هزار حیف کزین عمر پنجروزه خویش
نیافتیم که ما را چه خواهد آمد پیش
به سعی ناخن تدبیر خویش غره مباش
که عقدهها است در این راه پرخطر در پیش
به شهد بیهده دست طمع دراز مکن
به هوش باش که نوش سپهر دارد نیش
ز پا فتادهام ای پادشاه کون و مکان
تو رحم کن ز ره لطف بر من درویش
نگاه کن به رخ زرد و اشگ گلگونم
ببین چه میکشم از دست نفس کافر خویش
خوشم ز مصرع حافظ که گفت ای قصاب
چهها است بر سر این قطره محالاندیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حسرت و افسوس شاعر بر گذران عمر کوتاه و ناشناخته آینده است. او به خود یادآوری میکند که نباید به تلاشهای خود مغرور شود زیرا مشکلات و چالشها در پیش است. شاعر از بیفایده بودن آرزوهای ناامید کننده هشدار میدهد و به ورود بدبختیها و سختیها اشاره میکند. همچنین، او از پادشاه جهان درخواست رحمت و لطف دارد و با اشاره به حال خود، از چالشهای درونی و نفس خود گلایه میکند. در پایان، به شعر حافظ اشاره میکند که نشاندهنده اندوه و مشکلات ناشی از انتظارهای غیرواقعی است.
هوش مصنوعی: چقدر متأسفم که در این عمر کوتاه پنجروزه خود نتوانستیم بفهمیم که در آینده چه بر سر ما خواهد آمد.
هوش مصنوعی: به تلاش و تدبیر خود مغرور نباش، زیرا در این مسیر پرخطر، موانع و مشکلاتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: به دنبال لذتهای بیفایده نرو و هوشیار باش، زیرا زندگی ممکن است ظاهری شیرین داشته باشد، ولی درخشندگی آن میتواند دردسرهایی به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهان، من به زFحافت افتادهام. لطفاً با رحمتت به من، این درویش، نگاه کن.
هوش مصنوعی: به چهره رنگ باخته و اشک های سرخ من نگاه کن و ببین چه عذابی را از نفس گمراه و سرکش خود تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: دوست دارم از شعر حافظ که میگوید: ای قصاب، چه کارهایی بر سر این قطره میآید که به خیال باطل است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیال حوصلهٔ بحر میپزد هیهات
چههاست در سرِ این قطرهٔ مُحال اندیش!
همین شعر » بیت ۶
خوشم ز مصرع حافظ که گفت ای قصاب
چهها است بر سر این قطره محالاندیش
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
بخدمت آمد نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که باز گردد پیر و پیاده و درویش
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که بر سکیزد چون من فرو سپوزم بیش
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول فتد بخنده خریش
نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو
مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش
چو مته تو شدم در غم تو سرگردان
بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش
همیشه هجران جویی بسان اره خود
[...]
شهاب دین موید که بر سپهر هنر
بنور خاطری از آفتاب و از مه بیش
بآفتاب و به مه آن کند طبیعت تو
که آفتاب بخوامیش و ماهتاب بخویش
عطارد از تو برد بر فلک بغیرت و رشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.