خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد
نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد
من آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَم
که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریمِ وصال
رقیب محرم و حِرمان نصیبِ من باشد
هُمای گو مَفِکَن سایهٔ شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد
بیانِ شوق چه حاجت؟ که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
هوایِ کویِ تو از سر نمیرود آری
غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد
به سانِ سوسن اگر دَهزبان شود حافظ
چو غنچه پیشِ تواش مُهر بر دهن باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی عشق و دوستی را توصیف میکند. او بیان میکند که خلوت و تنهایی فقط در کنار یار خوشایند است. او هیچ چیزی را به محبوبش نمیدهد که باعث دلسردی یا جداییاش شود. در ادامه، از خدا میخواهد که در وصال و نزدیکی اش، رقیب و حسادت وجود نداشته باشد. شاعر همچنین بر دشواری بیان احساساتش تاکید میکند و میگوید دلش هیچگاه از یاد محبوبش دور نمیشود. در آخر، اگر حافظ هم هزار زبان داشت، هنوز هم عشقش به محبوبش مانند غنچهای است که در انتظار عشقش است.
هوش مصنوعی: اگر در تنهایی با یارم باشم خوشحالم، نه اینکه من بسوزم و او مرکز جمع باشد.
هوش مصنوعی: من خود را مانند نگین سلیمان میدانم، اما نمیتوانم آن را به هیچ کس بسپارم، چون گاهی اوقات ممکن است روی آن دست خطرناک و شیطانی بیفتد.
هوش مصنوعی: خدایا، اجازه نده که در عرصه عشق و وصال، کسی که رقیب من است به من دسترسی داشته باشد و من از آن نعمت محروم بمانم.
هوش مصنوعی: هُما به من بگو، سایهٔ شرف هرگز در آن سرزمین نمیافتد که طوطی کمتر از زغن شود.
هوش مصنوعی: نیازی به بیان عشق و شوق نیست، زیرا آتش دل را میتوان از شدت سوزش آن فهمید، نه از کلماتی که در بیان باشد.
هوش مصنوعی: دلِ سرگشته و غریب هرگز از یاد تو و زیباییهای دیارت غافل نمیشود، حتی اگر دور باشم، همیشه در دل و جانم یاد تو زنده است.
هوش مصنوعی: اگر حافظ مانند سوسن هزار زبان داشته باشد، همچنان مثل غنچه در مقابل تو، حرفی نخواهد زد و سکوت خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست
در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد
چو عشق سلسله خویش را بجنباند
[...]
اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد
چراغ انجمن آن به که یار من باشد
چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش
که صد فراغتم از سرو و یاسمن باشد
ز زلف پرشکنش صید دل چسان برهد
[...]
گهی که وقت علاج دماغ من باشد
نسیم در یمن و نافه در ختن باشد
مقیدم به بت خود چنان که می خواهم
نه بت پرست، نه بت گر، نه بت شکن باشد
ز طور عشق همه کار عقل دیگر شد
[...]
همین توقعم از تنگ آن دهن باشد
که گاه هم شکر افشان، ز حرف من باشد؟
کشی مصور اگر زحمت شبیه مرا
مکش تو هیچ ز من، تا شبیه من باشد
بجز تلاش کنان صف نعال، کجاست
[...]
هر آن تنی که گرفتار پیرهن باشد
چو مرده ای است که او زنده در کفن باشد
گل از طراوت آب و هواست خندان روی
شکفتگی نه به اندازهٔ چمن باشد
میان نفس [و] خرد گفتگوی ملک وجود
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.