جور اغیار و غم فرقت یار آخر شد
عهد ناکامی عشاق فکار آخر شد
خم بجوش آمد و برخواست ز میخانه خروش
ابشرو، باده کشان دور خمار آخر شد
ساقیا صبحک الله بده جام صبوح
تا بدانند حریفان شب تار آخر شد
تو بمان تازه بهارا که جهان زنده شود
چه غم ار فصل خزان رفت و بهار آخر شد
داشت هر سحر و فسونی فلک شعبده باز
همه از معجز لعل لب یار آخر شد
بلبلان مژده که بشکفت گل تازه به باغ
عهد گلچین بسرآمد غم خار آخر شد
«حاجبا در دل مردان خدا منزل تست
چون دلت آینه روی نگار آخر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره پایان غم و دوری از یار و آغاز دوران شادابی و سرزندگی است. شاعر به وصف حالاتی از زندگی میپردازد که پس از رنج و ناکامی، حالا وقت خوشی و مینوشی است. او به ساقی میگوید تا باده صبح را بیاورد و خاطرنشان میسازد که فصل خزان به پایان رسیده و بهار تازهای آغاز شده است. همچنین به معجزه و زیبایی عشق اشاره میکند و میگوید که دوران غم و سیاهی به سر آمده و حالا وقت خوشی و شکفتن گلهاست. در نهایت، اشاره میکند که دل مردان خدا خانهای دارد و وقتی دلها به زیبایی یار متصل شود، این اتصال میتواند زندگی را متحول کند.
هوش مصنوعی: پس از سالها رنج و غم ناشی از جدایی معشوق و ستم دیگران، بالاخره به پایان رسید و عذاب عاشقان به اتمام رسید.
هوش مصنوعی: جامی که در میخانه بود به جوش آمد و صدای شادمانهای از آن بلند شد. بادهنوشان دور هم جمع شدند و حالتی نشئه مانند به سراغشان آمد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، صبح بخیر! جام شراب صبحگاهی را بده تا رقبای من بفهمند که شب تار و سیاه به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر تو در بهار بمانی، دنیا دوباره زنده میشود. چه اشکالی دارد اگر فصل پاییز گذشته و آخرین بهار هم تمام شده باشد؟
هوش مصنوعی: هر صبح و هر شب، آسمان مانندیک شعبدهباز تمام ترفندهایش را به کار میبرد، اما در نهایت همه آن زیباییها به شگفتی دندانهای یار بازمیگردد.
هوش مصنوعی: بلبلان، خوشحال باشید که گل جدیدی در باغ شکوفه زده و زمان غمهای خار تمام شده است.
هوش مصنوعی: رنگ محبت و محبتورزی در دل مردان خدا نشسته است، زیرا وقتی دل انسان صاف و پاک شود، مانند آینهای است که تصویر زیبایی را بازتاب میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزِ هجران و شبِ فُرقَتِ یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تَنَعُّم که خزان میفرمود
عاقبت در قدمِ بادِ بهار آخر شد
شُکرِ ایزد که به اقبالِ کُلَه گوشهٔ گُل
[...]
شمع را زنده دلی در شب تار آخر شد
روز عشرت همه در خواب خمار آخر شد
شاخ سرکش شد و دست همه کوتاه بماند
جور گلچین و نزاع سر خار آخر شد
عندلیب ار نسراید به قفس معذورست
[...]
مژده ای دل که شب فرقت یار آخر شد
روز تاریک سرآمد شب تار آخر شد
یار از غیر برید الفت و با ما پیوست
بود ربطی که میان گل و خار آخر شد
از دم سرد خزان آنچه به گلشن میرفت
[...]
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.