ستاره در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱:
خیلی عالی بود
علی در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
من وقتی این غزل رو میخونم دلم با دل یه عاشق پیوند میخوره.
کاملا درک میکنم که عاشق شدن چه حسی داره.
یاد یه سعری از مولانا افتادم که میگه:
در ره معشوق ما ترسندگان را راه نیست
جمله شاهانند آنجا بردگان را بار نیست
گر نهی پرگار بر تن تا بدانی حد ما
حد ما خود ای برادر لایق پرگار نیست
محمدحسین در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸:
قطعا بیت سوم غلطه، چون قافیهاش نمیخونه با دو بیت اول ...
محمدحسین در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵۴:
سلام و تشکر از آقای احیائی
مصرع چهارم تصحیحشده توسط ایشان به نظرم به این شکل صحیح است:
بر شین و کاف و را چو کشیدی تو خا و طا
ناشناس در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸:
خوش باش که میدهد نجاتت
امید در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳:
عشق هم عشقهای قدیم
محمد حنیفه نژاد در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۵ - حکایت سلیمان با دهقان:
دام نه ای دانه فشانی مکن
با چومنی مرغ زبانی مکن
سلام خدمت دوستان
مرغ زبانی از ترجمه ی تحت اللفظی عبارتی است که در زبان ترکی به کار می رود .
قوش دیلی اوخوماق : یعنی به زبان پرنده آواز خواندن
و این عبارت از آن جا گرفته شده است که برای شکار بلدرچین نر شکارچیان وسیله ای را به کار می برند که با فشردن آن صدای صوتی شبیه صدای بلدرچین ماده در میاید و آن گاه بلدرچین نر خودش را به آن جا می رساند و وقتی شکارچیان را می بیند می خواهد که بپرد ولی شکارچیان بالای گندم زار را توری کشیده اند و بالاخره بلدرچین گرفتار می شود .
ترکیب مرغ زبانی کردن هم از همان ( قوش دیلی اوخوماق ) در ترکی گرفته شده است و البته کسانی که با زبان ترکی آشنایی دارند معنی این اصطلاح را خوب می دانند . و نیازی به توضیح نیست .
بنا بر این مولوی در این مصرع می خواهد بگوید که مرا فریب مده ، کلک مزن ، رو راست باش و خلاصه قوش دیلی اوخوما
محمد حنیفه نژاد در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۷ - تتمهٔ اعتماد آن مغرور بر تملق خرس:
سنگ آورد و مگس را دید باز
بر رخ خفته گرفته جای، ساز
با سلام خدمت سروران عزیز ، به عرض می رساند ، مولوی و نظامی با توجه به این که ترک زبان بوده اند ، بنابر این اصطلاحات و ترکیبات ترکی را در شعر خود به کار گرفته اند .
کلمه ی ساز اگر چه کلمه ای است فارسی اما در میان ترک ها این کلمه به معنی چیز خوب ، کار عالی ، جنس مرغوب و غیره ( آمیخته به طنز )نیز به کار می رود .
مثلا: ساز شاپالاخ : سیلی محکم
ساز آغاج : چوب دستی خیلی خوب و محکم
ساز قوطی : قوطی مرغوب
در این بیت هم مولوی می گوید
در رخ خفته گرفته جای ساز یعنی در روی خفته خیلی خوب جا خوش کرده است ( خوب نشسته است )
یونس در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:
استاد شجریان تو این آلبوم با نوا شروع میکنه بعد به بیات تغییر دستگاه میده (مخصوصاً اوجهایی که تو آواز بیات میگیره خیلی زیبا و دلنوازه )و در نهایت بازهم در نوا فرود میاد واقعاً فوق العاده است
احمد-خیام در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:
این رباعی به نظر من بسیار رعب انگیز و وحشت آور است...امروزه وقتی که استخوان های مرده ای را از خاک بیرون می آورند انسان به فکر فرو می رود و بی اختیار به یاد این رباعی می افتد... آیا این استخوانها متعلق به زن های زیبارویی است که اکنون به این روز افتاده اند؟!!چه کسی این را باور میکند؟!! به راستی که خیام افکار انسان را به ماوراء هستی می برد... او جاویدان است
مهرداد قهرایی پور در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - درخت بی بر:
ببخشید تصحیح میکنم در بیت دوازدهم "برو" غلط است و "بر او" درست است.
مهرداد قهرایی پور در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - درخت بی بر:
در بیت یازدهم "برو " غلط است و "بر او" درست است.
نواب رستمی قصیرایی در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۳:
این شعری رو که الان سرودم بیانگر حسی بود که نسبت به این شعر زیباداشتم.امیدوارم که شعری که گفتم مورد طبع و نظر حاشیه نویسان وحاشیه خوانان واقع بشه.
نواب رستمی قصیرایی در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۳:
شعری است که تاج سرما گشته همین
حسی است که در باطن ما گشته عجین
لطفی است که از حضرت حق برما شد
تا دل بشود عاشق این شعرو همین
مهرداد قهرایی پور در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - بلبل و مور:
قطعهای بسیار زیبا و خاطره انگیز برای من است. این شعر در کتابهای دبیرستان نسل ما بود و از آن خوشم میآمد و همیشه آن "گرسنهام" در 8 بیت مانده به آخر در زبانم نمیچرخید!
سلیمان فرزین در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۵ - اندر معنی عدل و ظلم و ثمرهٔ آن:
در بیت یازدهم (خَـــــش ) هست و لی بسیاری نمیدانند خش تلفظ منند لطفا نشانهد بگذارید
مجید در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
بحث های روشنفکرمابانه وتعصبات کنار گذاشته شود محتویات .سلوک.عرفان.عشق به معبود.و...... اندیشه وتفکرات شاعر ستودنی است الهی/ وقتی به اعمال خود مینگریم. شرم داریم ازاینکه حتی نامت را برزبان اوریم وبقول حافظ دراین شب سیاهم گم گشته راه مقصود ازگوشه ای برون ای ای کوکب هدایت
لیلا در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
بنام خدا
این شعر در خصوص مفهوم عرفانی "مردن پیش از مردن" است که یکی از مفاهیم مهم در اندیشه مولاناست. "مردن" اول اشاره به جدایی از همه تعلقات دنیوی و وابستگی های نفسانی و بشری است که به معنای ورود به مرحله اول سلوک یعنی تبتل است. اما "مردن" دوم، مرگ واقعی و ختم زندگی است. مولانا توصیه می کند: "از علایق دنیوی دست بردارید و به منبع عشق وصل شوید پیش از آنکه زمان مرگ شما فرا برسد. یعنی تا در این دنیا هستید به حق اتصال یابید وگرنه همه انسانها با مرگ به او باز می گردند که این به خودی خود ارزشی ندارد. عارف آن کسی است که پیش از مرگ به اصل خویش باز می گردد و به او متصل می شود. اگر "مرگ عرفانی" برای انسان فانی اتفاق بیفتد، از تاریکی رها شد و عین نور می شود. به عبارت دیگر، انسان فانی بواسطه عشق الهی از وضعیت هبوط، که آدم با ارتکاب به گناه برای کل بشر به وجود آورد، خلاصی یافته و به اوج و صعود دست می یابد. ضمنا" این شعر اصلا" اشاره ای به مرگ واقعی و آن دنیا و ... ندارد... کلماتی چون زندان و ابر و غیره همگی سمبل و نماد هستند و به چیزی غیر از خود اشاره دارند.
ادیب در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:
این اسماعیل در این ابیات چه کسی بوده است؟
آیا قاآنی هم نظرباز وشاهد دوست بوده است؟
ناشناس در ۱۳ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶ - شانزدهسالگی فریدون و آگاهی او از گذشته و سرنوشت پدرش: