گنجور

حاشیه‌گذاری‌های رضا تبار

رضا تبار


رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

معنی ابیات

۱- اکنون که بر دستان گل( مبعود) جام شراب خالص عشق و محبت است،

-بلبل( عاشق) به صد هزار نوع به نغمه خوانی مشغول است/ عاشقان این شور عشق را به صدها هزار نوع مختلف بیان می کنند.

 

۲- دفتر اشعار را برگیر و بجای رجوع به مدرسه و بحث اکتشاف( اشاره به تفسیر قرآن نوشته ابوالقاسم محمد بن زمخشتری است که در آن روزگار در مکتبخانه ها و مدارس تدریس میشدو دانش آموزان برسم جاری بر سر مسایل مطرح شده با یکدیگر بحث میکردند) به صحرا بزن( تا بهترین ارتباط با حقیقت که در مظاهر طبیعی است نصیب تو گردد)

 

۳- دیشب عالم شرعی دین( که در حالت عادی متشرع  به رعایت دستورات دینی است)، چون مست باده( بیخود از عشق و محبت الهی شد)، چنین فتوای ( دستور شرعی) غریبی داد

-.گفت: درست است که خوردن می حرام است ولی خوردن مال وقف از آن حرام تر است.

 

۴- ای رهروی عشق تو در بند صاف بودن ( زلال بودن) یا درد(ناخالصی و کدر بودن) شراب عشق نباش،

- هر چه ساقی( خداوند) بتو داد، بنوش. زیرا این لطف و عنایت اوست.

 

۵- ( اگر دیدی وسوسه جاه و مقام، طمع،شهرت در میان خلق تو را رها نمی کند) خلوت را انتخاب کن( تا از بند تعلقات دنیوی رها شوی و نفس خود را از کینه و حسد و دروغ پالایش کنی) و مرغ عنقا( سیمرغ دانا و افسانه ای که بر بلند ترین قله آشیان دارد/ کنایه از همت بلند) را الگوی خود قرار بده،

که شهرت گوشه نشینان از قاف( قله کوهی در این سر جهان) تا قاف( قله ای دیگر در آنسوی جهان) است.

 

۶- داستان مدعیان( که به عارفان خرده می گیرند) و همکاران آنها،

شبیه طعنه هایی است که بوریا باف( کسی که با الیاف نی شکافته حصیر می بافد) به زر دوز میزند که ما هردو بافنده و همکار هستیم.

 

۷- حافظ خاموش باش  سخنانی که همچون طلای سرخ گران قیمت را در هر جایی که ارزش آنرا نمی دانند،

- به زبان نیاور، که اگر این سخنان به شکل عرف در آید قلاب شهر( متقلب شهر) که صراف است( همچون صراف متقلب  که کار ش عوض کردن نقره با طلا است) سخنان تو را عوض کرده و از اصالت می اندازد.

 

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

معنی ابیات

۱- حافظ در این ابیات از عارفان میخواهد که به فرهنگ قشری زمانه خود توجه داشته باشند.

۱- اگر چه شراب الهی شادی آفرین و گل بیز( بادی که نسیم گل همراه آورد/ نسیم تجلی الهی که گلهای شوق در محضر حق را زیر و رو می کند)

-ولی محتسب( مامور حکومتی که کارش نظارت در اجرای احکام دین است) حواس خود را به ما جمع کرده، بانگ چنگ  ( اظهار شوق مستانه) را علنی نکن! 

 

۲- اگر همراه و همدمی در عشق یافتید ،

احتیاط کنید که روزگار پر از فتنه است.

 

۳- پیله می( دل) خود را در آستین مرقع( آستین خرقه صوفیان/  کنایه از سینه)پنهان کن،

- زیرا زمانه مثل چشم صراحی( تنگ شراب که به اشکال پرندگان مثل مرغابی می ساختند و شراب از چشم یا دهان آن بیرون می آمد) خون ریز است.

 

۴- با اشک چشم باید خرقه ها را بشویید و احتیاط کنید،

زیرا روزگار ورع( تقوا) و پرهیز کاری است.( حال که روزگار ،روزگار تزویر و ریاکاری است و نمی توان از حقیقت دین سخن گفت، پس به حال خود می گرییم و خرقه ها را با آن می شوییم و بناچار پارسایی را پیشه خواهیم کرد)

 

۵- از این روزگار واژگون شده( معکوس) انتظار زندگی خوش و شادی را نداشته باش!

- زیرا سر این خم( روزگار/ آسمان برعکس) رو به پایین است و صاف ( قسمت بالای شراب که صاف است) با درد( رسوبات ته شراب) مخلوط شده است.

 

۶- رسم روزگار معکوس شده همچون پرویزن( الک) خون افشان و خون ریزی است که کوچکترین چیزی که از سوراخ هایش بیرون می آید سر پادشاه کسری( خسرو پرویز) و تاج ( خسرو) پرویز است .

 

۷-  حافظ با شعر خوش عراق و فارس  را گرفتی،

بیا که حالا دیگر نوبت بغداد و فتح تبریز است.( تا اینگونه اندیشیدن حافظ عالم گیر شود. اندیشه ای که حاصل آن تفکر حقیقی در مقابل بی فکری در قالب تحجر، تعصب ، خود نمایی، ریا و تزویر است)

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

معنی ابیات

۱- حافظ به جان خواجه( ذات حق) و حق درست( دوستی دیرینه) و عهد درست( پیمان ازلی / پیمان الست) قسم یاد می کند،

که همدم صبحدم من ، وفا برای تو است( تا در همه عالم دولت حق به میان بیاید)

 

۲- اشک من که از طوفان نوح پیشی می گیرد( پر قدرت تر است)،

نتوانست آثار مهر و محبت تو را از سینه ام پاک کند.

 

۳- معامله ای کن و دل شکسته ام را بدست آور،

که این دل شکسته به صد دل نشکسته می ارزد.

( گرچه دلهای بیشماری در گرو محبت توست ولی دل من که جایگاه حق تعالی است به همه آنها می ارزد/ اشاره به حدیث قدسی. موسی ( ع): الهی این اطلبک؟! قال: عند المنکسره قلوبهم

موسی( ع): از کجا بجویمت؟!

فرمود: نزد شکسته دلان

 

۴- حتی مور( به آن کوچکی) هم زبانش به آصف( وزیر قدرتنمد سلیمان) باز شد و او را سرزنش کرد ،

که انگشتر خواجه( حضرت سلیمان) را گم‌کرده  و برای یافتن آن کوششی نکرده است.

( اشاره ای لطیف به داستان سپردن انگشتری سلیمان به آصف  در غیاب او و ظاهر شدن دیو در هیبت سلیمان بر آصف  و گرفتن انگشتریاز او .دیو  چند صباحی با انگشتر کارهایی می کند که نباید و نشاید.)

( حافظ می خواهد بگوید مثل آن مور زبان درازیم ناروا نیست.)

 

۵- ای دل( حافظ) به لطف بی پایان خداوند امید داشته باش( قطع امید نکن)،

- وقتی ادعای عشق کردی، در مسیر عشق بیدرنگ سر و جان را فدا کن.

 

۶- در صدق و راستی کوشا باش تا از نفس گرم توخورشید بوجود آید،

وگرنه مانند صبح نخست میشود که یا دروغ سیاه شده است./ دروغ عالم را از روز نخست تا ابد تاریک می کند.

 

۷- از عشق تو، عاشق و دیوانه کوه و دشت شدم،

ولی تو هنوز به من رحم نمی کنی که نطاق( کمر بند/ در اینجا بند و حلقه)زنجیر را سست کنی.

 

۸- ای حافظ اگر انتظار داری محبوب از تو در برابر خطرات و تهدید ها محافظت کند، انتظار بیهوده ای است،

- در باغ زندگی و بوستان دلبری چنین گیاهی نرسته و نخواهد رست!

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

معنی ابیات

۱- یار در حالی که سرمست از عشق بود وارد محفل رندان شد،

- او سرمست از جمال خود بود و مخلوقات مست از نرگس مستش( چشمان خمار/ کنایه از جمال و زیبایی او)

 

۲-( نگار با اسبی خیال انگیز وارد محفل رندان شد) نعل اسب او( زمخت ترین چیزی که متعلق به اسب اوست در اثر گرد و غبار) به لطافت ماه نو در میان ابرها در آمده است.

- و از بلندی قد او سرو و صنویر پست و کوتاه شده است/ در برابر او همه چیز پست می نماید)

 

۳- چگونه بگویم هوش و حواسم به خودم است در حالیکه اینطور نیست( و از خود بیخود هستم)،

- چگونه بگویم چشم دلم را به او دوخته ام و همه وجودم به او تبدیل شده است.

 

۴- شمع دلم که مونس دلم بود و با سوز و گدازش مرا همراهی می کرد، وقتی یرخاست( جلوه گری  کرد)،شمع دلم خاموش شد( از سوز و گداز افتاد و مشغول تماشای او شد.

- وقتی یار از جلوه گری فارغ شد، در حجاب رفت، نظر بازان( صاحبان شهود) ناله و فغان سر دادند( که ای کاش جلوه گری ادامه داشت و از روییت او  محروم نمی شدند).

 

۵- اگر غالیه( مشک معطر) خوشبوست، بخاطر این است که در گیسوی او( کنایه از مرتبه صفات الهی) پیچیده شده است و اگر وسمه( رنگی که روی ابرو میگذارند) را  روی ابرو می گذارند، بخاطر پیوستن به ابروی کمانی اوست.

 

۶- عمر من تمام شده ، اما اگر تو بیایی ، عمر من دوباره میگردد.

هر چند که تیر رها شده از کمان یر نمیگردد.

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

معنی ابیات

۱- گل سرخ شکفته شدو بلبل هم مست است،( وقت بهار  و زنده شدن طبیعت است)

- ای صوفیان باده پرست، وقت صلا( ندا دادن با صدای بلند جهت ادای نماز/ کنایه از دعوت کردن) به سرخوشی است نه وقت خمودی و گوشه نشینی و فراموش کردن عشق)

 

۲- توبه که در اصل مثل سنگ( در شریعت) آنچنان محکم می نمود،

ببین که جام شیشه ای شراب عشق( انس با حق) چگونه آنرا شکست.

 

۳- باده را بیاور که تنها در مقام بی نیازی است،

-که پاسبان و سلطان، هوشیار و مست یکسان هستند.

 

۴- از این رباط دور( کاروانسرا/ کنایه از دنیا و عالم فانی) که وارد شدن از یک درب و خارج شدن از درب دیگر ضرورت رحیل( کوچ اجباری/ کنایه از مرگ) حتمی است،

- در این صورت خانه ای که در آن زندگی می کنیم، چه مجلل و باشکوه باشد و چه ساده و بی رونق فرقی ندارد.

 

۵- مراتب و درجات زندگی بدون تحمل رنج میسر نیست،

زیرا از همان روزی که با خداوند عهد و پیمان الست را بستیم ، بلای آنرا بجان خریدیم.

 

(اشاره به آیه ۱۷۲ سوره اعراف: خداوند ذریه انسان را گواه گرفت و گفت: آیا من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند: بلی گواهی می دهیم.)

(یعنی انسان با خداوند پیمان بست که هیچ چیز را به غیر از خدا در دل خود قرار ندهد.لازمه این پیمان، گذاشتن خدا در دل و خارج کردن هر چیزی غیر او در دل  میباشد.اینکار بدون رنج و سختی میسر نمی شود. و موفقیت در اینکار سبب شادی و آرامش خواهد شد.)

 

۶- دل خود را بخاطر داشتن یا نداشتن دنیا آزرده نکن و خوش باش،

- زیرا سر انجام هر کمالی فنا و نابودی است.

 

۷- دستگاه با شکوه آصف( وزیر مقتدر حضرت سلیمان) و خواجه( حضرت سلیمان) با آن قدرت اسب باد( تسلط بر باد) و منطق الطیر( تسلط سلیمان بر زبان حیوانات و پرندگان) همه بر باد فنا رفت و خواجه( سلیمان) نتوانست از آن سودی ببرد.( در نهایت با دست خالی به زیر خاک رفت و از آن همه قدرت نتوانست برای ماندگاری سودی ببرد).

 

۸- تو ( ای انسان) مثل تیر پرتاب شده از کمان نباش( مغرور نشو/ بلند پرواز نباش)،

- که با بال و پر ( کنایه از مال و منال)، زمانی در هوا اوج گرفت و پیش رفت ولی در نهایت سرنگون شد و به خاک افتاد.

 

۹- ای حافظ ، قلم شیوای تو چگونه می تواند از عهده این شکر بر آید،

- که اشعار تو اینچنین دست بدست می چرخد( مرزها را در نوردیده و به عنوان هدیه تقدیم به جویندگان حقیقت می شود.)

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

معنی ابیات

۱- از کسی که مستی( جذبه و شوق) از عشق او ریشه در زوز الست( روز نخست) دارد و به میمانه کشی مشهور است، چگونه میتوان توقع بندگی و محدود شدن در صلاح و وفا به عهد و پیمان های ظاهری (شریعت/ زهد ظاهری) را داشت.

 

۲- از آن زمان که از چشمه عشق وضو ساختم( عاشق شدم)،

- چهار تکبیر گفتم(اشاره به چهار تکبیر  یا  الله و اکبر گقتن در نماز میت) دنیا و و تعلقات آنرا ترک کردم.

 

۳- می (شیفتگی حقیقت) را بمن بده تا بنوشم و بر اثر مستی راز قضا( اسرار و سرنوشت الهی) را برملا کنم،

و بگویم عاشق و مست بوی چه کسی هستم.

 

۴- در راه عشق و دشواریهای آنکمد استوار کوه، ناتوان تر از کمر مورچه است،

- ای مست باده عشق، با وجود ناتوانی از بخشایش الهی نا امید نباش.

 

۵- بجز چشمان مستانه معشوق( جلوه الهی/ ناظر  بینا)که از چشم بد دور باد،

- هیچکس زیر گنبد آبی ، جای خوب و خوش ننشسته است.

 

۶- جان انسان فدای دهن او باد که درباغ نظر( عالم شهود)،

آن خالق هستی و و چمن آرای جهان، هیچ غنچه ای به زیبایی سخن مظاهر زیبای این عالم بهم بسته نشد.

 

۷- حافظ (خطاب بخود): از برکت عشق تو به مقام سلیمانی( کنایه از قرار گرفتن همه عالم زیر نگین سلیمان) رسیدم،

- ولی در راستای وصل معشوق چیزی جز باد  در دست ندارم( بی نصیب و بی بهره ام).

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:

معنی ابیات

۱- خیال چهره زیبای تو( خداوند) همه جا با ماست/ هیچ وقت از ما جدا نیست،

نسیم بوی خوشی که از زلف تو( کنایه از تجلی صفات الهی) به نشام می رسد، جان بیدار و آگاه ما را مدد میدهد/ از نسیم جان بخش تو  حیات تازه ای می گیرد.

 

۲- برخلاف مدعیانی( یاوه گویان/ کسانی که طعم محبت را نچشیده اند و از روی نادانی منع عشق می کنند) که ما را از عشق ورزیدن باز میدارند،

- رخسار زیبای تو دلیل پسندیده و نیکویی برای عاشق شدن ماست/ جمال تو آنچنان زیباست که نمی توان آنرا دید و عاشق نشد.

 

۳- حافظ از قول چاه زنخدان( چاله چانه)/ کنایه از جمال الهی) معشوق می گوید: آنچنان زیبایم که

- هزار یوسف مصری  گرفتار جمال ما است،

 

۴- اگر دست گا به زلف تو( کنایه از مضهر حسن و جمال خداوند) نمی رسد( از وصال تو محروم هستیم)

- گناه از اقبال بد و و آشفته ماست و دست ما کوتاه است( وگرنه گیسوی تو دراز و در دسترس است)

 

۵- به دربان( پرده دار) خلوت سرای خاص بگو:،

- که حافظ را از درگاهت نرانند زیرا فلانی( حافظ) از مقیمان و گوشه نشینان درگاه ما است.

 

۶- اگر چه به ظاهر از نظر ما غایب است( و به دیدار ما نمی آید،

- ولی پیوسته یاد و خاطرش در دل آسوده ما جای دارد.

 

۷- اگر حافظ در طول سال ، یکبار در این خانه را بزند، درب را بروی او باز کنید،

- زیرا او سالهاست که مشتاق دیدار چهره همچون ماه ما است.

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

معنی ابیات

۱- وقتی سخن عارفان را می شنوی ، نگو که نادرست است،

- عزیز من ، اشتباه تو در این است که سخن شناس نیستی و در شناخت حقیقت به خطا رفته ای،

 

۲- به نعمت های این جهان و آن جهان اعتنایی ندارم،( رنگ تعلق نمی پذیرم)،

- شگفتا(احسنت) از این شور و آشوبی که در سر ما نهفته است.

 

۳- در وجود من آزرده دل و غم دیده ، نمی دانم که کیست!

- که حتی وقتی خاموش هستم ، او پیوسته در حال خروش و فریاد است!

( اصولا انسان هیچوقت ساکت نمی شود،  ذهن انسان حتی موقعی که خاموش است نیز سخن می گوید)

 

۴- راز دلم آشکار شد( دلم از حالت کوک و تنظیم خارج شد/زمزمه و آهنگ خود را از یاد برد)،

- مطرب( نوازنده و آوازه خوان/پیر که با انعکاس و  ارتعاش شادی بخش خود،  حرکات و سکنات سالک را تنظیم می کند) کجایی؟

- بیا آواز بخوان که از آهنگ و  آواز تو است که کار ما سامان می یابد.

 

۵- من هرگز به کار جهان توجهی نداشتم( به ضابطه های دنیا و آخرت اعتنایی ندارم و وابسته نیستم)،

- جمال و زیبایی تو بود که اینگونه دنیا را در برابر چشمم خوش و خوب جلوه داد و آراست!

 

۶- از فکر و خیال معشوق که در سر داشتم،، سبب بیخوابی ام در  سراسر شب شد.

- شبهای زیادی است که در اثر ننوشیدن می( عشق) خمار( خواب آلود) هستم. راه شرابخانه( مجلس انس عاشقان) کجاست؟

 

۷- از ریا کاری اهل صومعه( خانقاه= مکان عبادت صوفیان ، در تضاد با دیر مغان) چنان آزرده خاطرم و اشک خون ریختم که صومعه با خون دلم آلوده شد،

اگر مرا به دیر مغان( مکانی خلق شده توسط حافظ که عاری از ریا کاری است/ مجلس عارفان) ببرید و با باده( عشق) بشویید، حق با شماست.

 

۸- از آن جهت در محفل عاشقان و عارفان مرا گرامی می دارند،

- که آتش جاوید عشق در دلم روشن است.

 

۹- چه نغمه و آهنگی بود که آن مطرب عشق در پرده( هماهنگ/ موزون) می نواخت،

- که عمرم گذشت و هنوز آرزوی آن در دلم است.

 

۱۰- دیشب نغمه عشق تو در دلم طنین انداز شد،

- و هنوز انعکاس آن در فضای سینه ام باقیست.

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

معنی ابیات

۱- دل و دینم در راه عشق فنا شد( کارم به دیوانگی کشید) و معشوق سرزنش کزد و گفت:

- از من دور شو که دیگر سلامت و عافیت ار تو رفته است.

 

۲- آیا از کسی شنیده ای که در بزم دنیا، لحظه ای خوش باشد و به عیش بپردازد،

و در پایان با پشیمانی این مجلس را ترک  نکند!؟

 

۴- اگر شمع با شعله خود خندید و لاف برایری  با لب خندان معشق را زد،

تاوان این یاوه گویی را تا صبح داد( در محفل عاشقان تو ایستاد) و سوخت.

 

۴- نسیم بهاری ، وقتی بر چهره و قامت رعنای یار را دید،

آغوش گل و سرو را در چمن رها کزد و بسوی معشوق شتافت.

 

۵- مستانه از عشق جلوه گری کردی و خلوتیان ملکوت( کنایه از فرشتگان که خود سنبل زیبایی و جمال هستند) ،

- برای تماشای تو قیامت بپا کزدند.

 

۶- در برابر رفتار دلپذیر تو، از روی خجالت،

- سرو خرامان و مغرور که به قد رعنای خود می نازید ، از حرکت ایستاد.

 

۷- حافظ این خرقه ( لباس ریا) را از تن بیرون کن، که جان سالم بدر ببری،

- که  آتش از خرقه سالوس( لباس ریا کاری) و کرامات دروغین آنها برخاسته است.

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

معنی ابیات

۱- سینه از آتش سوزنده دل  و از غم دوری یار( محبوب ازلی) سوخت،

- آتشی که در خانه( سینه) یود ، کاشانه( هست و نیست) مرا سوزاند.

 

۲- جسم من بدلیل فراق از یار شعلور شد و سوخت،

- و دل من از آتش محبت دلبر سوخت.

 

۳- دلسوزی شمع را ببین که دیشب ، از شدت حرارت اشکم،

- از سر مهر ، همانند پروانه دلش به حالم سوخت

 

۴-آن کسی که خانه دلم را به آتش کسید، غریبه نیست ، آشنا( محبوب ازلی) است،

- وقتی کاملا در آتش دوست سوختم، دل بیگانگان بر حال من سوخت.

 

۵- عشق، لباس زهد(عبادت از روی ترس و ریا) مرا به فنا داد،

- عقل و خرد مرا ، میخانه( باطن عارف/ سیر و سلوک) به فنا داد.

 

۶- برای ترک عشق توبه کردم و دلم را مانند پیاله شکستم،

جگرم بدون عشق و سیر و سلوک عرفانی مثل لاله داغدار شد.

 

۷- دعوا را کم کن و پیش من بازگرد که از مردم چشم( مردمک چشم/ از راه دیدن و آزمودن)،

- لباس ریا را از تن در آوردم و بشکرانه سوزاندم.

 

۸- (حافظ خطاب بخود ): این حرفها را تمام کن( بی وفایی یار را از یاد بیر) و لحظه ای از جام عشق بنوش،

- که شب را بیدار ماندی و شمع به بیهودگی سوخت!

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

حافظ چنانکه قبلا  ملایکه را در حال در دق الباب درب میخانه دیده اینبار معشوق را در عالم مکاشفه چنین بیان می کند

او برخلاف زاهد و واعظ که سعی دارد با تشان دادن چهره خشم  و غضب خداوند ، آتش دوزخ ، رعب و وحشت را در دلهای مردم بیندازد ، با طبع شاعرانه و تمثیل وار آنچنان عاشقانه او  بیان می کند که براحتی نزد انسان می آید و سر در گوش او می گذارد و نجوا می کند.

 

معنی ابیات

۱- او  با گیسوان پریشان( کنایه از بدون تشریفات) و عرق کرده ( کنایه از هیجان داشتن) و خندان لب(کنایه از روی گشاده)  و مست( عاشقانه )

- و پیرهن چاک ( کنایه از بدون پنهان کاری ) و  غزل خوان (عاشقانه) و صراحی در دست ( کنایه از بخشنده و پذیرنده) می بیند که به دیدارش آمده است.

 

۲- با چشمان ستیزه جو  و لبانش که حاوی افسوس او بود،

- نیمه شب به بالین او( حافظ ) میآید و می نشیند.

 

۳- سر گوش حافظ می گذارد و و به آواز غم انگیز  به او عتاب می کند 

- و میگوید: ای عاشق دیرینه که ادعای عشق می کنی، خواب هستی؟!

 

۴- عاشقی که شب هنگام ، باده شبگیر( باده ای که شب ، غفلت و نادانی را می گیرد و حاصلش نور  و روشنایی است) نصیبش شود

- اگر تمام دل را به او نسپارد و با تمام جان ننوشد، حقیقتا کافر عشق است و از عشق چیزی نمی داند.

( وقتی عاشقی با نفحات الهی که جانش را از محبت حق سیراب می کند، روبرو می شود، به چیز دیگری نظر بیاندازد، از عشق چیزی نمی داند و ادعای عاشقی دارد.)

 

۵- ای زاهد، اینقدر بر درد کشان عشق ( شراب خوران کم بضاعت که به بهای اندک  از  ته خمره شراب مینوشند ولی مستی آن بیشتر است/کنایه از عارفان صاحبدل)  را سرزنش نکن( گناه آنان چیست؟)

- این عشق  هدیه ای است که از روز ازل( روز  نخست خلقت ) از خالق گرفته ایم.

 

۶- آنچه خالق ما در روز ازل  در پیمانه( دل/ جان/ وجود) ما ریخت نوشیدیم،

- چه از شراب طهور( پاکیزه) بهشتی باشد ، یا باده مست( شراب مست کننده عشق) ،  به آن راضی هستیم.

 

۷- وقتی درخشش شراب در جام( شفاف ترین تجلیات قلب) و زلف پیچ و تابدار یار( تجلی  زیبایی و جمال انوار الهی) ظهور کند،

- توبه های بسیاری همچون توبه حافظ  را ( که در قالب ظاهری دین و زهد از ریا و قالب عبادات صرف  نمانده و به عشق به خدا روی آورده) شکست و اساس آنرا بر باد داد.

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:

معنی ابیات

۱- آن قوسی که ابروی جسور تو مثل کمان بخود گرفته  است،

دلالت بر نشانه روی به جان من ناتوان دارد.

( ابروی زیبایت به قصد جان من ناتوان همچون کمان خم شد.

 

۲- پیش از آنکه دو جهان خلق شود، عشق وجود داشت،

طرح عشق چیزی نیست که مربوط به زمان کنونی باشد.

 

۳- در برابر یک ناز و غمزه گل نرگس ، به قصد جلوه گری

چشمان زیبای ( مملو از عشق) تو صد برابر آشوب در جهان براه انداخت( جلوه گری ذات حق صد برابر از زیبایی گل نرگس سبب آفرینش میشود).

 

۴- (محبوب من) مگر تو شراب خورده( عاشقانه) و عرق کرده ( با ذوق و شوق) به چمن رفتی،

که رنگ گل ارغوان مثل تو سرخ شده است.

(قرمزی و قطرات روی گل ارغوان از عشق آتشین تو سرچشمه می گیرد)

 

۵- دیشب، هنگام عبور از چمن، از خود بیخود شدم،

چون با دیدن غنچه گمان کردم که دهان تو است.

 

۶- وفتی گل بنفشه با عشوه گری زلف خود را پیچ و تاب می داد،

نسیم صبحگاهی بویی از تو را آورد و گل بنفشه را از رونق انداخت.

 

۷- وقتی گل یاسمن را به رنگ و روی تو تشبیه کردم،

یاسمن از شرمندگی با غبار نسیم صبا، دهان خود را بست.

 

۸- پیش از این من( در دوران زهد و پرهیزکاری) با می( عشق الهی) و مطرب( نغمه شادی بخش ) سرو کاری نداشتم،

هوای وصال مغبچه بود که مرا با عشق و شادی آشنا کرد.

مغبچه=در معنی پسرک زیبا رویی است که در میکده خدمت می کند و حافظ آنرا بعنوان نماد ساقی بکار برده /مترادف ساقی/ ذات الهی/ پیر در عرفان)

 

۹- اکنون خرقه( لباس درویشان/ نماد ریا) را با شراب می(عشق آتشین) تطهیر می کنم.

- بهره و سرنوشت ازلی را نمی توان تغییر داد.

 

۱۰- شاید گشایش کار حافظ بیخود شدن در عشق و شادی بوده،

که دست سرنوشت ازلی او را به  می مغان (مکان عشاق)کشانید.

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

معنی ابیات 

۱- گفتم: ای  پادشاه خوبرویان( خداوندا) بر من بیگانه( گم کرده راه) رحم کن،

- گفت هر کس بدنبال دل(تمنا، وسوسه و خواهش دل) خود  برود؛یقینا سرگردان خواهد شد.

 

۲- گفتم لحظه ای درنگ کن( توجه نیاز می کند)،

- گفت : آنکه در ناز زیسته، غم غریبان را تحمل نکند(خداوند در شکوه مطلق است و بی نیاز از توجه است)

 

۳- آنکه بر پوست سنجاب شاهانه خوابیده، چه غمی دارد،

- که غریب بر بستری از خار و بالشی از سنگ خارا سر بگذارد.

( کنایه از بی نیازی مطلق خداوند )

 

۴- ای که زنجیر لطف تو ، عاشقان زیادی را اسیر خود نموده است،

- با وجود اینکه تو در اوج شکوه به آنان توجه نمی کنی، آنان از خال سیاه بر صورت زیبایت( حال خوش) بهره مندند.

 

۵- انعکاس شراب قرمز بر گونه چون ماه تو ،

مانند گل ارغوان( قرمز) بر روی گل نسرین( سفید) شگفت آور است.

( خوش بودن به وجود تو کافیست، حتی اگر در کمال بی نیازی به ما توجهی نکنی.ما به تصویر ذهنی از تو دلخوشیم).

 

۶- آن موی نو رسته در گرد صورتت، حالت شگفت انگیز و غریبی دارد،

- گر چه در نمایشگاه( نگارستان) نقاشی صورتت، وجود خط سیاه چیز غریبی نیست.

( میان غربت خود و موی نو رسته صورت معشوق وجه اشتراک میابد)

 

۷- گفتم : ای  که طره( قسمتی از مو که یر پیشانی می ریزد) سیاه تو مانند شام غریبان سیاه است،

( در قدیم کسانی که در دیار غربت سرگردان بودند، معمولا بعلت نداشتن چراغ، شمع و ... شبهای غم انگیز و تاریکی داشتند)

- از ناله سحرگاهان این غریب و سرگردان حذر کن!

( به حال عاشقان غریب بی توجهی نکن، شدت شوق را با تهدید به تاثیر آه غریب و با ابراز نیاز بیشتر نشان می دهد)

 

۸- گفت: حافظ، آنهایی که با ما آشنا هستند( به دیدار غیر ممکن با خدا نمی اندیشند) و درحیرت (سرگردانی)  به مراد ( حال خوش) می رسند،

* بابا طاهر در مورد حیرت میگوید : مادامی که سالک به دریای علم کلی وصل نشده، می پندارد علم و معرفتی دارد، ولی هنگامیکه به دریای ژرف علم کلی وارد شد ، علم جزیی او خودبخود از بین می رود و حالت حیرت به او دست میدهد

 

 

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

معنی ابیات

۱- صبح  می دمد و ابر سایبان زده است،

ای یاران باده صبحگاهی بیاورید، باده صبحگاهی بیاورید.

(صبح حضور در حال پدیدار شدن است و ما را به بزمی آراسته دعوت می کند.دوستان بیایید تاریکی و جهالت را با عشق صبحگاهی از دل بزدایید و روز خود را با شادمانی آغاز کنید)

 

 ۲- (آرایشگر طبیعت در حال آماده سازی شادمانی است)قطرات شبنم روی گلبرگ لاله نشست( و لطافت را صد چندان کرده)

 ای یاران باده  بیاورید! باده بیاورید،( ای دوستان پیوسته از باده عشق بنوشید و شادمانی کنید).

 

۳- نسیم بهشتی از سوی چمن ( کنایه از بهشت) می وزد،

غفلت نکنید، پیوسته، پیوسته، می ناب( عشق خالص، شادمانی) بنوشید.

 

۴- گل سرخ در چمن بر تخت سبز نشسته است،

شراب آتشین  سرخ فام را دریاب

( ببین گل سرخ به زیبایی مانند سلطان با غرور بر تخت سبز چمن تکیه زده ، تو هم دست بکار شو و به عیش و شادی بپرداز)

 

۵- بار دیگر در میخانه ها(مکان عرضه عشق/ محفل عشاق) را بستند،

ای خداوند گشاینده درها( تو گشایشگری)آن را بگشا ی!

( کرمی کن تا دوباره گشوده گردد)

 

۶- لب و دندانت آنقدر با نمک است،

که بر جان و سینه های عاشقان حق نمک دارد

( سینه و جان عاشقان از حسرت لب و دندان با نمک تو کباب شده اند)

 

۷- در چنین موسمی( که سایه ابر، به تخت نشستن گل، چکیدن شبنم از لاله، وزیدن نسیم بهشتی صاحبدلان را به عیش و شادی دعوت میکند) جای شگفتی است!

که به چه منظوری اینچنین با شتاب در میکده ها را می بندند.( آنها شادی مردم را بر نمی تابند)

 

۸- تو هم( اگر  میخواهی شادمان زندگی کنی و از نعمت های خداوند بهره ببری) مانند حافظ به روی( به یاد/ به عشق / به سلامتی) ساقی گلچهره و پری اندام( کنایه از خدا و صفات او) شراب خاص شادی و عشق را بنوش.

-

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:

معنی ابیات

 

۱- ای آنکه ماه، زیبایی و فروغ خود را ، از روی درخشان و چاه زنخدان( حفره روی چانه / کنایه از زیبایی) تو می گیرد.

( روی یار به خورسید تشبیه شده که ماه نور خود را از آن می گیرد)

 

۲- جان به لب آمده  و مقصد دیدار تو را دارد،

فرمان شما چیست؟ به جسم برگردد یا از تن بیرون بیاید.

( اشاره به سوره عنکبوت آیه ۵: کسی که امید میدارد ملاقات خدا را، پس بدرستی که وقت مقدر می رسد.اوست شنوای دانا)

حافظ نیز سوال می کند ،آیا آن موعد رسیده یا خیر؟

 

۳- هیچکس در دوران( اوج دلفریبی)چشم نرگس(گل نرگس/ چشم ناظر و حقیقت بین) تو از پرهیزکاری تو بهره ای نبرد،

- چه بهتر که کسی در برابر چشمان شما ادعای نجابت و پرهیزکاری نکند.

 

۴- اقبال خواب آلود ما، بعد از اینکه آبی که از سرچشمه طراوت و زیبایی روی شما به چهره خود زد، بیدار خواهد شد.

 

۵- همراه پیک صبا ( کنایه از پیک عاشقان) گل دسته ای از رخت( گلستان اسما و صفت الهی) خود را بفرست،

باشد که بویی از آن عطر دل انگیز خاک بوستان شما را بشنویم.

 

۶- ای ساقیان بزم جمشید روزگار( پیر/ انسان کامل که واسطه فیض  الهی هستند)، عمرتان دراز و طولانی باد و دنیا به کامتان،

- اگر چه جام شراب ما در  دوران ( روزگار/ گردش پیمانه) شما پر نشد.

 

۷- دل بیقراری می کند، دلدار را خبر کنید،

- ای دوستان شما را سوگند می دهم، هم به جان خودم و هم به جان شما که کاری کنید.

 

۸- خدایا مقصود ما کی برآورده می شود، که خاطر آسوده ما با زلف پریشان شما هماهنگ شود.

 

۹- وقتی از کنار ما عبور می کنی، دامن خود را از خاک و خون دور نگهدار،

- زیرا در این راه کشته های زیادی قربانی شما هستند.

 

۱۰- حافظ دعایی می کند، آمین بگو( یعنی اجابت کن)!

- که گفتاری شیرین تر از لب شکر افشان شما نصیب ما گردد.

 

۱۱- ای باد صبا( پیک) از قول ما به مردمان شهر یزد(یزد= ایزد و خدا) بگو: سر نمک نشناسان، گوی چوگان شما باد

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

معنی ابیات

 

۱- ای نسیم صبحگاهی(پیک عاشقان/ نسیم سلوک) بگو ،جایگاه امن و آسایش یار( خداوند) کجاست؟

- آن زیبا روی ( ذات زیبای مطلق خداوند) عاشق کش چالاک( که نفس شیطانی انسان را با ایجاد قضا و حوادث  می کشد  تا او را به حضور خودش زنده کند) در کدامین منزل است؟

 

۲- راه تاریک است و وادی ایمن در پیش رو است،

( وادی ایمن : بیابانی در سمت راست کوه طور است که در آنجا ندای الهی به موسی رسید)

- آتش طور و جایگاه دیدار معشق( حضور و انس الهی) کجاست؟

((آتش طور : آتشی است که که در کوه طور بر موسی تجلی کرد).

 

۴- هر کس ( هر انسانی) که این جهان آمده است ، داغ بیخود شدن  از عشق الهی را با خود دارد،

( همه مخلوقات عشق و مستی را از بدو تولد در خود دارند و از روز ازل مست عشق هستند)

- در خرابات( مکان بیخبری/ مکانی که انسان کامل هیچ فعل و صفتی را به خود و دیگران نسبت نمی دهد و همه را از خدا می بیند)هوشیاری پیدا نمی شود.

 

۴- کسی سزاوار مژده وصل یار( حضور و انس الهی) است که رمز و راز طریق عشق را دریابد

- نکات بسیاری است،  ولی کجاست آن راز دان و محرمی تا آن را دریابد.

 

۵- همه وجود من با تو( خداوند)  هزاران کار دارد و محتاج توست،

- ما کجای عالم هستیم و سرزنش کننده بیکار( نهی کننده از عشق) کجا!

 

۶- از گیسوی( کنایه از عنایت و جلوه اسما و صفات الهی) پیچ و تابدار یار(مظهر و ظهور اسرار الهی) بپرسید،

- دل غمگین و حیران و گرفتار من ، در کدامین چین و شکن گرفتار است؟

 

۷- عقل  راه  دیوانگی را در پیش گرفت ، گیسوی یار کجاست ؟ تا این دیوانه را با آن ببندم.

دل از ما می رمد ، ابروی معشوق کجاست تا این دل گریزان را با آن بدام اندازم و مهار کنم.

 

۸- ساقی( شراب دهنده/ پیر) مطرب( نغمه شادی بخش زندگی )و می( انس الهی) همه آماده است،

- ولی بدون حضور معشوق زیبا( خداوند ) هیچ عیشی دلپذیر نیست، یار کجاست؟

 

۹- حافظ از ناملایمات روزگار آزرده خاطر مشو!

- عاقلانه بیندیش، هیچ گلی بدون خار یافت نمی شود.

( بدنبال شادی و کمال  بدون رنج نباش/.برای رسیدن به شادی و آرامش درونی، باید سختی های موجود در این راه هم تحمل کرد)

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

معنی ابیات

۱- ساقیا( ذات الهی/پیر یا انسان کاملی که حضور الهی رسیده) فرا رسیدن عید(  اتصال به خداوند/حضور الهی) بر تو مبارک باد.

- به امید آنکه وعده هایی که دادی فراموشت نشده باشد.

 

۲- در عجبم که در این مدت دوری و فراق!،

دلت راضی میشد که اینچنین از دوستانت دل برگیری؟!!

 

۳-( ای باد صبا) سلام ما را به دختر رز( بنت العنب/ کنایه از شراب عشق الهی)برسان و بگو که از نیت پاک و اراده ما بود ،

- که از زندان ( دلبستگی های نفس )رها یافتی.

 

۴- شادی مراسم ما بواسطه قدم تو است،

هر دلی که شادی تو را نخواهد، قرین غم و اندوه باد( هر کس که از دلبستگی به چیز های دنیا رها نشود و  از طریق فضا گشایی به حضور الهی نرسد، دچار  غم و اندوه خواهد شد)

 

۵- سپاس خدا را که دست غارتگر خزان( نفس سرکش / هوی و هوس های شیطانی نفس) ،

خللی در گل وسبزه( فضای گشوده شده دل) پدید نیاورد.

 

۶- چشم بد از تو دور باد، که در اثر بخت و اقبال بلندت،

از جدایی او( فراق از خداوند ) رها یافتی.

 

۷- حافظ میادا امکانات این کشتی نوح( کشتی نجات/ کنایه از عشق الهی و رسیدن به حضور و اتحاد با او) را از دست بدهی،

وگرنه طوفان حوادث( وابستگی های کاذب دنیوی / شیطان  سرکش درونی انسان)تو را از بین خواهد برد.

 

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

معنی ابیات

۱-ساقی (خدا/ پیر یا انسان کامل) جام(دل) ما را به نور باده(نصرت الهی) روشن کن،

- ای مطرب( نوازنده نغمه های  شادی بخش / اشراقات قلبی پیر و راهنما  برای تنظیم حرکات و سکنات سالک جهت دست یافتن به کمال ذوق و شوق) تو هم آواز بخوان که دنیا بر وفق مراد ما شد.

 

۲- ما در جام( دل) جلوه های انعکاس خدا را دیده ایم،

تو  از شراب مدام( شراب عشق  وحدت/عشق که عارف همواره از آن می نوشد) اطلاعی نداری!

 

۳- هر کسی که دلش به عشق زنده شد، هرگز نمی میرد،

- جاودانگی عاشقان در دفتر روزگار ثبت شده است.

( از نظر حافظ عشق احیا گر دل است، بنابراین عاشق همیشه  زنده است و بی نصیب از عشق مرده ای بیش  نیست)

 

۴- ناز و کرسمه  زیبارویان بلند قامت( وسوسه های دنیوی) تا زمانی است که،

- یار صنوبر قامت خوش خرام ما ( کنایه از جلوه صفات و اسما  الهی/ زیبایی مطلق خداوند) به جلوه گری درآید.

 

۵- ای باد( پیک) اگر گذرت به گلشن دوستان (باغ /گلزار/  جهان روحانی/مقام انس با خدا)  افتاد،

- حتما این پیام را به جانان( محبوب الهی) ما برسان.

 

۶- بگو چرا از روی قصد ما را فراموش کرده ای؟ ( چرا نام مرا عمدا از محفل یاران و دوستان خودت حذف کرده ای ؟ )،

- روزی خواهد آمد که ( ما می میریم ) و بخودی خود نام مرا از یاد خواهی برد.

 

۷- در چشم محبوب دلبند ما بیخود شدن از عشق زیبنده است،

- به همین دلیل عنان و اختیار ما را به مستی( بیخود شدن از عشق) داده اند.

 

۸- از آن می ترسم که در روز قیامت،  نان حلالی که شیخ( از جیره موقوفات) خورده است ،

- هیچ برتری و امتیازی بر شراب( به ظاهر) حرام ما نداشته باشد.

( حافظ با استهزا و کنایه نان ایشان را حلال گفته، یعنی نان حرام،یا  به عبارتی دیگر  نان به ظاهر حلال تو چندان هم حلال نیست و شبهاتی دارد و امتیازی در محکمه الهی بر شراب ما( عشق   الهی) که تو آنرا حرام میدانی نخواهد داشت!.

 

۹- حافظ از دیده همواره اشکی بیفشان،

- باشد که با این شیوه وصال حق  را صید کنی( به دست آور ی)

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

معنی ابیات

 

۱- باغ(فضای گشوده دل) را صفا و شادابی فرا گرفته(ایام بهاری است)،

- مژده بوی گل( معشوق/محبوب ازلی) به بلبل خوش آواز( شاعر شیرین سخن) می رسد.

 

۲- ای باد صبا( پیک عاشقان) ، اگر درباغ (فضای خرم روحانی) ، گذرت به جوانان چمن (رهروان نوجوان عشق) افتاد،

- ارادت ما را  به آنان برسان.

 

۳- اگر مغبچه باده فروش( شراب دهنده نوجوان در میخانه/مترادف ساقی/ / ذات حق/ پیر ) مانند شکوفه ها بشکفند و از نو زنده شوند،

- من با مژگان خود درب میخانه( مکان عرضه عشق) را خواهم روفت( من خاک پای چنین افرادی خواهم بود).

 

۴- ای کسی که بر چهره ماه گونه خود  عنبر( ماده ای بسیار خوشبو) سارا( خالص) می کشی!

- مرا مثل گوی چوگان بیقرار و سرگردان نکن.

 

۵- می ترسم این مردم( زاهد و عابد) که به درد کشان  (کسانی که از ته خم عشق که ارزانتر است می نوشند/ رهروان جوان عشق که هنوز  طعم عشق خالص الهی را تجربه نکرده اند) می خندند.،

- سر انجام خودشان آنچنان آلوده شوند که ایمانشان را خراب

( ویران، از دست دادن) کنند.

 

۶- همراه مردان خدا باش که در کشتی نوح(کشتی نجات/ فضای گشوده دل)،

- خاکی است که طوفان در برابر آن به اندازه اندکی آب ارزش ندارد((فقط با خاک حاوی عشق  میتوان از طوفانهای سهمگین( نفس سرکش / دنیا طلبی/ دلبستگیهای کاذب نفس/ خصوصیات ناپسند نفس)) عبور کرد.

* گویند به غیر از حیوانات ، نوح بفرمان خداوند مقداری از خاک آدم و هوا را نیز با خود برد تا از بلایا محفوظ باشد. این خاک تخمیر شده باده عشق بود

 

۷- از خانه گردون( دنیا) بیرون بیا و توقع  نان( توقع مادی/ پذیرایی) از او نداشته باش( دلبسته دنیا نباش)

- زیرا دنیا مانند میزبانی سیه کاسه( بخیل) است که در آخر مهمان خود را خواهد کشت.

.۸- سرانجام هر کسی بر مشتی خاک می آرامد،

- پس بگو چه نیازی است که خانه ای با ایوان یلند بسازی؟!

( دنبال تجملات نباش)

 

۹- زیبای کنعانی من! ( اشاره به زیبایی یوسف پیامیر/  در اینجا خطاب به همه انسانها)، مقام سلطنت مصر به تو تعلق دارد

،- زمان آنست که از زندان( وابستگیهای تن) بیرون بیایی!

( هر کسی که تن خود را از بند و زندان وابستگیهای دنیوی رها کند ، به مقام والای انسانیت خواهد رسید و با عزت و سربلندی زندگی خواهد کزد. مثل یوسف که از زندان خود خواسته خود رها شد و از ته چاه به  مقام صدارت مصر رسید.. حافظ معتقد است این همت در همه انسانها بالقوه است و همه استحقاق رسیدن به مقام والای انسانیت را دارند).

 

۱۰- حافظ می( شراب عشق الهی) را بنوش و زیرک و خوش باش،

- ولی مانند دیگران قرآن را وسیله فریب مردم قرار نده!

 

 

 

رضا تبار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

معنی ابیات

 

۱ - ای ساقی(خدا/ پیر کامل) برخیز و جام می( عشق الهی) را بمن عطا کن( بده)،

- و با اینکار غم روزگار را زیر خاک مدفون کن( در نظرم پست و حقیر کن)

 

۲- پیاله( دل عارف) را بدستم بده،(تا اختیار دلم را به دست خود بگیرم)

- و این لباس کبود رنگ( لباس درویشان که ساده بود و روی لباسها می پوشیدند/ نماد ریا کاری) از تن خود درآورم( تا از زهد و  ریا دور شوم).

 

۳- گر چه پیاله می (وجود سرشار از عشق الهی) را عاقلان سبب بد نامی می دانند،

اما من در قید و بند آبرو نیستم.

 

۴- می ( انس الهی ) را بده تا که کبر و خودپسندی را کنار بگذارم،

- و خاک بر سر  نفس انسانی کن( این نفس سرکش و  مغرور را با عاقبت ناخوشش خوار و ذلیل کن).

 

۵- آهی که مانند دود از سینه نالان من بالا می آید،

- دل این پژمردگان بی تجربه(صوفی ها) را سخت متاثر کرد،

 

۶- کسی را از آشنا ی نزدیک و عموم مردم را

- شایسته همدلی نمی دانم.

 

۷- دل معمولا به محبوبی که آرامش می دهد شاد می شود،

- ولی او یکباره و ناگهانی دلم را ربود و آرامش را از من گرفته است( محبوب بر خلاف معمول عمل نکرده است.)

 

۸- هرکس زیبایی مطلق  تو را ببیند،،

-دیگر به سرو  چمنزار (زیبایی های دنیا)توجه نخواهد کرد.

 

۹- حافظ  سختی ها ی شبانه روزی ات (در رسیدن به محبوب/وصال حق) را طاقت بیاور و تحمل کن،

- تا اینکه سرانجام  روزی کامیاب شوی( به وصال حق) برسی!

 

۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode