سحر ز هاتف میخانه ام سروش آمد
که بایدت به در پیر می فروش آمد
به جان چو خدمت میخانه راکمر بستم
سرم ز مستی آسودگی به هوش آمد
چو ره به گشت گلستان وحدتم دادند
نوای بلبل و زاغم، یکی به گوش آمد
به پای مغبچه گر جان دهم غریب مدان
که خون مشرب یک رنگیم به جوش آمد
برآور از قفس ای بلبل خزان زده سر
که فصل گل شد و ایام عیش و نوش آمد
دگر خموش نشستن به خانه، بی دردیست
که قمری از سر هر شاخ در خروش آمد
سرم به قیصر و خاقان فرو نمی آید
از آن زمان که سبوی میم به دوش آمد
کسی زبان نتواند به راز غیب گشود
جرس به قافلهٔ اهل دل خموش آمد
به دست پیر خرابات توبه کرده حزین
که مست از در میخانه خرقه پوش آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با بیان حال و هوای میخانه و تاثیر می بر روح و جان خود، از سروش صبحگاهی میگوید که او را به حضور در میخانه دعوت کرده است. او به شوق نوشیدن شراب و لذت بردن از زیباییهای زندگی و عشق و استغفار از گذشته میپردازد. در اینجا، اتحاد و همدلی در عشق و مینوشی مطرح شده و شاعر بر لزوم شادی و شوق به زندگی تأکید میکند. او به رهایی از قفس و فرار از ناراحتیها اشاره دارد و به درک و شناخت عمیقتری از زندگی و حال خود میرسد. در نهایت، با توجه به پیری که در میخانه است، نشان میدهد که حالتی از توبه و بازگشت به خوشیهای زندگی را تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: صبح، صدای نداگیر میخانه به من رسید که باید به سراغ پیر میفروش بروم.
هوش مصنوعی: به جانم، وقتی که برای خدمت به میخانه عزم کردم و خود را آماده کردم، از حالت مستی آرام شدم و دوباره به هوش آمدم.
هوش مصنوعی: وقتی که به گلستان وحدت دست یافتم، صدای بلبل و زاغ یکی در گوش من پیچید.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم جانم را برای معشوق فدای او کنم، غمگین و بییاور نباش، زیرا ما از یک ریشه و یک خون هستیم و در یک احساس مشترک غوطهوریم.
هوش مصنوعی: ای بلبل، از قفس خود بیرون بیا، چرا که فصل گل فرا رسیده و زمان خوشی و شادی آغاز شده است.
هوش مصنوعی: نشستن در خانه و سکوت کردن، در شرایطی که کسی نمیداند چه احساسی دارد، هیچ فایدهای ندارد؛ چون همانطور که کمرنگ و بیتحرک به نظر میرسد، پرندهای همانطور که از هر شاخهای آواز میخواند، همیشه در حال شادی و جنب و جوش است.
هوش مصنوعی: از آن زمان که شوری و مستی به زندگیام راه پیدا کرده، دیگر به مقامها و سلطنتها اهمیت نمیدهم.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند رازهای نهفته غیب را به زبان آورد، مانند اینکه زنگ قافلهٔ عاشقان در سکوت به صدا درآمده است.
هوش مصنوعی: یک فرد حزین که از گناهان خود توبه کرده، به دست شخصی سالخورده در میخانه، متوجه میشود که با حالتی سرمست و در حالی که لباس عبایی بر تن دارد، وارد میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز باد صبح حدیثی مرا به گوش آمد
که خیز ای دل مسکین که گل به جوش آمد
زمین ز لاله و خیری و سوسن و شمشاد
به بانگ بلبل شوریده در خروش آمد
چو جام باده به بستان دمید و گل بشکفت
[...]
صبا به تهنیتِ پیرِ می فروش آمد
که موسمِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنورِ لاله چنان برفروخت بادِ بهار
[...]
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم گل و نسرین و ناز و نوش آمد
شبم ز مرغ چمن این نوا به گوش آمد
که وقت عشرت رندان باده نوش آمد
نهاد بر لب تو جام ارغوانی لب
ز رشک خون دل ارغوان به جوش آمد
جزای بی عمل از شیخ خودفروش مجوی
[...]
نگار جامه فروشم کلاه پوش آمد
گشاده چاک گریبان قبا به دوش آمد
پیاله پر ز می ارغوان چو لاله رسید
ز داغ سینه من خون دل به جوش آمد
چو شمع سر زده ای ماه من کجا رفتی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.