دریغ از حاجی ابراهیم آن دانای روشندل
که زاد از مادر ایام با ایمان و دین توام
دریغ و درد از آن شمع سحر خیزان که بود او را
دلی پر آتش از ترس خدا و دیدهٔ پرنم
هزار افسوس از آن نخل برومند ثمرپرور
که در باغ جهانش قامت از باد اجل شد خم
گرفتش دل ازین تنگ آشیان و طایر روحش
به عزم گلشن فردوس بال شوق زد برهم
روان شد جانب گلزار جنت زین جهان و شد
روان از دیدهٔ احباب سیل خون ازین ماتم
چو بیرون رفت از غمخانهٔ دنیای دون و شد
به عشرتخانهٔ فردوس اعلی با دلی خرم
دبیر خامه هاتف پی تاریخ فوت او
رقم زد: شد به جنت حاجی ابراهیم از عالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از حاجی ابراهیم، انسانی دانا و مؤمن که به دنیا آمده بود، با احساس تاسف و اندوه یاد میکند. او را به عنوان شمعی سحرخیز و پر از عشق به خداوند توصیف میکند که به ناچار از این دنیا رفته و روحش به سوی بهشت پرواز کرده است. مرگ او باعث گریه و اندوه دوستان و آشناهایش شده است. در پایان، شاعر با نهایت احترام، از ثبت تاریخ فوت او در بهشت یاد میکند و او را در زمره افرادی قرار میدهد که بهشت برین را یافتهاند.
هوش مصنوعی: حیف است از حاجی ابراهیم، آن فرد باهوش و روشنضمیر که از مادرش در هنگام نزول روزگار، با ایمان و مذهب به دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: ای کاش و افسوس بر آن شمعی که صبح زود بیدار میشد و دلش به خاطر ترس از خداوند پر از آتش بود و چشمانش پر از اشک.
هوش مصنوعی: شما میتوانید از این نخل بلند و ثمربخش در باغ دنیا حسرت بخورید که به سبب باد مرگ، قامتش خم شده است.
هوش مصنوعی: دل او از این خانهی کوچک و محدود به شدت ناراحت است و روحش با اشتیاق به سوی بهشت و دنیای زیبایی پرواز میکند.
هوش مصنوعی: روح او به سوی باغهای بهشت پرواز کرد و دوستانش از شدت غم و اندوه، اشکهایشان مانند سیل جاری شد.
هوش مصنوعی: زمانی که از دنیای پر از غم و رنج خارج شد و به سرزمین خوشبختی و سعادت در بالاترین درجه رفت، دلش شاد و خوشحال بود.
هوش مصنوعی: دبیر با قلم خود خبر از وفات حاجی ابراهیم را نوشت و یاد کرد که او به بهشت رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا
که بر دو عارض من بست دست بیوفا عالم
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
[...]
نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم
بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم
بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید
خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم
جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش
[...]
رسول کائنات احمد، شفیع خلق، ابوالقاسم
جمال جوهر آدم، کمال گوهر هاشم
بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم
ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم
زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان
زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم
زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی
[...]
بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.