سروش در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
با سلام
این ابیات بسیار زیبا هستند. بنده بارها و بارها آن را خوانده ام. اما باید عرض کنم که این ابیات در هیچ یک از نسخ خطی قدیمی شاهنامه نیامده است و بنا بر گفته بزرگان، بعدها وارد متن شده است. از شکل و محتوا هم کاملا مشهود است که از زبان فردوسی بیان نشده است.
اما با این حال بسیار زیباست.
عذرا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۳ - متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهٔ برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه:
در متن قید شده:
عاد را با دست حمال خذول
اما باید این صحیح باشد:
عاد را باد است حمال خذول
نادر.. در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
ای آنکه به جان این جهانی زنده
شرمت بادا، چرا چنانی زنده!؟
بیعشق مباش تا نباشی مرده
در عشق بمیر تا بمانی زنده ..
.. دنیا چو کاه است، عشق چو گندم؛ .. مُلک دنیا چون دهل است؛ خلایق از بانگ او حیران، بر او جمع می آیند و او میان تهی؛ در او هیچ منفعتی نیست. خنک آنک طبله ی عطار عشق یافت و از بانگ طبل مُلک دنیا، دل سرد کرد.. (21)
از "مکتوبات" که جای آن نیز در گنجور خالیست..
نادر.. در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۳:
در دیوان اثیر اخسیکتی به این شکل آمده است:
بر من رقم خطا پرستی همه هست
ناکامی عشق و تنگدستی همه هست
با این همه، در میانه مقصود تویی
جای گله نیست، چون تو هستی همه هست
...
جای رباعیات زیبای این شاعر در گنجور خالیست..
امشب منم و وصال آن سرو بلند
می را ز لبش چاشنیی داده به قند
ای شب اگرت هزار کارست مرو
وی صبح گرت هزار شادیست مخند
...
از جان که نداشت هیچ سودم، تو بهی
در دل که فرو گذاشت زودم، تو بهی
از دیده که نقش تو نمودم، تو بهی
دیدم همه را و آزمودم، تو بهی..
نادر.. در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۲ - فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام:
پیشِ بی حد، هرچه محدودست، "لا"ست ..
یحیا نجوا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۶۱ - ذکر عبدالله منازل قدس الله روحه العزیز:
در سطر 44 و 45 ذکر عبدالله منازل، شکل درست آیۀ 17 سورۀ آل عمران، به صورت زیر است:
الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ.
مجتبی شیخی هفشجانی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:
قسمتهایی از این شعر را استاد افتخاری در آلبوم همسایه به عطا الله جنگوک در مایه دشتی و به زیبایی اجرا نموده اند.
جمشید حیدری در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۹:
در رابطه با بیت چهارم با نظر جناب زارعی مرودشت موافقم. استاد سعادتملوک تابش هروی بیدل شناس افغانستانی نیز در خوانش، اسیر را بجای امیر استفاده میکردند.
محمدزاده در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:
این شعر توسط استاد ذبیحی در برنامه گلها در دستگاه شور اجرا شده
فرشید برزگر در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۰:
پوزش به خاطر اشتباه تایپی
بیست و هشت صحیح است
فرشید برزگر در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۰:
با سلام در تکمیل فرمایش خانم آناهیتا دوبیتی و رباعی دو قالب کاملا مستقل هستند و البته وزن اصلی رباعی همان وزن لاحول و لا قوه الا بالله است و بیت و هشت وزن فرعی را نیز شامل می شود..
نکته ی بعدی اشکال در وزن عروضی این دو بیتی در مصراع چهارم است که در روی حرف دال در کلمه ی "کشند" از وزن خارج است
متاسفانه دسترسی به نسخه ی چاپی ندارم اما این کلمه اگر "کُشَد" باشد اشکال وزنی برطرف می شود و معنا نیز آسیب نمی لیند
سپاس
یوسف در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
چرا بیت اول قافیه ندارد ؟
میلاد در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
عشقت رسد به فریاد....
یعنی دین و مذهب رو بزارید کنار عشق به هستی عشق به کاینات عشق به مردم عشق به همه چیز به دادت میرسه نه اینکه قران رو بخونی انتظار داشته باشی معجزه رخ بده ، علی ابن ابیطالب هم میگه من قران ناطقم نه این کاغذ پاره ها که سر نیزه کردند،
الان دانشمندان هم همین حرفو میزنن راندا برن ، استر هیکس و جری هیکس، افسوس که ما دانشمندان و عارفامون هفت قرن پیش این حرفا رو گفتند ولی مذهبیون همیشه همه چیرو منحرف کردن
مولوی هم میگه
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
در آخر بگم که فقط خودت به فریاد خودت می رسی فقط خودت
علی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:
واقعا این غزل بی نظیره
امیررضا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۴ - منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کندهٔ پای باز روحاند:
قافیه بیت هشتم غلط است
میثلق در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۰ - حکایت در معنی عزت نفس مردان:
دوستان گرامی توجه کنند که نظر شخصی را در درست یا نادرست بودن متون ادبی ملاک قرار ندهند. تصحیح متون ادبی ( بلکه تمامی متون کلاسیک ) سیک و سیاقی دارد که درخور متخصصان است. شادروان دکتر غلامحسین یوسفی در تصحیح بسیار معتبر خویش موارد بالا را توضیح داده اند ، و دوستان می توانند بدان مراجعه کنند. اجمالا عرض می کنم که نباید نظر شخصی را در تصحیح متن دخالت داد.باری طبق تصحیح استاد شادروان دکتر یوسفی : مامک ... و توان کرد با ناکسان بدرگی صحیح می باشد ... با تشکر و اعتذار
... در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۰:
علی عزیز
«تن تنن» بیانگر ارکان عروضی شعر بر حسب اتانین عروضی هست. یه چیزی شبیه همون افاعیل عروضی. معنای مشخصی نداره.
مولوی از این استفاده ها در جاهای دیگه هم داره:
«گفت من نیز تو را بر دف و بربط بزنم / تننن تن تننن تن تننن تن تننن»
مثلاً تننن تن معادل فعلاتن هست. البته از شکل های دیگه ای هم برای بیان نغمه های موزون شعر استفاده کرده:
«رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل / مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا»
«مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر / خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا»
این هم که میگه «تو زخمه زنی من تننم» مفهومش این هست که تویی که مرا می نوازی و من صدایی هستم که از ساز در میاد. در واقع به تسلیم عاشق در دست معشوق و بی اختیاری اشاره می کنه.
با احترام.
سورنا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
این غزل زیبای حضرت مولانا را خانم پریسا با آواز بیات ترک به زیبایی خود شعر خواندند و بسیار زیباست .
... در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
دوست عزیزم خواجوی کرمانی بزرگوار
در نوشته های قبلیتون مطلبی رو عنوان کردین که توجه منو جلب کرد. فرمودین همه تلاش می کنن تا نمیرن و بیشتر زندگی کنن و اینکه نمی دونین چطور میشه از مرگ نترسید و در نتیجه زندگی رو جستجوی راهی برای رهایی از مرگ دونستید.
من نمی دونم که مولوی خدا رو دیده یا ندیده یا جسمش مرده یا نمرده یا چیزایی از این قبیل. شما هم نمی دونید. هیچ کس دیگه هم نمی دونه. اصلاً دونستنش مهم نیست.
اما من فکر می کنم شما دیدگاه شخصی تون رو نسبت به زندگی و مرگ، به «همه» تعمیم دادین. از کجا می گین زندگی می کنیم که از مرگ فرار کنیم؟ مثال های نقضی برای این حرفتون وجود داره.
یکی از این مثال ها، کسانی هستن که خودکشی می کنن. این انسانها عملاً مرگ رو بر زندگی ترجیح میدن و طبیعتاً هراسی از مرگ ندارن که دست به این کار می زنن. البته فارغ از انگیزه های مختلف خودکشی و احساسی که این افراد هنگام مرگ دارن، عرض می کنم. شاید اون فرد پشیمون شده باشه ولی مهم اینه که لحظه ای که این کارو می کرده آگاهانه و به اختیار خودش به سمت مرگ قدم برداشته.
و اما مثال نقض قوی تر و مثالی که در مورد این غزل موضوعیت پیدا می کنه، دیدگاه صوفیه نسبت به مقوله مرگ هست. ببینید در تمام مکاتب عرفانی، یکی از مهمترین محورها، ترک منیت هست، و ترک منیت یعنی تهی شدن از وجود و شتافتن به سمت عدم و در نهایت مرگ. در عرفان اسلامی مهمترین شاهد بر این مفهوم، حدیثی هست که به پیامبر منسوب شده و در بحارالانوار اومده: «موتوا قبل ان تموتوا». هرچند شواهد دیگه ای هم بر این مفهوم دلالت می کنن ولی هسته مرکزی این مفهوم، حدیثی هست که ذکر شد و تقریباً بین تمام مکاتب عرفان اسلامی مشترک هست.
علاوه بر عرفان اسلامی، سایر مکاتب عرفانی هم همین مفهوم رو متذکر میشن. حتی اندیشه های فلسفی فلاسفه غربی که تا حدی متمایل به عرفان های شرقی (به ویژه بودا) بودن هم به این مفهوم اشاره می کنن (مثل شوپنهاور و اسپینوزا).
بی ارزشی زندگی بین خیلی از مکاتب فکری پذیرفته شده بوده و هست. هرچند این بی ارزشی به عنوان یک مقدمه به نتایج مختلفی منجر میشد (از روی آوردن به عشق الهی در عرفان اسلامی تا خودکشی در مکاتب فکری معاصر مثل نهیلیسم، از شیوه فکری کلبیون یونان تا طرز فکر خیام)، ولی به هر حال در بی ارزشی زندگی مشترک بودن.
حالا اگر درصدی از جامعه (ولو اکثریت) از مرگ می ترسن یا زندگی می کنن تا از مرگ فرار کنن، خب به خودشون مربوط میشه، ولی در طول تاریخ بودن و هستن افرادی که زندگی و ادامه نفس کشیدن چندان براشون مهم نباشه. ظاهراً مولوی هم با توجه به اندیشه هاش از این دست افراد بوده.
در مورد اینکه چیزی می زده هم باید بگم اگه معاصر ما بود حتماً می گفتم اهل اسید و ال اس دی بوده ولی بعید می بینم اون موقع از این چیزا بوده باشه. یا باید سبزک (بنگ و حشیش) می زده یا تریاک. حالا اگه اون موقع تکنولوژی به دست آوردن شیره از سوخته تریاک بوده، احتمال شیره هم وجود داره. به هر حال یکی از همین دو سه تا رو می زده. اگه فقط کنجکاو بودین بدونین چی می زده تا همینجا جوابتون رو گرفتین. اما اگه منظور دیگه ای هم از سوالتون داشتین ادامه حرفام رو هم بخونین.
در تمام طول تاریخ خیلی ها از این چیزا مصرف می کردن و الانم می کنن. اما در تمام طول تاریخ فقط یه دونه مولوی داریم.
عذرخواهی می کنم بابت پرحرفیم.
با احترام.
nabavar در ۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰: