ایا سروی که سوسن را ز سنبل سایبان کردی
ز بوی سوسن و سنبل جهان پر مشگ و بان کردی
فکندی بر گل از عنبر هزاران حلقه و چنبر
بزیر هر یک از عمدا یکی جادوستان کردی
یکی را دل شکن کردی یکی را دل گران کردی
یکی را دل سپر کردی یکی را جان ستان کردی
کشیدی غالیه بر کل فکندی بر سمن سنبل
یکی را دام دل کردی یکی را بند جان کردی
نه مشگت سوزد از آتش نه آتش میرد از باران
نه آن را زین بیازردی نه این را زان زیان کردی
بگل گویند نتوان کرد پنهان ماه تابان را
تو اندر غالیه خورشید تابان را نهان کردی
بسان سرو سیمینی میان باغ نیکوئی
مرا در بوستان غم چو زرین خیزران کردی
تو همچون نار داری روی و همچون ناردان دو لب
بدان هر دو دل و چشمم چو نار و ناردان کردی
میان باغ بنشینی و گرد راغ برگشتی
یکی را بوستان کردی یکی را گلستان کردی
چه آفت دیدی از عاشق چه راحت دیدی از گیتی
که کردی پیر عاشق را و گیتی را جوان کردی
سریر مرغ در بستان زمرد کردی و مرجان
بساط گور در صحرا پرند و پرنیان کردی
چرا توریة خوان کردی میان باغ بلبل را
که چون موسی درختان را بباغ اندر نوان کردی
مگر گنجور نعمانی و یا دریای عمانی
و یا روزی گذر از دست شاه کامران کردی
سر شاهان ابونصر بن مسعود بن مملان آن
که چون جستی رضای او دل از سختی جهان کردی
ایا خسرو تو آن شاهی که کردت قصد بد خواهی
که چون تیرش جهان کردی و پشتش چون کمان کردی
فلک نکند چنین کاری که مردم را چنان باید
تو هر کاری که مردم را چنان باید چنان کردی
سبب دست تو می دانم روزیهای مردم را
همانا دست را ز ایزد بروزیها ضمان کردی
ز دشمن ملک خالی شد چو دل را کان کین کردی
ز گوهر گنج خالی شد چو کف را کین کان کردی
کسی کاندر روان او روا نشد کین تو روزی
روانش را گرفتار بلای جاودان کردی
بکان زعفران ماند بروز رزم تیغ تو
بسا چون ارغوان رویان کزان چون زعفران کردی
بسا جستند کین تو سنانها برده بر گردون
که جسم چشم ایشان را بساعت بر سنان کردی
کفت چون ابر نوروزی گهر بارد شبان روزی
برای زائران از زر چو باغ اندر خزان کردی
ز مردی اصل ببریدی بمیدان گرگ مردم را
بدین و داد گرگان را امینان شبان کردی
دلم چون بوستان کردی ز بس شادی خداوندا
مرا جفت ضیاع و ملک و باغ و بوستان کردی
ز جود تو من از گیتی بنعمت داستان بردم
بنعمت مر مرا همچو سخایت داستان کردی
بسان کاوه من بودم نژند از دست ضحاکان
تو افریدون مرا همچون درفش کاویان کردی
مرا در آسمان بردی بجای خانه پستم
کنون چون همت خویشم مکان در آسمان کردی
ببامش چون گذر کردی و می خوردی بنامش بر
یکی را چون سما کردی یکی را چون جهانکردی
شدی زی خانه میران و در حشمت سر ایشان
فراز آسمان بردی و جفت اختران کردی
اگر من کهترم ز ایشان چو ایشان کردیم زیرا
کجا با من همان کردی که با ایشان همان کردی
بدین امید میران را سراسر مدح گو کردی
بدین امید شاهان را یکایک مداح خوان کردی
تو هستی سایه یزدان نشاید گفت یزدان را
چرا این را سبک کردی چرا آن را گران کردی
تو مهتاب زمانی و مرا شمع زمین کردی
تو خورشید زمینی و مرا ماه زمان کردی
بقا بادت به پیروزی و هر روزی بقا بادت
که خصمان را و خویشان را بدیدن شادمان کردی
ز گشت عالم فانی خدایت پاسبان بادا
که دست و تیغ را بر خلق عالم پاسبان کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفی از زیباییها و قدرتهای الهی یا شاهانه سوسن و سنبل و تأثیرات عمیق آن بر دلها و جانهاست. شاعر به شکلی پرشور به تمجید از جمال و جادوگری دلربای این گلها میپردازد و آنها را به یکدیگر پیوند میزند. سوسن و سنبل به عنوان نمادهای زیبایی و عشق، بر گلها و انسانها تاثیر میگذارند و دلها را اسیر میکنند. شاعر عشق و فریبندگی این گلها را با دیگر زیباییها مانند سرو و نار قیاس میکند و به قدرتی اشاره میکند که میتواند دلهای سخت را نرم کرده و امید و شادی را در زندگی پدید آورد. در پایان، شاعر از خدای خود درخواست میکند که دستان او را در زندگی و پیروزی بر دشمنان و نگهداری از موجودات عالم یاری کند.
هوش مصنوعی: آیا تو، آن سرو را که سایهبان گلهای سوسن شدی، با عطر سوسن و سنبل بوی خوش و عطر جهان را پر کردی؟
هوش مصنوعی: تو بر روی گلها از عطر خوش عنبر، هزاران حلقه و دایره قرار دادی و زیر هر یک از آنها، به طور عمدی یکی از جادوگران را قرار دادی.
هوش مصنوعی: تو دل برخی را شکستی و برخی را به فکر واداشتی، برخی را عاشق و دلبسته کردی و برخی دیگر را بیجان و خسته کردی.
هوش مصنوعی: تو با دستان هنرمندت، زنجیری زیبا برای گلی از سنبل بافتهای؛ یکی را به دل پیچاندی و دیگری را به روح و جان خود گره زدی.
هوش مصنوعی: نه مشک از آتش رنج میبرد و نه آتش میتواند از باران بمیرد. نه آن یکی به خاطر این یکی آزار میبیند و نه این یکی از آن یکی دچار زیان میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و روشنی ماه و خورشید اشاره شده است. گفته میشود که نمیتوان زیبایی و روشنایی ماه تابان را پنهان کرد، اما تو توانستهای نور و درخشندگی خورشید را در غالیه (مادهای خوشبو) مخفی کنی. به عبارت دیگر، این بیان به قدرت و توانایی خاصی اشاره دارد که میتواند چیزهای درخشان و نمایان را در پس زمینهای پنهان کند.
هوش مصنوعی: مانند یک سرو بلند و زیبا در باغی از خوبى، مرا در دنیای غم همچون چوب زرین نرم و لطیف کردی.
هوش مصنوعی: تو همچون میوه خوشمزهای داری چهرهای زیبا و لبهایی شیرین که باعث میشود دل و چشم من همچون میوهای شگفتانگیز بشود.
هوش مصنوعی: در میان باغ نشستهای و از جوانب مختلف لذت میبری؛ با یکی از گلها بازی کردهای، و دیگری را مزه کردهای، به طوری که هر کدام را به شیوهای دلنشین و زیبا درک کردهای.
هوش مصنوعی: عشق چه بلاهایی بر سرت آورده است، اما چقدر راحت از زندگی دنیایی دیدی که توانستی عشق را پیر کنی و دنیا را تازه و جوان نشان دهی.
هوش مصنوعی: در باغ زمردی، تخت و جایگاه پرنده را فراهم کردی و در دشت، گور را با مرجان و پارچههای زیبا آراستهای.
هوش مصنوعی: چرا در دل باغ بلبل، تلاوت کردی و آواز سرودی که مانند موسی درختان را به نغمه درآوردی؟
هوش مصنوعی: آیا تو گنجی با ارزش هستی مانند گنجی که نعمان دارد، یا آیا به عظمت دریای عمانی هستی، یا اینکه روزی از دست شاه کامران عبور کردی؟
هوش مصنوعی: سر شاهان ابونصر بن مسعود بن مملان، کسی را میگوید که با جستجو در مسیر او، رضایتش را جلب کردهای و از سختیهای زندگی دل کردهای. به عبارتی دیگر، این شخص به عنوان رئیسی بزرگ و محترم شناخته میشود و پیروی از او انسان را از مشکلات دنیا رهایی میبخشد.
هوش مصنوعی: آیا تو، ای خسرو، آن پادشاه هستی که برای بدی کردن نقشه میکشی؟ زیرا تیر تو برای هدف قرار دادن جهان طراحی شده و پشتت شبیه کمان است.
هوش مصنوعی: آسمان نباید به گونهای رفتار کند که مردم به حالتی دچار شوند که در این وضعیت، تو همچنین باید بر اساس آن حالت عمل کنی.
هوش مصنوعی: من میدانم که تو باعث روزی و روزگار مردم هستی، چرا که خداوند برکت را از طریق دستان تو به آنان عطا کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی دل از دشمن خالی شد، مانند این است که گنجی از دست رفته و بیمحتوا شده. هنگامی که بخاطر کینه، گنجی ارزشمند را رها میکنیم، دستمان هم از آن خالی میماند.
هوش مصنوعی: کسی که در درونش آنچه تو برایش مقدر کردی، وجود نداشت، تو یک روز روح او را دچار مصیبت ابدی کردی.
هوش مصنوعی: گلابی که در جنگ تو جاری است، شبیه زعفران خواهد بود. بسیاری از چهرهها مانند گلهای ارغوانی هستند که به خاطر زعفران تو رنگین شدهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری تلاش کردند که تو مانند نیزهای بر آسمان قرار بگیری، اما جسم و جسمانیت چشمهایشان در یک لحظه تو را به مانند نیزهای در آسمان به تصویر کشیدند.
هوش مصنوعی: او مانند ابر بهاری است که در تمام روزها گوهر و زیبایی میبارد، برای زائرانش ثروت و نعمت میآورد، همانطور که در فصل خزان، باغی زیبا به وجود میآید.
هوش مصنوعی: از مردان با اصل و نسب میخواهی تا در میدان دلاوری برانگیزی، اما به جای آنها، گرگها را به عنوان سرپرستانی که مردم را به جایی میبرند معرفی میکنی. گرگها اکنون به حفاظت و نگهداری مردم منصوب شدهاند.
هوش مصنوعی: دل من مثل یک باغ پر از شادی شده است. ای خداوند، تو برای من همسر و سرزمین و باغ و باغچه فراهم کردهای.
هوش مصنوعی: از بخشش تو من از دنیا داستان ثروت را گرفتم و مانند عطای تو، داستانی از نعمت را برای من رقم زدی.
هوش مصنوعی: من مانند کاوه، از دست ظلمتطلبان و ستمگران رنج میبردم؛ اما تو همچون افریدون، مرا نجات دادی و به من قدرت و امید دوباره بخشیدی.
هوش مصنوعی: تو مرا از زمین به آسمان بردی و از جایگاه پایینم بالا بردی. حالا با توجه به اراده و تلاش خودم، مقام و جایگاه من را در آسمان قرار دادی.
هوش مصنوعی: وقتی از روی بامش عبور میکنی و مشغول نوشیدن میشوی، به نام او یاد میکنی. یکی را به خاطر او مثل عروج میکنی و دیگری را چون جهان به او جذب میکنی.
هوش مصنوعی: به خانهی بزرگان و ثروتمندان رفتهای و با شکوه و عظمت خود، سر این افراد را تا آسمان بالا بردهای و همتای ستارهها شدهای.
هوش مصنوعی: اگر من از آنها پستتر هستم، اما اگر به آنها همانطور که با من رفتار کردی، رفتار کنی، چه فرقی میکند؟
هوش مصنوعی: با این امید که تمام مردم را ستایش کردی و همچنین به امید اینکه هر یک از شاهان را به عنوان ستایشگر خود برگزینی.
هوش مصنوعی: تو مانند سایه خداوند هستی و نمیتوان گفت که چرا خدا برخی چیزها را سبک کرده و برخی را سنگین.
هوش مصنوعی: تو مانند مهتابی در زمان و من را مانند شمعی در زمین قرار دادهای. تو مثل خورشید در زمین هستی و من را به مانند ماهی در زمان تبدیل کردهای.
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی پیروزی و ماندگاری دارم و امیدوارم هر روز با دیدن دشمنان و آشنایانت، شادمانی به دلشان بیاوری.
هوش مصنوعی: خدایا، تو خود مراقب و نگهبان هستی، چرا که با قدرت و برکتت، حمایت و حفاظت از خلق و کائنات را بر عهده گرفتهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی را دل شکن کردی یکی را دل گران کردی
یکی را دل سپر کردی یکی را جان ستان کردی
نگارا تا تو از سنبل تراز ارغوان کردی
رخ چون ارغوان من برنگ زعفران کردی
ز مشک روی من کافور پیدا گشت از آن حسرت
که تو کافور روی خود مشک اندر نهان کردی
چون ماه آسمان تا روی تو خرمن زد از عنبر
[...]
جبین را صندل اندود از چه ای ابرو کمان کردی؟
چرا در صبح کاذب صبح صادق را نهان کردی؟
نرفت از جا به اشک و آه، مشت استخوان من
چو شمعم بارهها در آب و آتش امتحان کردی
خدا کیفیت جام نگاهت را بیفزاید
[...]
به غیر آن ماه را بیمهر با من مهربان کردی
خلاف عادت خودکردنی ای آسمان کردی
نهادی داغ هجرم بر دل و از دیده ام رفتی
دلم را خون چکان و دیده ام را خونفشان کردی
مشو از حرف بدگو بدگمان وز در مران ما را
[...]
فلک ویران شوی بنگر چه ظلمی، در جهان کردی
به گیتی هر چه ای ظالم!دلت می خواست آن کردی
حسین آن نور حق در کربلا خواندی به مهمانی
ز راه دشمنی آواره اش از خانمان کردی
از اول در عراق آوردی، آن شاه حجازی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.