گنجور

 
حزین لاهیجی

سحر ز هاتف میخانه ام سروش آمد

که بایدت به در پیر می فروش آمد

به جان چو خدمت میخانه راکمر بستم

سرم ز مستی آسودگی به هوش آمد

چو ره به گشت گلستان وحدتم دادند

نوای بلبل و زاغم، یکی به گوش آمد

به پای مغبچه گر جان دهم غریب مدان

که خون مشرب یک رنگیم به جوش آمد

برآور از قفس ای بلبل خزان زده سر

که فصل گل شد و ایام عیش و نوش آمد

دگر خموش نشستن به خانه، بی دردیست

که قمری از سر هر شاخ در خروش آمد

سرم به قیصر و خاقان فرو نمی آید

از آن زمان که سبوی میم به دوش آمد

کسی زبان نتواند به راز غیب گشود

جرس به قافلهٔ اهل دل خموش آمد

به دست پیر خرابات توبه کرده حزین

که مست از در میخانه خرقه پوش آمد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جهان ملک خاتون

ز باد صبح حدیثی مرا به گوش آمد

که خیز ای دل مسکین که گل به جوش آمد

زمین ز لاله و خیری و سوسن و شمشاد

به بانگ بلبل شوریده در خروش آمد

چو جام باده به بستان دمید و گل بشکفت

[...]

حافظ

صبا به تهنیتِ پیرِ می فروش آمد

که موسمِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای

درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنورِ لاله چنان برفروخت بادِ بهار

[...]

صوفی محمد هروی

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد

که موسم گل و نسرین و ناز و نوش آمد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
جامی

شبم ز مرغ چمن این نوا به گوش آمد

که وقت عشرت رندان باده نوش آمد

نهاد بر لب تو جام ارغوانی لب

ز رشک خون دل ارغوان به جوش آمد

جزای بی عمل از شیخ خودفروش مجوی

[...]

سیدای نسفی

نگار جامه فروشم کلاه پوش آمد

گشاده چاک گریبان قبا به دوش آمد

پیاله پر ز می ارغوان چو لاله رسید

ز داغ سینه من خون دل به جوش آمد

چو شمع سر زده ای ماه من کجا رفتی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه