شمع را زنده دلی در شب تار آخر شد
روز عشرت همه در خواب خمار آخر شد
شاخ سرکش شد و دست همه کوتاه بماند
جور گلچین و نزاع سر خار آخر شد
عندلیب ار نسراید به قفس معذورست
گل به بازار نبردند و بهار آخر شد
خلعت دهر به اندازه حال اکنون نیست
چرخ را رشته به هم رفت و مدار آخر شد
همچو دینار که در پای کریمان افتد
کس نگفت از چه شماریم و شمار آخر شد
کمتر از رنگ حنا بود به ما لطف جهان
سر و دستی نفشاندیم و نگار آخر شد
فکر ناآمده این است که امسال گذشت
غم آینده همان بود که یار آخر شد
نقش رخسار تو بر صفحه جان گشت رقم
پرده بر یک طرف انداز که کار آخر شد
شاهدان گوشه چشمی به «نظیری » دارند
هرچه دل، صید همی کرد و شکار آخر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزِ هجران و شبِ فُرقَتِ یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تَنَعُّم که خزان میفرمود
عاقبت در قدمِ بادِ بهار آخر شد
شُکرِ ایزد که به اقبالِ کُلَه گوشهٔ گُل
[...]
مژده ای دل که شب فرقت یار آخر شد
روز تاریک سرآمد شب تار آخر شد
یار از غیر برید الفت و با ما پیوست
بود ربطی که میان گل و خار آخر شد
از دم سرد خزان آنچه به گلشن میرفت
[...]
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
جور اغیار و غم فرقت یار آخر شد
عهد ناکامی عشاق فکار آخر شد
خم بجوش آمد و برخواست ز میخانه خروش
ابشرو، باده کشان دور خمار آخر شد
ساقیا صبحک الله بده جام صبوح
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.