همه نعیم سمرقند سربهسر دیدم
نظاره کردم در باغ و راغ و وادی و دشت
چو بود کیسه و جیب من از درم خالی
دلم ز صحن امل فرش خرمی بنَوَشت
بسی ز اهل هنر بارها به هر شهری
شنیده بودم کوثر یکی و جنت هشت
هزار جنت دیدم هزار کوثر بیش
ولی چه سود که لب تشنه باز خواهم گشت
چو دیده نعمت بیند، به کف درم نبود؛
سر بریده بود در میان زرین طشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سفر و دیدن زیباییهای سمرقند و طبیعت آن سخن میگوید. او با وجود مشاهده باغها و دشتهای زیبا و شنیدن درباره نعمتهای فراوان، احساس حسرت و ناامیدی دارد زیرا جیبش خالی است و نمیتواند از این زیباییها بهرهمند شود. او به تشنگی خود اشاره میکند و میگوید هرچقدر هم که جنت و کوثر ببیند، باز هم به خاطر فقر و نداشتن امکانات، تشنه باقی میماند. در نهایت، اشارهای به سر بریدن و فقدان واقعی نعمتها دارد که نشاندهنده حسرت عمیق اوست.
هوش مصنوعی: در سفرم به سمرقند، تمام خوشیها و زیباییها را مشاهده کردم. در باغها، درختان، دشتها و valleys گشت و گذار کردم و به تماشای آنها پرداختم.
هوش مصنوعی: وقتی که جیب و کیسهام خالی است، دلم از صحنههای خیالی و آرزوها دوری میجوید و به خوشیهای واقعی میاندیشد.
هوش مصنوعی: بسیاری از هنرمندان در هر شهر بارها شنیده بودند که بهشت و نعمتهای آن متعدد است، اما آب حیات و سرچشمه اصلی، یکی بیشتر نیست.
هوش مصنوعی: من به هزاران بهشت و کوثر دست یافتهام، اما چه فایده که در نهایت با لب تشنه باز خواهم گشت.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان نعمتها و ثروتها را ببیند، ممکن است به چیزهای کوچک و ناچیز اهمیت ندهد؛ حتی اگر سرش بریده باشد، هنوز در میان چیزهای قیمتی و زیبا قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان ز رفتن مودود شه موئید دین
به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشت
جریدهایست نهاد سیه سپید جهان
که روزگار درو جز قضای بد ننوشت
چه سود از آنکه از این پیش خسروان کردند
[...]
چه فتنه بود که در عید گه جنان بگذشت
سواره بر من مسکین ناتوان بگذشت
سلام کردم و پرسید کای فلان چونی
همین بگفت و به شبدیز بر ، روان بگذاشت
چه گویمت ز سخن گفتنش که شیرینی
[...]
نسیم باد بهارست یا هوای بهشت
بهشت چیست وصال نگار حورسرشت
نوای بلبل و آواز چنگ و نغمه ی عود
خوش است و خوش بود آبی روانه بر لب کشت
بهشت روی تو ما را مدام می باید
[...]
کنون که میدمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یارِ حورسرشت
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟
که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت
چمن حکایتِ اردیبهشت میگوید
[...]
چو عشق بر دوجهان حرف اتحاد نوشت
چه فرق از حرم کعبه تا حریم کنشت
بر این صحیفه مکش خط اعتراض که نیست
بجز نگاشته یک قلم چه خوب و چه زشت
ز پیر میکده جو وقت خوش که نتوان یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.