روزی که برد بادم چون خاک به هر سوئی
هر ذرهٔ خاکم را باشد ز وفا بوئی
دیدن به تو نتوانم زیرا که نمیافتد
این چشم سیه رویم در خورد چنان روئی
تا باد به کوی تو آرد من خاکی را
چون گَرد همیگردم سرگشته به هر کوئی
رخ جانب محرابی در وقت سجود آرند
من سجده نمیآرم جز در خم ابروئی
تا برکشدم از دل بار غم هجران را
هر تیر تو میگردد در سینه ترازوئی
تا سرو قدت خوش، بر آب روان سازد
از دیده روان کردم بر خاک درت جوئی
ناصر ز غمت موئی گشتهست، ولی هرگز
دیدی که گران آید بر هر دو جهان موئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود برای معشوق سخن میگوید. او احساس میکند که خاک هم به خاطر وفا بویی دارد و محبتش را به معشوق ابراز میکند. او به زیبایی معشوقش اشاره دارد و میگوید که نمیتواند به چهرهاش نگاه کند. شاعر از سوز و گداز هجران و تیرهای عشق که در قلبش فرود میآیند، میگوید و به تمثیلهای زیبا اشاره میکند. در نهایت، او به شدت غم و اندوه ناشی از جدایی را بیان میکند و تأکید میکند که غم دوری معشوق بر او بسیار سنگین است.
هوش مصنوعی: روزی که کم و کیف زندگی من بر من میچربد و از آن رنج میکشم، حتی هر دانه خاکی که قدم میزنم، بوی وفاداری و محبت را حس میکنم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم تو را ببینم، زیرا چشمان سیاهروم من در حد و اندازه آن چهره زیبا نیست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که باد مرا به محلهات ببرد، مثل گرد و غبار به هر سو سرگردان و هیجانزده میچرخم.
هوش مصنوعی: در زمان نماز و سجده، زیبایی چهرهای را میستایم که همانند محراب است. اما من فقط در برابر خمیدگی ابرویی خاص سجده میکنم و غیر از آن کسی را نمیپرستم.
هوش مصنوعی: هر بار که غم جدایی را از دل بیرون میآورم، تیرهای محبت تو در سینهام به ترازو میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر قد زیبا و خوش شکل تو که بر آب روان میرقصد، از چشمانم اشک میریزم و برای پیدا کردن تو بر خاک در خانهات جستجو میکنم.
هوش مصنوعی: ناصر از غم تو به اندازهای دلشکسته شده که حتی یک مو هم برایش سنگین است، اما هرگز ندیدم که برای کسی در دو جهان، حتی یک مو هم سنگین بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی
حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا
هیهات چنان رویی یابند به بیرویی
در عین نظر بنشین چون مردمک دیده
[...]
برخیز که بنشیند فریاد ز هر سویی
زان پیش که برخیزد صد فتنه ز هر کویی
در باغ بتم باید کز پرده برون آید
ورنی به چه کار آید گل بیرخ گلرویی
آن مویمیان کز مو بر موی کمر بندد
[...]
مِی خواه و گُلاَفشان کن، از دَهر چه میجویی؟
این گفت سَحرگَه گُل، «بلبل تو چه میگویی؟»
مَسند به گُلستان بر، تا شاهد و ساقی را
لَب گیری و رخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی
شمشاد، خرامان کن وآهنگِ گُلستان کن
[...]
بازآی به میخانه ظلمات چه میجویی
این گفت مرا هاتف ای خضر چه میگویی
با مغبچهای بنشین کز لعل و خم زلفش
هم آب بقا نوشی هم مشک ختا بویی
بگزین تو بهشتی را کز اوست خجل جنت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.