شبم به محنت و روزم به هجر یار گذشت
تمام مدت عمرم بر این قرار گذشت
مگر ندارد ای ساقی انتظار آخر
بیار باده که کارم ز انتظار گذشت
هزار حیف که تا فکر خویش میکردم
گلی نچیدم از این گلشن و بهار گذشت
نهال من همه لخت جگر به بار آورد
مگر ز خون دل آبم ز جویبار گذشت
زد آتشم به درون چون چنار در گلزار
نسیم زلف تو هر گاهم از کنار گذشت
کمان ناز به من چپ نشسته بود هنوز
که تیر غمزهاش از سینه فکار گذشت
بسوخت شعلهٔ آهم سپهر را دامن
خیال او چو مرا در دل نزار گذشت
پیاله گیر و گلی برفشان و عشرت کن
چه فکر میکنی؟ ایام نوبهار گذشت
گذشت یار به صد فتنه از برت قصاب
خموش باش که آشوب روزگار گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و غم ناشی از جدایی و فراق یار سخن میگوید. او به مرور زمان و لحظههای سخت زندگیاش اشاره کرده و از بیپایانی انتظار و ناتوانیاش در چیدن طعنههای خوش از زندگی گله میکند. شاعر با تصاویری زنده و قوی، احساس تنهایی و سوختن در عشق را توصیف کرده و در نهایت از خواننده میخواهد تا از زندگی لذت ببرند و به خوشیهای موقت بپردازند، زیرا ایام شاداب جوانی گذراست. او تأکید میکند که در این دنیا، هرج و مرج و درد جزء جداییناپذیر زندگی است.
هوش مصنوعی: شبها به خاطر مشکلات و دردها میگذرانم و روزها دوری معشوق را تحمل میکنم. تمام عمرم به همین حال سپری شده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آیا نمیتوانی به انتظار پایانم پاسخ دهی؟ بیا و بادهای بیاور، چرا که من بیش از حد منتظر ماندهام.
هوش مصنوعی: هزار افسوس که وقتی به فکر خودم بودم، نتوانستم گلی از این باغ خوشبو بچینم و بهار از دست رفت.
هوش مصنوعی: نهال من با وجود همه مشکلات و درد و غم، ثمرهای به بار آورد، اما برای من چیزی جز اندوه و رنج به همراه نداشت.
هوش مصنوعی: آتشم را به درونم بزن، مثل چنار در باغ گل. هر بار که نسیم زلف تو از کنارهام گذر کرد، شعلهور میشوم.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربا هنوز به سمت من خم شده بود، در حالی که تیر نگاه جذابش از سینهام عبور کرده بود و درد عمیقی را به جا گذاشته بود.
هوش مصنوعی: شعلههای حسرت من آسمان را در آتش سوزاند و وقتی فکر او به ذهن ضعیف من خطور کرد، همه چیز را تحتالشعاع قرار داد.
هوش مصنوعی: جام را در دست بگیر و در کنار گلهای سفید لذت ببر، زیرا به چه چیزی میاندیشی؟ دوران بهار سپری شده است.
هوش مصنوعی: یار با وجود تمام دردسرها و مشکلاتی که Surround او بود، به راحتی عبور کرد. تو هم به آرامی و بیصدا صبر کن، زیرا این روزهای سخت و پرآشوب نیز به پایان خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه نعیم سمرقند سربهسر دیدم
نظاره کردم در باغ و راغ و وادی و دشت
چو بود کیسه و جیب من از درم خالی
دلم ز صحن امل فرش خرمی بنَوَشت
بسی ز اهل هنر بارها به هر شهری
[...]
جهان ز رفتن مودود شه موئید دین
به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشت
جریدهایست نهاد سیه سپید جهان
که روزگار درو جز قضای بد ننوشت
چه سود از آنکه از این پیش خسروان کردند
[...]
چه فتنه بود که در عید گه جنان بگذشت
سواره بر من مسکین ناتوان بگذشت
سلام کردم و پرسید کای فلان چونی
همین بگفت و به شبدیز بر ، روان بگذاشت
چه گویمت ز سخن گفتنش که شیرینی
[...]
نسیم باد بهارست یا هوای بهشت
بهشت چیست وصال نگار حورسرشت
نوای بلبل و آواز چنگ و نغمه ی عود
خوش است و خوش بود آبی روانه بر لب کشت
بهشت روی تو ما را مدام می باید
[...]
کنون که میدمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یارِ حورسرشت
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟
که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت
چمن حکایتِ اردیبهشت میگوید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.