گنجور

حاشیه‌گذاری‌های رضا از کرمان

رضا از کرمان

سلام بنده محمدرضا ذویاور ساکن کرمان شاعر و دوستدار شعر وادب  ومخلص تمامی همراهان گنجور میباشم


رضا از کرمان در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶ - قصهٔ آن صوفی کی زن خود را بیگانه‌ای بگرفت:

سلام 

خداوند از روی ستاری ولطف به بندگان ممکنه گناه اونها را آشکار نکنه ولی  بدلیل متصف بودن به صفت عدالت آنها را کیفر میکنه 

بازگیرد در مفهوم عامیانه یعنی یقه کردن

 

رضا از کرمان در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۱ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶ - قصهٔ آن صوفی کی زن خود را بیگانه‌ای بگرفت:

سلام 

  یعنی آن کم عقل نمیدانست که کوزه را که در جوی برای برداشتن آب فرو میکنند همواره سالم بیرون نمی‌آید وبعضا ممکن است در اثر برخورد با سنگی بشکند  درسته خداوند ستار العیوبه ولی قهار هم هست 

نباید که ما را شود کار سست 

سبو ناید از آب، دایم درست  ( نظامی)

 

رضا از کرمان در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶ - قصهٔ آن صوفی کی زن خود را بیگانه‌ای بگرفت:

شکار چیان وقت شکار کفتار، خود را به نادانی زده وبه دنبال کفتار میگردند ومیگویند کجاست کفتار و تو که در حال گناهی به این رفتار صیاد مغرور نشو 

البته جایی من این رسم شکار کفتار را ندیدم ولی معنی بیت این میشه 

 شاد باشی 

 

رضا از کرمان در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶ - قصهٔ آن صوفی کی زن خود را بیگانه‌ای بگرفت:

سلام 

قبلش داره میگه که زن صوفی جایی برای پنهان کردن مرد کفاش فاسق  را نداشت  وآن خانه مانند صحرای محشر شده بود  که نه گودالی ونه پشته‌ای ونه گریزگاهی برای اختفا در آن نیست وخداوند توصیف این جای حرج (سختی) رادر سوره طه آیه ۱۰۵ الی ۱۰۷ بدین مضمون آورده  از تو ای رسول از کوه ها میپرسند  بگو پروردگارم آنها را سخت در هم میکوبد  و آن  را به صورت زمینی هموار در آورد بطوری که در آن نه پستی بینی نه بلندی 

عوج =گودی یا کجی 

 

رضا از کرمان در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸ - گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده:

 آقا کوروش سلام

   ازبیت ۱۴ اگر دقت کنی مولانا انگار حکایت صوفی وزن بدکاره اش را از زبان معشوق به  عنوان نصیحت به عاشق که تقاضای خلوت با او را کرده بود آورده  میگه این حکایت را برای این گفتم که هر وقت رسوا شدی وخطایت آشکار شد لاف از عاشقی دیگر نزن  

ای مدعی عشق که چنین گستاخانه از من تمنای اشتباه داری مانند آن زن صوفی کردار واندیشه تو غلط  است وهمچون آن زن بدکاره برای من دام فریبکاری را گسترده ای ودر پیش هر آدم یک لا قبا ونااهلی دم از تقوی وعشق ورزی میزنی  واز آنان شرم داری که رسوا نشوی ولیکن از خدای خود که بر اعمالت بصیر وسمیع است شرم نمی کنی .

شاد باشی عزیزم 

 

 

رضا از کرمان در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹ - غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را:

 سلام

    خداوند از این بابت خود را  دانا وآگاه (علیم)  نامیده که تو از روی ترس از دانش و آگاهی او  ، در دلت اندیشه های غلط نکنی .

 

رضا از کرمان در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹ - غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را:

سلام 

منظورش اینه که اسامی مختلف خداوند از صفات اولیه یا صفات ازلی او مشتق شده یا طبق معنی فرهنگ لغت در معنی مشتق اسمی که از اسم  یا صفتی دیگری گرفته شده باشد

   وهرگاه ذات احدیت را به یکی از صفاتش یاد کنیم این اسم او میگردد  مثلا اتصاف خدا به علم میشود علیم یا اتصاف به حکمت میشود حکیم ونمونه های دیگر   

واما علت اولی  یعنی چی؟ نخستین بار مفهوم علیت در اندیشه های افلاطون وارسطو مطرح گردید  وبانام برهان علیت یا برهان سببیت وکیهان شناختی از آن سخن رفته و به زبان ساده بدین معناست که هر معلولی زاییده علتی است طبق این برهان جهان هستی از یک مبدا سرچشمه گرفته ودر آخر به همان مبدا اولیه خود باز خواهد گشت و جهت اثبات وجود خدا از این برهان استفاده میشود البته بعضی از فلاسفه  واندیشمندان وریاضی دانان در دور تسلسل اعداد  از این برهان در جهت انکار خالق واحد  بهره برده اند که خود بحث مفصلی است   چون جهان مادی دارای کثرت است یعنی ماده موجودی مرکب وکثیر است واز سوی دیگر ما میگوییم خداوند ذاتی مجرد است پس ماده با علت اولیه خود سنخیتی ندارد پس علت اول باید از ماده وعوارض وکثرت آن مجرد بوده  ودارای وحدت اطلاقی باشد .توضیح این مسایل چیزی جز دشواری فهم مطلب در پی نخواهد داشت ولی این نکته حایز اهمیت است که خود جناب مولانا از منتقدین نظریه حکما در این باب است 

چار طبع وعلت اولی نیم 

در تصرف دایما من باقیم 

کار من بی علت است ومستقیم 

هست تقدیرم نه علت، ای سقیم 

البته ناگفته نماند که این بیت یکی از دشوارترین ابیات مثنوی است وشاید حاشیه بنده هم گره ای از کار نگشاید که امیدوارم گره را کورتر نکرده باشد 

 

شاد باشی 

 

رضا از کرمان در ‫۲۶ روز قبل، دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد:

سلام 

مصروع = بیمار دچار صرع وغش

طشت از بام افتادن = ضرب المثلی است به معنای کوس رسوایی کسی را زدن ، شهره شدن

دست بر دل مالیدن = کنایه از ماساژ قلبی ،سینه کسی را برای احیای قلبی فشار دادن  

البته شما اشتباه نوشتی 

یا چه شد کو را فتاد  صحیح است

 

شاد باشی عزیز

 

رضا از کرمان در ‫۲۷ روز قبل، یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹ - غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را:

سلام آقا کوروش 

  تفسیر مثنوی شریف که از عهده حقیر خارجه ولیکن دریافت خودم را خدمتت مینویسم  اگر نگاه کلی به این بخش  وبخشهای قبل از آن داشته باشی  فهم مطلب راحت تر میشه حکایت عاشق ومعشوق بدانجا رسید که عاشق از بیم داروغه به باغی گریخت که دست بر قضا معشوقش در آن باغ در جستجوی انگشتریش بود  در اینجا به چند نکته اشاره کرده  اول اینکه عسس گرچه در ظاهر مایه شر وگرفتاری است برای عاشق موجب رحمت شد زیرا اورا به معشوقش رساند  یعنی امور این جهان نسبی است ونمیتوان به امور دنیا نسبت شر یا خیر مطلق داد  مطلب دوم اینکه با توجه به تمنای غلط عاشق از معشوقه خود در آن خلوت، عشق واقعی را بری از شهوات نفسانی میداندوهر شهوت پرستی نباید لاف از عاشقی بزند  مطلب بعدی که به سوال شما مربوط میشود ناظر بودن خداوند بر اعمال بندگان در هر حال ومکان است .

و برای تفهیم بیشتر این موضوعات حکایت واعظ منبری، سوال از عیسی و سپس قصه فسق زن صوفی را آورده وبعد آن در خصوص صفات واسما خداوند سخن رانده است  به اعتبار نص قرآن کریم و مبانی فکری تمام فرق اسلامی  حضرت حق دارای اسما حسنی وصفات علیاست که در قدیم بودن وحادث بودن صفات ، یا اینکه به واسطه تعدد اسما وصفات در بعضی نحله های اسلامی  اختلاف است  مثلا گروهی معتقند که تعدد صفات الهی آدمی را از وادی توحید به دره شرک وثنویت می اندازد که خود بین علمای علم کلامی وفلسفی موضوعی مجادله انگیز است که جای بحث آن در اینجا نیست ودر کل میتوان گفت ذات احدیت بصورت کمیتی واحد است گرچه صفات واسما مختلف دارد ولیکن ذات حق چون واحد است پس صور مختلف واقوال گوناگون صفات در ذات واحدند

  هنر جناب مولانا در این است که علیرغم اینکه خود از علمای بزرگ علم کلام وفقه واصول وتصوف است ولی در نگارش مثنوی سعی داشته که از ورود به این مناقشات فرق اسلامی بپرهیزد  تا فهم کلام برای عوام ساده گردد ما هم به پیروی از ایشان از اطاله کلام در این خصوص می پرهیزیم وفقط به هفت اسم اصلی خداوند که تمامی فرق اسلامی بر آن متفق القولند تحت عنوان ایمه سبعه ،اشاره کرده وبه پاسخ شما میپردازیم که عبارتند از علیم ،بصیر، سمیع، قدیر، حی، مرید ومتکلم

منظور از تضاد اسم وصفت را مولانا برای خداوند به کار نبرده ومقصود ایشان این است که گاهی اسما با مسمی خود همخوانی ندارند مثلا ممکن است اسم کسی رحمان باشد ولی در اونشانی از رحمانیت نبینیم یا نام یک نفر ماهرخ است ولیکن بسیار کریه المنظر است یا انسان ممسک وخسیسی نامش میتواند  جواد باشد یا بقول خودش نام یک سیاه زنگی ممکن است کافور باشد  یا نوزادی که در عید قربان متولد شود را حاجی مینامیدند که ممکن است اصلا به زیارت وحج نرود ، در دفتر دوم داریم 

در جهان بازگونه زین بسی است

در نظرشان گوهری کم از خسی است 

مربیابان را مفازه نام شد 

نام ورنگی عقلشان را دام شد 

مفازه در زبان عرب محل نجات ورهایی است حال آیا بیابان برهوت جای رهایی است  بقول مولانا   کی مفازه زفت آید با مفاز  ، پس اسامی با مسمی خود مفارقت دارند که در ابیات بعد  دردفتر دوم موضوع را شرح داده  ولیکن در ابیات بعدی دفتر چهارم  میگوید برای خداوند اگر اسما وصفات خدا با هم مناسبت نداشته باشد این مسخره جلوه مینماید  مثل اینکه آدم کری را سامع وشنوا بنامیم یا نابینایی را بینا  واگر مثل رسم متداول آدمیان که نام با صفت سنخیتی ندارد این موضوع را به خداوند بسط دهیم مایه طنز و مسخرگی است .وکلامم را بیتی از عطار تمام میکنم که میفرماید اگر به یکی از اسما خدایی متصف هستی جای بسی شکر دارد.

از مسمی کس نخواهد یافت هرگز شمه‌ای

گر به تو اسمی رسد واجب بود شکرانه‌ای

شاد باشی عزیزم

 

 

رضا از کرمان در ‫۲۸ روز قبل، شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۳ در پاسخ به کوکب دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » مدح حضرت علی (ع):

سلام 

  حاشیه شما مرا یاد بخشی از کتاب  زندگانی من ،اثر زنده یاد احمد کسروی انداخت آنجا که خاطره سفرش را به قلم تحریر در آورده  ایشان میگوید در سال 1318 با اتوبوس از تهران عازم قزوین بودیم  سر هر پیج وگردنه ای سه تا صلوات میفرستادیم  بعد نوبت لعنت چی ها میشد  بر یزید لعنت وما میگفتیم بیش باد بر شمر لعنت بیش باد برابن ملجم ، معاویه، لعنت....  هرکس عطسه میکرد راننده اتوبوس را  پنج دقیقه کناری میزد که صبر آمده ،به هر امامزاده که میرسیدیم همه فاتحه میخواندیم وپول صدقه به صندوق ها می انداختیم  بعد از پنج ساعت وفرستادن 264 صلوات لاستیک اتوبوس ترکید وواژگون گردید . روحت شاد مرد.

 

 

 

رضا از کرمان در ‫۲۹ روز قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست وپنجم - فرمود لطف‌های شما و سعی‌های شما و تربیت‌ها که می‌کنید:

در زمان مصطفی صلّی الله علیه ...

سلام 

این حکایت در دفتر سوم  بخش ۱۴۳ بیت ۳۰۵۵ به بعد آمده است.

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۳ - حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق

 

رضا از کرمان در ‫۲۹ روز قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۳ - حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق:

سلام 

پیر خویش کنایه از خداوند ،اولیا الله وحتی هشیاری ذهنی خود آدمی میتونه باشه 

هرزمان بتونی از دست تدبیر شخصی وتفکرات ذهنی خودت آزاد بشی آنگاه از سوی پیر خویش صاحب اقبال نویی خواهی شد  وهر زمان تونستی  از منیت و وجود موهومی یا بقول استاد شهبازی از من ذهنی خود رها شوی  واصلان کوی حق (پیر خویش) از تو دستگیری خواهند کرد 

اگر چرخ وجود من از این گردش فرو ماند

بگرداند مرا آنکس ،که گردون را بگرداند

 

در این حکایت مقصود مولانا این است که امیر نمیتواند حالت روحی غلام را درک کند ومتقابلاً غلام هم از درک امیر عاجز است یعنی  آدمیان با نزدیکی وتقارب مادی وجسمی که باهم دارند  باز نمیتوانند به حالات روحی هم واقف گردند کما اینکه غلام وامیر همراه هم هستند ولی در درک مفاهیم وحالات روحی بین آنها فرسنگ ها فاصله است  وبین آن دو حجابی است که درهم نمی آمیزند.

اهل نار وخلد را بین هم دکان

در میانشان  برزخ لا‌یبغیان 

اهل نار و اهل نور آمیخته

در میانشان، کوه قاف انگیخته 

همچو در کان خاک وزر کرد اختلاط

در میانشان صد بیابان ورباط

 

 

این حکایت در فیه مافیه  فصل بیست وپنجم بخش پنجم آمده است.

 

مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست وپنجم - فرمود لطف‌های شما و سعی‌های شما و تربیت‌ها که می‌کنید

شاد باشی عزیزم

 

 

رضا از کرمان در ‫۲۹ روز قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۲:

 سلام

در اسرار التوحید این رباعی بدین صورت آمده:

بر خوان ازل گرچه زخلقان غوغاست

خوردند وخورند و کم نشد خوان بر جاست

مرغی که بر آن کوه نشست وبرخاست

بنگر که بر آن کوه چه افزود وچه کاست ؟

 

وجناب نظامی هم بدین مضمون فرموده:

یکی مرغ بر کوه بنشست وخاست

چه افزود بر کوه  و از وی چه کاست؟

من آن مرغم واین جهان کوه من

چو رفتم جهان را چه اندوه من ؟

 

یا آنجا که خیام گفته 

یک قطرهٔ آب بود با دریا شد

یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد

آمد شدن تو اندر این عالم چیست

آمد مگسی پدید و ناپیدا شد

 

در جایی خواندم که الان خاطرم نیست کجا بود  ولی نقل به مضمون یک روز پشه‌ای بر درخت نخل تنومندی لختی نشست وقتی خواست پرواز کند به نخل گفت خودت را محکم بگیر که قصد رفتن دارم  نخل بدو گفت: من نشستن تورا اصلا احساس نکردم که الان رفتنت را بخواهم بفهمم.

 

 

 

رضا از کرمان در ‫۳۰ روز قبل، پنجشنبه ۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵ - قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی:

همچنین در طلق آن باد ولاد گر ...

سلام 

طلق  =  درد زایمان (با فتحه ط وسکون ل) فرهنگ لغت دهخدا

باد ولاد = بادی که در رحم  زن آبستن هنگام زایمان حادث میشود 

 در طب قدیم  باد (منظور جریان جابجایی هوا نیست)  به عنوان  پایه بسیاری از بیماریها  ودرمان‌ها  در نظر گرفته میشده کما اینکه مثلا حتی امروزه در کرمان ما ، اطبای طب سنتی  وپیران خانواده جهت رفع بعضی امراض خوردن   هل باد  را هنوز تجویز می نمایند که غالباً نافع است  در قدیم عقیده داشتند که در هنگام زایمان در رحم زن حامله بادی جریان می یابد که باعث تسهیل زایمان وکاهش درد زایمان میگردد.

شاد باشی 

 

 

رضا از کرمان در ‫۳۰ روز قبل، پنجشنبه ۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۳ - پیش آمدن نقیبان و دربانان خلیفه از بهر اکرام اعرابی و پذیرفتن هدیهٔ او را:

دام آدم خوشهٔ گندم شده تا وجودش خوشهٔ مردم شده

آقا کوروش عزیز سلام

در اینجا مقصود مولانا دراین است که این موضوع را  با مثالهایی تفهیم کند که چه بسا آدمیان کاری را با نیتی خاص شروع میکنند  ولی در آخر نتایجی دیگر ودور از انتظار حاصل میشود  در بیت مورد نظر شما به هبوط آدم در پی خوردن از شجره ممنوعه که در آیه ۲۰ سوره  اعراف بدان اشاره شده دارد انجا که آمده:

 "باز نداشت شما را پروردگارتان از این درخت  مباد که  در بهشت دو فرشته شوید و جاودانه مانید وسوگند یاد نکرد که من خیرخواه شمایم "

البته در قرآن از گندم  یا میوهای دیگر به عنوان شجره ممنوعه یاد نشده ولیکن در باور مفسرین اسلامی  از گندم نام برده شده حال  انکه در مسیحیت  مثلا آن را سیب میدانند (وحتی سیب گاز زده لوگوی اپل را بعضی به این موضوع مرتبت میدانند الله اعلم)

 حال معنی بیت :

خوشه گندم گرچه دام آدم شد وباعث هبوط او بر زمین گردید در عوض وجود آدم وحوا همچون خوشه گندمی گردید که نسل آدمیان  مثل دانه‌های گندم از آن پدیدار شد .

 

شاد باشی عزیز

 

 

رضا از کرمان در ‫۳۰ روز قبل، پنجشنبه ۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » بِسْمِ الله الرحْمنِ الرَّحِیمْ - رَبِّ تَّمِمْ بِالْخَیْرِ:

خداوندگار [مولانا] فرمود «در ...

سلام بر همراهان گنجور 

    قبل از این مبحث جناب مولانا تفاوت عالمان وابسته حکومتی وعالمان وارسته را بیان نمودند  سپس از حکایت نظر کردن رسول اکرم به اسیران جنگی غزوه بدر  سخن به میان آورده  وبه تفسیر آیه ۷۰ سوره انفال که در همین خصوص نازل گشته پرداخته  وسپس به جهت نصیحت کردن امیر پروانه  به زیرکی وفراست از تفسیر آیه  وارد مسایل سیاسی میگردد ،که ظاهرا در آن مقطع امیر پروانه با ایلخانان مغول در سرکوب مسلمانان شام ومصر همکاری داشته ، علی الظاهر  این موضوع یکی از مباحث مهم سیاسی آن دوره بوده  که امیر پروانه از سوی مولانا مورد  بازخواست ونکوهش قرار گرفته ، معین الدین سلیمان ابن علی مشهور به پروانه از بزرگان حکومت سلجوقیان ومعاصر جناب مولاناست  که دارای مقامات عالی حکومتی در دربار سلجوقیان است البته پروانه ربطی به فامیلی ایشان ندارد بلکه سمتی و منصبی والا در دربار سلاجقه روم بوده که در  عزل ونصبهای حکومتی وتصمیمات مهم لشکری وکشوری صاحب رای ونفوذ کافی بوده وبه عبارتی شاه بی تاج است ولیکن ناگفته نماند که ایشان نسبت به مشایخ زمان خود ارادت داشته وهموست که برای فخرالدین عراقی خانقاهی بنا نمود وبه اهل معرفت علاقه داشت  وجناب مولانا در مکتوبات بجا مانده از ایشان به امیر پروانه مشخص است که در رفع حوایج مردم وشفاعت خواهی ایشان ودفع تظلم از این ارتباط به نفع خلق ونه هرگز برای خود بهره میبرده نمونه آن نقل است که روزی امیر پروانه بدره‌ای زر در کاسه‌ای زرین در زیر دیس پلویی  بر سر سفره به مولانا پیشکش نموده که مورد عتاب واقع گردیده وبه وی فرموده که طعام حرام را در ظرف حرام پیش مردان خدا آورده‌ای ؟ شکر خدا که ما را از این کاسه‌ها وکیسه‌ها فراغت بخشیده اند واین شعر را سروده‌اند   به خدا میل ندارم نه به چرب ونه به شیرین /// نه بدان کیسه پر زر نه بدان کاسه زرین  ویا درجایی که امیر پروانه از مولانا طلب پندی نموده به او میگوید تو که قرآن واحادیث را بلدی وسخن خدا ورسول در تو نافع نیست پند من چه تاثیری خواهد داشت.  عالمان طماع علم را صرفا برای فخر فروشی ونزدیکی به صاحبان قدرت می‌آموزند ولی در مقابل عالمان وارسته از قید دنیای دون معرفت را برای خشنودی حضرت حق وطی درجات معنوی وخدمت به همنوعان آموخته وبکار میگیرند ودر این برهه از زمان که ما در آنیم جای این عالمان چه در بین مسلمانان وسایر ادیان در حل وفصل مناقشات بین ملل  خالی است ونقش بسیار محو وکمرنگی از ایشان میبینیم که جای تاسف است ونشانی از وارستگی ایشان در دست نیست .

لازم به ذکر است که در نهایت امیر پروانه بدلیل تبانی  نهانی با ملک ظاهر  شاهی از ممالیک مصر  ومتعاقب آن شکست مغولان در جنگ با مصریان توسط  آبا قاخان مغول دستگیر، شکنجه وبه وضع فجیج کشته  ونکته جالب که گوشت او توسط آباقا خان مغول (فرزند هلاکو خان) خورده شد . البته در جایی خواندم که غزل با مطلع    نگفتمت ن مرو آنجا که مبتلات کنند/// که سخت دست درازند بسته پات کنند    توسط مولانا برای این واقعه سروده شده که  احتمالا صحیح نمیباشد چرا که این اتفاق پس از وفات مولانا صورت گرفته است.

 

 در پناه حق ،شاد باشید

 

 

رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۹ - سبب تاخیر اجابت دعای مؤمن:

سلام

  این مثنوی دقیقا متناظر با قسمت دوم از بخش نهم فیه مافیه آنجا که فرموده  ( حکایت میاورند که حق تعالی  میفرماید ای بنده من ،حاجت ترا درحالت دعا و ناله زود بر آوردمی......)  میباشد  لطفا مطالعه بفرمایید.

 

 

رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل نهم - پروانه گفت که مولانا بهاءالدین پیش از آنک خداوندگار روی نماید:

حکایت می‌آورند که حق تعالی ...

سلام 

 در دفتر ششم بخش ۱۱۹ با عنوان سبب تاخیر در اجابت دعای مومن ازبیت ۴۲۱۴ به بعد  ( ای بسا مخلص که نالد در دعا /// تا رود دود خلوصش بر سما )  متناظر با همین موضوع ، مسئله به زیبایی وشیوایی در قالب مثنوی مطرح و تبیین  گردیده که مطالعه آن در تفهیم موضوع کمک موثری خواهد بود . خواندن این بخش را به دوستان گرامی توصیه مینمایم .

همچنین در دفتر چهارم میفرماید :

بنده مینالد به حق از درد ونیش/// صد شکایت میکند از رنج خویش 

حق همی گوید که آخر رنج ودرد///مر ترا لابه کنان وراست کرد

در حقیقت هر عدو داروی تست /// کیمیا ونافع ودلجوی تست

که بلای دوست تطهیر شماست/// علم او بالای تدبیر شماست

   شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۹:

چون بخندد شیر تو ایمن مباش آن ...

سلام  

  این بیت ودر کل میتوان گفت این غزل عرفانی متناظر با حکایت شکار رفتن شیر وگرگ وروباه در بخش ۱۴۲ دفتر اول مثنوی شریف  میباشد  شیر کنایه از خداوند  گرگ به آدمیان ناسپاس و روباه در مقام  بنده تسلیم ورضا به تقدیر الهی به نمایش در آمده اند که به سروران گرامی خواندن این بخش را توصیه  مینمایم 

شیر با این فکر میزد خنده فاش /// بر تبسمهای شیر ایمن مباش

مال دنیا شد تبسمهای حق /// کرد مارا مست ومغرور وخلق

فقر ورنجوری بهستت ای سند /// کان تبسم دام خود را برکند

 

شاد باشید درپناه حق

 

 

رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۱:

ز سنگ آسیا زیرین حمول است نه ...

سلام جناب عفراوی  

  احتمالا با ساختار وتکنیک خردن کردن غلات در آسیاب های قدیمی آشنایی دارید ولی برای تفهیم معنی بیت، خود را لازم به توضیح بیشتر میبینم  در آسیابهای قدیمی یا دست آس که به احتمال قوی ابداع آن توسط بشر به دوران نو سنگی برمیگردد دو سنگ که سنگ پایین ثابت وبا سطحی محدب وسنگ بالایی که بصورت مقعر تراشیده و برروی سنگ زیرین قرار میگرفت وتوسط نیرویی بیرونی مثل آب ،باد ،حیوانات ویا با نیروی دست انسان به گردش در می آمد وبا ورود غلات  از روزن سنگ بالایی وقرار گرفتن در مسیر گردش دوسنگ خرد واصطلاحاً آسیاب گردیده و از لبه بیرونی سنگها خارج، ومورد استفاده واقع میشد ، از نظر ساختاری در آسیابهای قدیمی دوسنگ بالا وپایین از یک جنس بوده واحتمالا ازنزدیکترین معدن محلی استخراج وپرداخت ومورد استفاده قرارمیگرفته اند  در اینجا جناب مولانا به همین مطلب اشاره کرده که سنگ زیرین ارزشش از نقطه نظر جنس یا ساخت  از سنگ رویین بیشتر نیست ولی بدلیل تحمل فشار بیشتر (حد اقل وزن سنگ بالا ) دارای ارزش مضاعف میگردد  حتما دوست گرامی این مثل بکار گرفته شده در اخبار الاشراف عبید زاکانی در باب  حلم وبردباری را شنیده ای که میگویند مرد باید که در کشاکش دهر/// سنگ زیرین آسیا باشد یا آنجا که سعدی میگوید بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان ///  بهر جفا که توانی که سنگ زیرینم  یا در جای دیگر سعدی در باب روابط زناشویی ودر نصیحت تحمل درشتی گفتار واعمال  زنان خانه ، به مردان میگوید به شب سنگ بالایی ای خانه سوز /// چرا سنگ زیرین نباشی به روز که البته  بنظرم تعبیر زیبایی نیست  حال بگذریم بحث در خصوص مقام صبر وتحمل مشقات زندگی است  در بیت 11 هم همین اشاره را دارد که فی المثل سنگ خام در اثر تحمل ضربات تیشه کوهکن و مجسمه ساز است که تبدیل به یک کالای لوکس، زینتی  وقیمتی میگردد وگرنه با سایر سنگهای مشابه خود از نظر ترکیب کانی چه فرقی دارد هیچ 

با اجازه سروران چون صحبت از آسیاب شد نکته ای خارج از بحث را یاد آور میگردم که  عده ای نا آگاه سود جو با اشتباه گرفتن سنگ سونسدالیت معروف به سنگ الماس آسیا   وایجاد این مغالطه در اذهان عمومی مبادرت به تخریب آسیابهای قدیمی  می نمایند که لازم به ذکر است که هیچ گونه الماسی در سنگ آسیاب وجود ندارد ونتیجه این مغالطه چیزی جز نابودی آثار وتمدن پیشینیان نخواهد بود .

 زخم میتین  = زخم تیشه   به تندی چنان اوفتاد در برم /// که میتین فرهاد بر بیستون 

 

 

 شاد باشی عزیز  

 

۱
۲
۳
۴
۵
۲۸