گنجور

حاشیه‌گذاری‌های فاطمه زندی

فاطمه زندی

معلم بازنشسته ای هستم .. عاشق طبیعت ،شعر و ادبیات ..و دلم می خواهد روزی بیاید ..هیچ کجای این کره خاکی جنگی نباشد ..عشق و صلح و انسانیت بر جوامع انسانی حاکم باشد...

به امید آن روز..🌺🙏


فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۱:

درود 

تا دلِ خویش نیازارد و در هم نشود "تا" در اینجا به معنی زِنهار و برای بر حذر داشتن است..

ناصر خسرو : گر ندارد حرمتم جاهل مرا کمتر نشد 

سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب

موفق باشید 

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۵:

درود

زنهار به معنی پرهیز و اجتناب است در جایگاه آگاه کردن 

موفق باشید 

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۶:

درود 

تمیز باید و تدبیر و عقل و آنگه مُلک 

که ملک و دولت نادان سلاح جنگ خداست 

حاکم ابتدا باید به درک خوب و بد رسیده باشد تا بتواند با خرد ورزی و تدبیر کشور را اداره کند..در غیر این صورت دولتی که نادان باشد گوییا  که با خدا در حال جنگ و ستیز است..

در نامه حضرت علی به مالک اشتر امده است که کسی که به بندگان خدا ستم کند با خداوند در جنگ است..

مگر اینکه دست از ستم بر دارد و توبه نماید 

موفق باشید 

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۷:

درود و خدا قوت 

عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند

بیچاره در ایینه تاریک چه بیند؟

کسی (عابدی ) که برای توجه مردم گوشه نشینی اختیار کند و نه برای رضای خداوند،در دل تاریک خود چه می تواند ببیند؟؟

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۸:

درودخدمت شمابزرگواران 

 

ناصر خسرو :اندک اندک علم یابد نفس چون عالمی بود

 

قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود..

 

حکیم سخن سعدی: حذر کنید ز باران دیدهء سعدی 

 

که قطره سیل شود چون به یکدگر پیوست.

 

موفق باشید 

 

 

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، پنجشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸:

درود و عرض ادب 

جسارت میکنم اما در اینجا منظور شیخ اجل ، جنس مونث و یا زنان نبوده ..

باب عرفان همیشه آداب و رسوم و کلمات و استعاره های خاص خودش رو داره بوده و هست . از این جهت ؛ 

در زمانهای قدیم و در وادی عرفان ،

منظور از زن :

 انسان نا آگاه ، فاسد ، جاهل ، کافر ، و دارای جنبه های منفی بوده 

و

منظور از مرد : 

انسان آگاه ، سالک ، رهروی حقیقت ، صدیق ، امین و مورد اطمینان بوده .

منظور این بوده که مشورت با آدم های پوچ باعث تباهی هست .. 

حال چه بسا که آدم پوچ مذکر باشه . یا مونث .. 

{ تشبیه و استعاره بودن اون کلمات } 

وگرنه این حرف که بگیم شیخ سعدی به زنان بی احترامی کرده یا ارزششون رو کم شمرده ، اصلا با عقل و همینطور کمالات ایشون جور در نمیاد ! 

و چه بسا زنانی که راه عرفان و مسیر جهان رو دگرگون کردن و ثمر بخش بودن ...البته لازم به تذکر است که به نظرم در مورد این حکایت جناب سعدی، شرایط زمان رو باید در نظر گرفت

زنهای دوران سعدی اغلب بی سواد بودند و از درایت به دور...دلیلش هم این بوده که اون زمان جامعه واقعا مردانه بوده و زمینه برای آموزش زنها وجود نداشته

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳:

چو سرو در چمنی راست در تصور من 

چه جایِ سرو ،که مانند روح در بدنی 

در حقیقت همانند سروی در باغ خیال و ذهن من هستی ..اما نه، سرو هم جایگاه تو را ندارد که تو مانند روح در جسم من هستی...

درود خدا بر حضرت سعدی ...

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

با درود و سپاس خدمت شما بزرگوارانی که گنجینه ای چون گنجور را مدیریت می کنید....

خدا قوت ..

سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست ..

سعدی با خود خواهی و خود بینی نمی توان به کوی دوست وارد شد ..زیرا درکوی یار مجال حضور غریبه ها نیست..اگر همه ء وجودت او نشود ..بیگانه ای 

کمر بگشا ز هستی و کمر بند به خدمت  تا رهی زین نفس اغیار مولانای جان 

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۱۴ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » شیخی که از سگی پلید دامن در نچید:

بیت ششم مصراع دوم

صد نجس بینَش که این قلَّت یکی ست..

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » شیخی که از سگی پلید دامن در نچید:

درود 

بیت ششم مصراع اول 

ور پلیدی درونت اندکی ست..

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی:

درود خدا بر شما بزرگواران..

بسیار از حاشیه هایی که گذاشتید بهره بردم ..

تا باد چنین بادا...

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

بیت پنجم  ناگه  از رخ  گر بر اندازد نقاب 

سر بسر عالَم شود ،ناکام نیست..

نقاب برداشتن از رخ او ،کل جهان هستی را می گیرد و لذا ناکام نیست...

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:

درود

شاید که درین دنیا مرگش نبود هرگز

سعدی که تو جان داردبل دوستر از جانت

(سعدی چو تو جان دارد بل دوستر از جانت)

معشوق به جان تشبیه شده است.معنی بیت سزاوار است که سعدی هرگز در این دنیا نمیرد..زیرا تو جانِ سعدی هستی و سعدی تو را بیش از جان دوست دارد...

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:

درود 

بیت هشتم ،به نماز آمده محراب دو ابروی تو دید 

دلش از دست ببردند و به زنار برفت

به نماز آمده بود :کنایه از پارسا ،محراب ابرو :اضافه تشبیهی ...‌دل از دست بردن ،کنایه از عاشق شدن ..زنارهر رشته ای را گویند.. بستن زنار بر کمر

معنای بیت ..پارسای نمازگزار هنگامی که محراب و کمان ابروان تو را دید ..دل و دین از دست داد و در حالی که زنار بر کمر بسته بود از آنجا رفت.

حافظ: در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد 

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد..و بیت اخر 

تو نه مرد گل بستان امیدی ،سعدی 

که به پهلو نتوانی به سر خار برفت 

مرد چیزی بودن ،کنایه از حریف بودن و از عهده ء کاری بر آمدن است.بستان امید اضافه ء تشبیهی ،که به پهلو نتوانی برفت ..تو که نمی توانی با پهلو بر سر خار حرکت کنی ..عاشق حقیقی نیستی..عاشق صادق باید بتواند آزار خارِ گل را تحمل کند..

سپاسگزارم  از بزرگوارانی که زحمت اداره گنجور را می کشند ..حق یارتان 🙏

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

سعدی ،چو گرفتار شدی تن به قضا ده 

دریا دُر و مرجان بوَد و هول و مخافت 

سعدی ،هنگامی که اسیر عشق شدی ،در برابر تقدیر و سرنوشت تسلیم باش و راضی باش..همانگونه که در،دریا دُر و مرجان وجود دارد و پر از سود .. ترس وبیم برای رسیدن به آنها وجود دارد.و باید تحمل کنیم.

وفا خواهی جفا کش باش حافظ

فان الربح و الخسران فی التجر 

...درود خدا بر حکیم سخن حضرت سعدی 🙏

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

مجلس یاران بی ناله ی سعدی خوش نیست

شمع می گرید و نظَارگیان می خندند

"نظّارگیان "صفت نسبی ،بینندگان ،معنی بیت : محفل و نشست دوستان بی حضور سعدی خوش نیست ،همان گونه که شمع با گریستن و سوختن خود مجلس حاضران را نور  و روشنایی می بخشد ،سعدی نیز با اشعارش محفل دوستان را شادابی و طراوت می بخشد ..اگر چه خودش مانند شمع می گرید 

درود خداوند بر حکیم سخن سعدی ِ جان 

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:

درود

گویند پایدار اگرت سر دریغ نیست

گویند پایِ دار اگرت سر دریغ نیست ..اگر در عاشقی یار از نثار سرِ خود دِریغ نداری ،بنابراین در این راه پایدار باش .می گویم به یار بگویید که سرم  را بپذیرد .تا ان را به پایش نثار کنم..

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:

درود 

حضرت سعدی ،حکیم سخن است..اما در روزگاری که ایشان زندگی می کرده..زن چنین جایگاهی داشته..و به نظرم نمیشود بر او خُرده گرفت...گنجینه ای که به جامعه بشری عرضه داشته را باید دید...

 

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۹:

درود 

 یا معشر الخلان قولوا للمعافی... یعنی ای گروه دوستان  به آن کسی که در عافیت و تندرست است .بگویید :تو از دل درد مند خبر نداری...

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:

قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت 

که در طویله ء نامردمم بباید ساخت...

معنی بیت : برای پرهیزگار همین بند و زندان کافی است که هم آخور ( گرفتار همنشینی با ) نا پرهیز گاران شود..یادآور قصه ء محبوس شدن آهو بچه در آخور خران است‌در دفتر پنجم مثنوی .مولانا 

 

 

۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
sunny dark_mode