار زن زیبا، عطر خوشی به مشام رسید و شوری و هیجانی در سرم ایجاد شد.
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری قوی و تاثیگذار است که میتواند زندگی یک آدم زاهد و بیخبر از دنیا را به طرز عجیبی تغییر بدهد. این شعله عشق چنان بازیگوش است که در دل هر کسی، حتی در فردی خشک و بیروح، میتواند شعلهور شود.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهات با شراب درخشان شده بود، آتشی در دل عاشق زخمخورده شعلهور گردید.
هوش مصنوعی: اگر در هفت صدف جواهری وجود دارد، آن گوهری اشکی است که از مژگانم به پایین افتاده است.
هوش مصنوعی: جایگاه عشق، جایی است که دلهای سوخته در آن حضور دارند و من از شعلهای که به جان و روح آسیب میزند، متنفرم.
هوش مصنوعی: ای آنکه آتش دل را با دامن خوش خود تندتر میکنی، خوش باش که در خرمن جانم جرقههای عشق شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: در دل کسی که گرفتار شده، نه آزادی وجود دارد و نه به راحتی میتواند بمیرد. هر صید و شکار که در دام تو گرفتار شود، دچار ظلم و ستم میشود.
هوش مصنوعی: در خیال او، با نابلدی بادی که از سمت گلها میوزید، نکهت زلفی شبیه سنبل به صورت غیرمنتظرهای بر زمین افتاد.
هوش مصنوعی: شخصی در جمعی هوسباز و سودازده داستانی از سلسله موبدان را آغاز کرد و باعث شد هیجان و شوری در میان حاضران ایجاد شود.
هوش مصنوعی: این، همان غزل دلنشینی است که شاعران عراق میسرایند. از دل غمگین تو، جواهر رنگینی به دست آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد
کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد
چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن
تا قصه خوبان که بنامند برافتاد
بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید
[...]
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
[...]
باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد
بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز
کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد
پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است
[...]
جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد
با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد
کی دست زند در کمر صحبت شیرین
فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد
با روی تو زد آب روان لاف لطافت
[...]
تا دیده ی من بر رخ همچون قمر افتاد
راز دلم از پرده محنت بدر افتاد
دیگر نکند چشم به خورشید جهانتاب
آن را که بدان طلعت چون مه نظر افتاد
بر بوی گذاری که کند بر سر او دوست
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.