چه فتنه بود که در عید گه جنان بگذشت
سواره بر من مسکین ناتوان بگذشت
سلام کردم و پرسید کای فلان چونی
همین بگفت و به شبدیز بر ، روان بگذاشت
چه گویمت ز سخن گفتنش که شیرینی
بغایتیست که آخر بدان دهان بگذشت
به سرو چون کنم ش مشتبه چه گویم
من این خطا نپسندم که بر زبان بگذشت
به خواب دوش بلا دیده ام نگاه کنید
به اعتبار که ام روز بر چه سان بگذشت
نظر به دست و کمان داشتیم و شست هنوز
گرفته بود که تیر از میان جان بگذشت
حواس ظاهرم اندر نماز بود و لیک
نفس نفس که زدم بر دلم نهان بگذشت
نهان نمی شود از آدمی و می گذرد
کسی ندید که هرگز پری چنان بگذشت
حلال کرد بر اصحاب خانقاه نظر
به چشم رغبت هر پیر کان جوان بگذشت
از آن نماز چه حاصل که از عُلو خیال
بت از برابر چشمم زمان زمان بگذشت
دریغ عمر نزاری که در گذشت ازو
چو باد صبح که از طرف بوستان بگذشت
کسی که زنده به عیسی دمی نباشد اگر
خضر بود به عدم رفت کز جهان بگذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربههای عاشقانه و درد و رنجهای روحی است. شاعر به توصیف دمی میپردازد که در عید، معشوقی با ناز و جمالش از مقابل او عبور کرده و او را مجذوب خود کرده است. او به شیرینی سخنان معشوق اشاره میکند و از احساساتی که در دلش برانگیخته شده، سخن میگوید. همچنین، شاعر به تضاد بین حضور ظاهری در نماز و غفلت در درون اشاره دارد و از گذر زمان و عمر خود غمگین است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که لحظات زیبای زندگی، مانند باد صبح، زود گذر هستند و هیچکس نمیتواند از گذر زمان فرار کند.
هوش مصنوعی: در روز عید، چه حادثهای روی داد که به آرامش من آسیب زد و بر منِ ناتوان و بیچاره گذشت.
هوش مصنوعی: سلام کردم و از حالش پرسیدم. او فقط گفت که خوب است و سپس به راهش ادامه داد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه برایت بگویم که حرف زدن او چقدر شیرین است، مانند لذتی که فقط در نهایت به دهان میرسد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور درباره سرو صحبت کنم؛ چه بگویم که این اشتباه را نمیپسندم که به زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: در خواب دیروز، به وقایع تلخی که تجربه کردهام نگاهی بیندازید و ببینید امروز چگونه سپری شد.
هوش مصنوعی: ما به دست و کمان نگاه میکردیم و هنوز انگشتمان را بر روی چله تیر نگه داشته بودیم که تیر همانطور که از جان ما گذشت.
هوش مصنوعی: ظاهراً در حال نماز بودم و تمام حواسم معطوف به آن بود، اما درونم، در لحظهای که نفسی کشیدم، احساسی در دل من پا گذاشت که پنهان باقی ماند.
هوش مصنوعی: هیچ چیز از دید انسان پنهان نمیماند و هیچکس نمیتواند بگذرد، مگر آنکه روحی مانند پری از کنارش عبور کند.
هوش مصنوعی: در این بیت بیان میشود که برای همراهان و دوستداران خانقاه، دیدن چهره جوانی که به دقت نظرش را در چشم پیر و عارف جلب کرده، مجاز و پذیرفته است. در واقع، احترام و توجهی که جوان به پیر میکند، باعث میشود که فضای خانقاه به جایی برای ارتباط و تفاهم تبدیل شود.
هوش مصنوعی: نماز خواندن چه فایدهای دارد وقتی که در دل و ذهن من، خیال بت و معشوق بهطور مکرر از مقابل چشمانم میگذرد و مرا مشغول میکند؟
هوش مصنوعی: عمر نازنین من همچون بادی بود که صبحگاه از کنار باغ میگذرد و افسوس که به سرعت سپری شد.
هوش مصنوعی: هر که لحظهای هم با عیسی زندگی نکند، اگرچه به پای خضر باشد، از این جهان رفته و وجودش بیمعناست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه نعیم سمرقند سربهسر دیدم
نظاره کردم در باغ و راغ و وادی و دشت
چو بود کیسه و جیب من از درم خالی
دلم ز صحن امل فرش خرمی بنَوَشت
بسی ز اهل هنر بارها به هر شهری
[...]
جهان ز رفتن مودود شه موئید دین
به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشت
جریدهایست نهاد سیه سپید جهان
که روزگار درو جز قضای بد ننوشت
چه سود از آنکه از این پیش خسروان کردند
[...]
اگر فراق نباشد چه دوزخ و چه بهشت
چو اصل صورت معنی بود چه خوب و چه زشت
اگر نه بی تو بمانم چه ترسم از دوزخ
وگر نه روی تو بینم چه می کنم ز بهشت
نه واقفم متقبل نه جاهلم منکر
[...]
نسیم باد بهارست یا هوای بهشت
بهشت چیست وصال نگار حورسرشت
نوای بلبل و آواز چنگ و نغمه ی عود
خوش است و خوش بود آبی روانه بر لب کشت
بهشت روی تو ما را مدام می باید
[...]
کنون که میدمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یارِ حورسرشت
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟
که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت
چمن حکایتِ اردیبهشت میگوید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.