گنجور

حاشیه‌گذاری‌های همایون

همایون


همایون در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹:

فلسفه میخواهد با تفکر انسان واپسین را به ابرانسان برساند و راه های گوناگون را تجربه کرده است که نتیجه آن کوچک شدن و بی ارزش شدن انسان است که امروز مشاهده می‌کنیم که روز بروز هم پایین تر می‌رود 

در عرفان ایرانی عشق جای تفکر را می‌گیرد و تفکر را برای کارهای کوچکتر وامیگذارد و برای والایی انسان از دادِ عشق و چاکری عشق و مهر عشق و سرّ عشق و برق عشق و آتش عشق بهره می گیرد 

این غزل زیبای جلال دین رموز عاشقی را بسیار شفاف و ‌رسا بیان می کند که چگونه دیو انسان و گاو انسان به پری و  مهتری در می آید

به دادِ جان و عشقش سامری شد

و جادوگری عشق را می آموزد 

 

 

همایون در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۶:

این غزل خیلی روشن آشکار می‌کند که شمس تبریزی انسانی ویژه و کمیاب و یگانه بوده است و جلال دین را نیز مانند خود ویژه و یگانه کرده است

و‌شاید راه رهایی ‌و بزرگی و سروری انسان همین تکینه بودن و یگانه شدن است وگرنه مانند دیگران شدن و همرنگ جماعت بودن مرگ و نیستی به بار می آورد

 

همایون در ‫۲ سال قبل، شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۲:

آنکه با ساز خود خوب سخن می‌گوید و آنکه با قلم و‌رنگ آشناست لذتی و تماشایی و آهنگی را تجربه می‌کند که دیگری نمیکند 

جلال دین توان و هنر تماشای هستی را دارد که 

 

همایون در ‫۲ سال قبل، شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۱:

کلید برون رفت دل از تاریکی و رسیدن به روشنایی جهان همانا رسیدن به شادی جان است و تا جان درگیر غم جهان باشد ملاقات واقعی دو دوست و مهرورزی اصیل صورت نمی گیرد

جان خیلی مهم نیست بلکه رسیدن جان به جانان اهمیت دارد که با دل صورت می‌گیرد و در این غزل کار دل بیان می‌شود که همانا شادی است که با خوشی جان فرق دارد و پی بردن به شادی به هرکس مربوط می‌شود و نمیتوان نسخه شادی برای دیگری پیچید این غزل کار ما را روشن می‌کند 

 

همایون در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۹ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۰:

شاعران ممتاز و درجه یک همه واژگان و سبک و سیاق ‌ و شیوه مخصوص بخود دارند اما همگی در یک دنیا بسر می برند

جلال دین عزیز علاوه بر این ها دنیای ویژه خود را دارد که خیلی جا ها از این دنیای ویژه بنام شب یاد می‌کند 

دنیایی که همگی خوابند و انگار چرخ نیز از گردش بازمانده است و تنها یک نفر هست و آن کسی نیست جز شمس 

و این وجود شمس است که یک دنیای دیگری را ممکن کرده است برای او

 

همایون در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۳:

ایرانیان در ماه بهمن نخستین جشن فرهنگی خود را که در شاهنامه در زمان هوشنگ پدیدار می‌شود و سده نام دارد با افروختن آتش بسیار برگزار می کنند و از همان زمان به پیشباز بهار میروند

آتش نشانه زندگی، دوستی، همبستگی و شادی و روشنی و دانش و خرد نزد ایرانیان همیشه گرامی و ارزشمند بوده است

جلال دین این معنی و بسیاری معنی های گران بهای فرهنگ ایران را بکار می‌گیرد تا به دین داران و خداپرستان مذهبی، ایمان واقعی را نشان دهد. همه تلاش او در این جهت است تا مذهب قشری و کور و سرد و بیروح را از فرهنگ ایرانی بزداید و به دین فروشان و مومن نمایان عشق به بزدان که همان عشق به انسان والا که معدن ارزش های طلا گونه است را نشان دهد و ایمان از روی ترس و جهالت و سودجویی و تن پرستی را از دنیای انسان براند و بیرون کند

 

همایون در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۲:

این غزل از دل غزل دیگری بیرون آمده با مطلع زیر:

روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن

تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن

در آن غزل شمس آفتاب عرش و اینجا درخت بهشت نامیده می‌شود 

جلال دین پس از فردوسی مقام انسان را از شاهی و پهلوانی به خدایی میرساند

ای مقام از دل سرزمین ایران با تاریخی کهن و شکست و‌پیروزی های بسیار و دین های درخشان بیرون آمده است، سرزمینی که مردم آن  بدون خردورزی نمی توانستند دوام بیاورند

اینگونه است که فرهنگ ایران بالاترین فرهنگ در تمامی فرهنگ ها و فلسفه ها در جهان است 

 

همایون در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۰:

در فرهنگ ایران در شاهنامه  انسان شاه است و انسان پهلوان است 

نخستین انسان شاه هم هست که کیومرث نام دارد و با او نامه شاهی انسان آغاز میگردد، و سپس شاه کامل پدیدار می شود که فریدون نام دارد و فردوسی به خواننده می‌گوید که فریدون تویی

در زمان منوچهر پهلوان پیدا می شود سام و سپس زال و سیمرغ که یاری دهنده پهلوانان است نگهدارنده زال و زاینده رستم

و اینگونه در کنار شاهی انسان مقام پهلوانی نیز می یابد 

در شاهنامه موبدان هم هستند که همواره به شاه و‌پهلوان کمک می‌کنند و آینده را می بینند و راهنمایان هستند ولی پس از کیخسرو بزرگ‌ اینان جایگاه خود را گم می‌کنند و آنرا در حکومت و شاهی جستجو می‌کنند 

این جلال دین است که جایگاه حقیقی یک موبد خدا شناس را در چهره شمس پیدا می‌کند و فرهنگ ایران را گسترش می دهد 

و می گوید که مقام  انسان تا حد خدایی بالاست و خدا تویی

مقام انسان حد و اندازه ندارد از سویی تا حیوانی پایین و از سویی تا خدایی بالاست

ااز فرش تا عرش می‌تواند پرواز کند و دیگران را نیز چون سیمرغ با خود بپروراند و بزایاند

 

همایون در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۸:

 در شاهنامه سه عنصر قدرت به زیبایی معرفی شده و رابطه و گسترش آن در میدان عمل و کنش انسان نشان داده می‌شود نخستین شاه یا  همان انسان است که فره ایزدی همراه اوست و دوم پهلوان که باز همان انسان است که پر سیمرغ با اوست و از دل طبیعت بیرون می آید و سومین موبد است که آسمان را می شناسد و آسمان همان زمان است و دیرینگی آن که باز انسان این خویش کاری را بدوش میکشد
مثنوی *شاهنامه* به نقش شاه و پهلوان می پردازد و تا کیخسرو پیش می‌رود از سپیدی سر زال تا گم شدن پای کیخسرو در سپیدی برف روی زمین پهناور 
و داستان موبد را به آیندگان می سپارد تا اینکه 
جلال دین عزیز  نقش موبد را معرفی می‌کند در مثنوی معروفش که میتوان آنرا مثنوی *ماهنامه* نامبد 
ما ایرانیان دو کتاب مقدس داریم
شاهنامه و ماهنامه
واقعه ای بدیده ام در خور لطف و آفرین
خیز معبرالزمان صورت خواب من ببین
خواب بدیده ام قمر چیست قمر بخواب در
زانکه به خواب حل شود اول کار و آخرین

 

درون و بیرون برای اندیشمندان و فیلسوفان غربی هرگز روشن نشد و آنها فلسفه های گوناگونی پیرامون فیزیک و متافیزیم خلق کردند و بالاخره این مشکل را نتوانستند حل کنند، خرد ایرانی  هرگز اسیر این گونه دوگانگی ها نبوده است

 

همایون در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸:

این غزل همچون صدفی است که بدنبال گوهر میگردد و سرانجام آنرا در غزل دیگری می یابد گوهری صیقل شده و بسیار خوش تراش با شروعی این گونه:


بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رود 
گفت شهنشه خموش جانب ما می‌رود 
گفتم تو با منی دم ز درون می‌زنی 
پس دل من از برون خیره چرا می‌رود 
گفت که دل آن ماست رستم دستان ماست
سوی خیال خطا بهر غزا می‌رود 🌺

 

همایون در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۵:

فریدون پادشاه مهر است و سرزمین عشق و مهر را بنیان می گذارد، سرزمین یاران که ایران می شود نامش

با آمدن شاه همه شاه می شوند و با آمدن پهلوان همه پهلوان

خمیره انسان اینگونه است در سرزمین شاهان شاه است و در سرزمین دیوان دیو

اگر سنگ خاره باشی وقتی شراب عشق بیاید عقیق میگردی 

 

همایون در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰:

فریدون پادشاه مهر است و پس از او مهر و کین در فرزندان او آشکار میگردد و ایرج مهر را پاس می دارد و‌سرزمین ایران سرزمین مهر پدید می آید، در زمان منوچهر پهلوانان پدید می آیند سام در رویارویی با زال عاشق پهلوانی را به او می سپارد و ‌زال پیرسر رستم را با کمک سیمرغ بدنیا می آورد و ‌‌او را به پهلوانی بر می گزیند

غزلی بسیار زیبا از جلال دین که بی تخلص سروده شده است

بسیار ناب ‌ و زیبا

عشق است که شاه و پهلوان می آفریند

 

همایون در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۰:

غزل ضدحال، مستی دیگر
این غزل نشان میدهد که جلال دّین ما اهل هیچ مکتب و مذهبی نیست و غزل هایش از درونش که با هستی ارتباط تنگاتنگ دارد سروده میشود
جای خود را به پاسبان سپرده و پاسبان بر سر نردبان نقش دزد را دارد که چون شیر در هستی بدنبال شکار گوهر و دوشیدن شیر معنی از گاو هستی است و هر شب پیام ها و خروش ها از آسمان و کیوان می شنود و ماجرا ها در می یابد
کاری که تاکنون خود جلال دّین میکرده و مستی های او اینگونه بوده است
لیک این وظیفه و کار را به دیگران و شاگردان و پاسبانان و قانون مداران دیروز سپرده است
و خود بجای نور و صافی و آزادی و رهایی به دنبال دُرد و تاریکی هستی است و خود را در پناه دُردی و سیاهی و بی خبری و بی دلی و بی هوشی کامل امن و آسوده می بیند و از همه سو آسوده و سرمست از باده دیگری است که امروز پیش کش میکند

 

همایون در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۹:

غزل چشم جهان
در عرفان و رازپردازی جلال دین آینه شدن از واژه های کلیدی و ویژگی های والای انسان است
آینه شیشه ای یا آهنی البته تنها نور را منعکس می کند ولی انسان هنگامی آینه میشود که بتواند چشم خوبی باشد و جهان را آنگونه که هست ببیند نه آنکه با کورمالی تنها بخشی کوچک از جهان را ببیند، کاری که بیشترین انسان ها میکنند و جهان را مطابق خواست ها ونیازهای خود می بینند
در این غزل جلال دین این نوید را می دهد که این اتفاق مبارک روی داده است و او هر پگاه که چشم باز میکند جهان را میتواندببیند پس باید به حرف هایش گوش کرد و جهان را در آینه اشعارش دید
و کم کم آینه شد
همه جهان در کار آمده است تا زمینی مثل کره ما پیدا شود و انسانی به وجود آید که همان صورت جهان است ولی نمی تواند این صورت را ببیند چون نتیجه آن دیوانگی و شوریدگی و جنون است
برای اینکه این آشفتگی پیدا نشود، دل که میتواند عشق را در خود جای دهد و ظرفیت آن بی نهایت است چون زنجیری دست وپای دیوانه را مهار میکند و تعادل را پدید می آورد و انسان عاشق پیدا میشود که بسیار توانمند و پشت گرم به همه توانایی های هستی است.

 

همایون در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۹:

مرگ خوبان هرگز باورکردنی نیست، این غزل به خوبی و با بیانی فوق تصور توانسته است حق مطلب را ادا کند.
جلال دین بخوبی دریافته است که عالم معنا توسط عاشقان برپا نگاه داشته میشود، و ازاینرو عاشق هرگز نمی میرد بلکه در دنیای خاکی بی نشان میشود ولی در عالم عشق و معنا جای میگیرد و آنجا نیازی به نشان نیست و بی نشان در جان و روان غوغایی برپا میکند که تنها از زبان عاشقان میتوان بیان کرد و شنید

 

همایون در ‫۳ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۶:

از غزل های بسیار شیوا و پخته محصول دوستی و همنشینی با صلاح دین
عارف همیشه از یک تو واز یک غایب صحبت میکند که به تمامی در وجود خود او جای دارد گویی عارف همیشه در جستجوی خویشتن است و این کار را وقتی به زیبایی صورت می بخشد که دوستی مهربان و مهریار و مهرپویا در کنار خود دارد
این غزل را میتوان 'مادر دولت' و یا 'دختر جان' و یا 'جمال خرد' و 'مجلس دل' نامید
انسان نه نام مشخص دارد و نه تعریف معینی
بلکه هر روز شراب تازه ای و مستی دیگری و دولت فرخنده تری را بدست میاورد و به هستی میاورد همچون دختر جان و دختر تاک
دوست برای جلال دین دولت است که روزگار او را میسازد و دولت او را تازه و با سامان
و دل شاعر را دگرگون و خرد را مجنون میکند تا ماه دیگری و گلی تازه و لاله رخی نو و شرابی شاده تر بیاورد و هستی را عاشق و انسان را معشوق و عشق را شکر اندر شکر خبر اندر خبر و نظر اندر نظر و شاه هستی سازد

 

همایون در ‫۳ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۳:

زبان عشق با زبان علم و زبان فلسفه و سیاست و اقتصاد تفاوت دارد آنها واژگان و مفاهیم خود را دارند و همچنین مقاصد خاص خود را دنبال میکنند.
عارف حس و نگاه خود را از وجود خود و هستی، با زبان شعر با خود و هستی درمیان میگذارد، گویی خود هستی زبان گشوده است و عارف از قول وجود و هستی به راز ورزی و رازپردازی درآمده است، هیچ کلمه ای به دردش نمی خورد و هیچ استدلالی بکارش نمی آید حتی از وجود خود نیز هیچ بهره ای نمی تواند ببرد چون هستی را تنها یک قماربازی میبیند که از همه بیشتر می بازد و اطراف او را تشنگان و گرسنگان و مال پرستان گرفته اند و همه از دارایی های او برخوردار میشوند. ولی عارف فقط محو تماشای او شده است. عارف نماینده هستی و وجود است و دیگران تنها تصویر هستی را محو و تاریک میکنند و گرد و خاک آسمان را زیاد و جلوه ماه را کم میکنند
آنچه در هستی کار میکند و عارفِ هستی را پدید می آورد، عشق است و هستی خود از جنس عشق است، بقیه با اصل کار ندارند بلکه با حواس ظاهری و با عقل محاسبه گر بدنبال روشنایی و گرمی و غذا و آسایش و تولید و ثروت هستند
اگر به سراغ شمس و آفتاب هستی که همان عارف هستی است می آیی تنها با عشق بیا که جای آن دل است نه سر، که آشنا ترین ها به هستی همانا عاشقان و عارفان هستند که عشق را می شناسند و میدانند هستی بر عشق استوار است

 

همایون در ‫۳ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۹:

با سپاس از توضیح و تصحیح شما جناب ادیب نیا، هدف پالایش نوشتار فارسی است، الف و لام عربی هیچ نقشی در زبان ما ندارد و میتوان آنرا حذف نمود و از ادامه یک روش قدیمی جلوگیری کرد، جلال دین دقیقن همان معنی جلال الدین به زبان عربی است، و تغییری در معنی پیش نمی آورد بلکه بر زیبایی نوشته می افزاید و از صورت عربی بیرون می آید.
هم نیک و هم بد در هستی هست چون هستی اصلن نیک و بد را جدا نمی کند، ماهم با نیک و بد کاری نداریم بلکه با نو و کهنه کار داریم
چرخ و روزگار که همان مذهب و حکومت است با تعریفِ نیک و بد همه توانایی ها و آفرینندگی ما را از ما دزدیده است،

 

همایون در ‫۳ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۵:

عناصر عرفان ایرانی جلال دین اینجا در این غزل خود را به نمایش میگذارند
خیال به خدا مربوط نمیشود بلکه عنصر انسانی و عرفانی است که شاهی انسان در هستی را پایدار می سازد، روشنایی و نور نیز به انسان و درون انسان مربوط میشود که امروز را به فردایی نو و تازه وصل میکند
مستی هم عنصری انسانی و عرفانی است که امروز را به دیروز می پیوندد و شکوه انسان وهستی و شادی و عشق را موجودیت می بخشد
و آتش انسان را پهلوان و کارآمد میکند و رخس انسان در هستی را به پا می دارد

 

همایون در ‫۳ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۴:

این غزل مانند یک بیانیه و مانیفست است که در آن جلال دین آشکار میکند که با آمدن شمس و دوستی با او یک فرهنگ کاملن نوینی پایه گذاری میشود
زیبایی و عشق تعریف تازه ای پیدا میکند، راه نویی و وهروان نویی و عرفان و تصوف تازه ای پدیدار میگردد که تا کنون نبوده است و اگر هم بوده در دیگری باز شده است و روش کارآمد و برنامه ای جهانی برای انسان و هستی ارمغان آورده شده است

 

۱
۲
۳
۴
۵
۶
۳۲
sunny dark_mode