گنجور

 
حزین لاهیجی

زهر غم هجر تو به جان کارگر افتاد

امّید وصال تو به عمر دگر افتاد

در قلزم دل نیست همانا، نم خونی

کز دیده به دامان همه لخت جگر افتاد

در دامن شب طره سیه مست، گشودی

بویى به دماغ آمد و شوری به سر افتاد

عشق تو زند راه خراباتی و زاهد

این شعله چه شوخ است که در خشک و تر افتاد؟

تا باکه رخ از باده برافروخته بودی

کآتش به دل عاشق خونین جگر افتاد

در هفت صدف گوهر غلتانی اگر هست

اشکی ست که از دامن مژگان تر افتاد

آتشکده عشق، دل سوختگان است

بیزارم از آن شعله که در بال و پر افتاد

ای آنکه کنی آتش دل تند به دامن

خوش باش که در خرمن جانم شرر افتاد

ماند به دل تنگ، نه آزاد و نه بسمل

هر صید که در دام تو بیدادگر افتاد

آمد به خیالش، به غلط نکهت زلفی

سنبل به بغل، باد صبا، بی خبر افتاد

آمد به میان قصهای از سلسله موبی

در حلقهٔ سودازدگان شور و شر افتاد

این آن غزل نغمه سرایان عراق است

کزکلک حزین تو، چه رنگین گهر افتاد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد

کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد

چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن

تا قصه خوبان که بنامند برافتاد

بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید

[...]

سعدی

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد

از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد

گفتیم که عقل از همه کاری به درآید

بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد

شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم

[...]

کمال خجندی

باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد

بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد

لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز

کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد

پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است

[...]

ناصر بخارایی

جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد

با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد

کی دست زند در کمر صحبت شیرین

فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد

با روی تو زد آب روان لاف لطافت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
جهان ملک خاتون

تا دیده ی من بر رخ همچون قمر افتاد

راز دلم از پرده محنت بدر افتاد

دیگر نکند چشم به خورشید جهانتاب

آن را که بدان طلعت چون مه نظر افتاد

بر بوی گذاری که کند بر سر او دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه