صدای بال جبریل است آواز پر تیرش
چراغ خانه دلها است عکس برق شمشیرش
رفیق ماه و خورشید است زآنرو میتوان گفتن
که همزاد رخش ماه است و خورشید است همشیرش
رسد چون بر میان نازکش باریکبین گردد
مصور موشکافی میکند هنگام تصویرش
دل غمدیدهام داند خرابی به ز آبادی
عجایب منزلی دارم که ویرانی است تعمیرش
کند چون ابروی صیدافکنش عزم کمانداری
دو زنجیر است بیمانند یکسر بر دم تیرش
شبی قصاب در بستر به زلفش همسخن بودم
چنین خوابی که من دیدم پریشان است تعبیرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به وصف جمال و قدرت جبریل (فرشته وحی) میپردازد. او جبریل را به عنوان صدای پر تیرش، چراغ دلها و رفیق ماه و خورشید معرفی میکند. در ادامه، اشاره میشود که جبریل در میان زیباییها به دقت و موشکافی مینگرد و دل شاعر از غم و خرابی پر است. شاعر از عجایب دنیای خود سخن میگوید و تصاویری از عشق و زیبایی را با استفاده از تمثیل و تشبیه خلق میکند. در نهایت، خواب پریشانی که شاعر در بستر دیده را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: صدای بال فرشته جبریل به مانند نغمهای است که دلها را روشن میکند و تصویر درخشش شمشیر او نیز نشاندهندهی قدرت و صلابت است.
هوش مصنوعی: رفیق ماه و خورشید در کنار هم قرار دارند و به همین دلیل میتوان گفت که رخش، همزاد یا همراه ماه است و همچنین خورشید نیز برادر او محسوب میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که خُلق و خوی کسی به لطافت و نازکی بگراید، دیگران به دقت بیشتری به جزئیات او توجه میکنند و در هنگام بررسی شکل و شمایل او، به مطالعه و کنکاش میپردازند.
هوش مصنوعی: دل غمزده من میفهمد که ویرانی بهتر از زندگی در یک مکان آباد است. من خانهای دارم پر از شگفتی که خرابی آن بازسازیپذیر است.
هوش مصنوعی: زمانی که او ابرویش را مانند تیر کماندار میکند، عزم و ارادهاش مانند دو زنجیر بیهمتاست که به طور کامل بر روی تیرش قرار دارد.
هوش مصنوعی: شبی در خواب، در کنار قصاب به موهایش صحبت میکردم و در خواب دیدم که خوابم نامشخص و نگرانکننده است و تعبیرش نیز گیجکننده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلارامی که حیرانم من از حسن جهانگیرش
رخ او آیتی در حسن و نور قدس تفسیرش
چو دست عشق او گیرد کمان حکم در قبضه
نه مردی گر برو داری که برجز تو رسد تیرش
چو زلف او کند در بند مجنونان عشقش را
[...]
کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش
نه تیرش را ز دل کندن توانم نی دل از تیرش
چو بر نخجیر تیر اندازد آن شوخ از خدا خواهم
که آیم در نظر در صیدگه برشکل نخجیرش
در رحمت بود خندان و خوش برمردمان آن رو
[...]
نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش
از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش
هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی تو
بجز پیش تو نتوان داشتن جایی بزنجیرش
به خوابم دوش میخواندی میان لاله زار گل
[...]
ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش
که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش
زخون صید اگر صحرا شود دریا،چه غم دارد؟
که از سنگین دلی برکوه باشد پشت شمشیرش
مخور ازطفل طبعی روی دست دایه گردون
[...]
به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش
چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش
نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش
که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش
به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.